و من كتاب له (علیه السلام) إلى العمّال الذين يَطَأُ [عملهم الجيوش] الجَيشُ عملَهم:مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ إِلَى مَنْ مَرَّ بِهِ الْجَيْشُ مِنْ جُبَاةِ الْخَرَاجِ وَ عُمَّالِ الْبِلَادِ؛ أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي قَدْ سَيَّرْتُ جُنُوداً هِيَ مَارَّةٌ بِكُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ؛ وَ قَدْ أَوْصَيْتُهُمْ بِمَا يَجِبُ لِلَّهِ عَلَيْهِمْ مِنْ كَفِّ الْأَذَى وَ صَرْفِ الشَّذَا، وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَيْكُمْ وَ إِلَى ذِمَّتِكُمْ مِنْ مَعَرَّةِ الْجَيْشِ إِلَّا مِنْ جَوْعَةِ الْمُضْطَرِّ لَا يَجِدُ عَنْهَا مَذْهَباً إِلَى شِبَعِهِ؛ فَنَكِّلُوا مَنْ تَنَاوَلَ مِنْهُمْ شَيْئاً ظُلْماً عَنْ ظُلْمِهِمْ، وَ كُفُّوا أَيْدِيَ سُفَهَائِكُمْ عَنْ [مُضَادَّتِهِمْ] مُضَارَّتِهِمْ وَ التَّعَرُّضِ لَهُمْ فِيمَا اسْتَثْنَيْنَاهُ مِنْهُمْ. وَ أَنَا بَيْنَ أَظْهُرِ الْجَيْشِ، فَارْفَعُوا إِلَيَّ مَظَالِمَكُمْ وَ مَا عَرَاكُمْ مِمَّا يَغْلِبُكُمْ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَا لَا تُطِيقُونَ دَفْعَهُ إِلَّا بِاللَّهِ وَ بِي، فَأَنَا أُغَيِّرُهُ بِمَعُونَةِ اللَّهِ، إِنْ شَاءَ اللَّه.
يَطَأ الْجَيْشُ عَمَلَهُمْ: لشكر از سر زمين آنها عبور ميكند.الشَذَى: شر، بدى، گزند و رنج.مَعَرَّة: اذيت و آزار.جَوْعَةُ الْمُضْطَرِ: گرسنگى مضطر، يعنى كسى كه از شدت گرسنگى در شرف مرگ است.نَكِّلُوا: كيفر دهيد، مجازات كنيد.
شَذَى: شرمَعَرَّة: اذيت و ايجاد ناراحتىنَكِّلُوا: عذاب و تنبيه كنيدعَراكُم: بشما عارض مى شود
نامه اى از آن حضرت (ع) به عاملانى كه لشكر از سرزمينهايشان مى گذرد:از بنده خدا، على امير المؤمنين، به گرد آورندگان خراج و عمال بلاد كه لشكر از سرزمينشان مى گذرد. اما بعد. من لشكرى را گسيل داشتم كه اگر خدا خواهد بر شما خواهد گذشت و آنچه را كه خداوند واجب گردانيده است به آنان سفارش كرده ام، كه به كس آزار نرسانند و گزند خويش از ديگران باز دارند. من، در نزد شما، به سبب بيعتى كه ميان ماست، بيزارم از آسيبى كه سپاهيان به مردم رسانند. مگر آنكه، يكى از آنها گرسنه مانده و براى سير كردن خود، جز آن راهى نداشته باشد. پس كسى را كه دست به ستم مى گشايد در برابر ستمش كيفر دهيد. در عين حال، سفيهانتان را از زيان رسانيدن و تعرض به آنها منع كنيد.من خود در ميان لشكرم. شكايتهاى خود به من رسانيد. و آن سختيها كه از ايشان به شما رسد و توان دفع آن را جز به خدا، يا به من نداريد، با من در ميان نهيد، تا به يارى خدا آن را دگرگون سازم و اصلاح كنم. ان شاء اللّه.
از نامه هاى آن حضرت است به كار گزارانى كه سپاهيان از منطقه مأموريت آنان مى گذشتند:از بنده خدا على امير المؤمنين، به جمع كنندگان ماليات و كارگزاران شهرهايى كه سپاه از منطقه آنان عبور مى كند: اما بعد، من سپاهى را فرستادم كه به خواست خداوند از منطقه شما عبور مى كنند، و آنان را به آنچه خداوند بر آنان واجب نموده سفارش كرده ام، كه از آزار مردم و رساندن رنج به آنان اجتناب نمايند.من پيش شما و به خاطر تعهدى كه با شما دارم از ستم سپاه به شما بيزارم، مگر اينكه گرسنگى كسى را ناچار كند و براى سير كردن خويش راهى غير آن نيابد. كسى را كه به ستم دست به اموالتان دراز كند كيفر دهيد، و دست نادانان خود را از ضربه زدن به سپاه و تعرض به آنان در آنچه استثنا كردم باز داريد.من به دنبال سپاه در حركتم، شكايات خود را به من برسانيد، و از ستمى كه از آنان به شما مى رسد و جز به كمك خدا و من قدرت دفع آن را نداريد شكايت با من در ميان نهيد، تا به يارى خدا آن ستم را از شما برگردانم، ان شاء اللّه.
(نامه به فرماندارانى كه لشكر از شهرهاى آنان عبور مى كند).جبران خسارتها در مانورهاى نظامى:از بنده خدا، على امير مؤمنان، به گرد آوران ماليات و فرمانداران شهرهايى كه لشكريان از سرزمين آنان مى گذرند. پس از ياد خدا و درود همانا من سپاهيانى فرستادم كه به خواست خدا بر شما خواهند گذشت، و آنچه خدا بر آنان واجب كرده به ايشان سفارش كردم، و بر آزار نرساندن به ديگران، و پرهيز از هر گونه شرارتى تأكيد كرده ام، و من نزد شما و پيمانى كه با شما دارم از آزار رساندن سپاهيان به مردم بيزارم، مگر آن كه گرسنگى سربازى را ناچار گرداند، و براى رفع گرسنگى چاره اى جز آن نداشته باشد. پس كسى را كه دست به ستمكارى زند كيفر كنيد، و دست افراد سبك مغز خود را از زيان رساندن به لشكريان، و زحمت دادن آنها جز در آنچه استثناء كردم باز داريد.من پشت سر سپاه در حركتم، شكايت هاى خود را به من رسانيد، و در امورى كه لشكريان بر شما چيره شده اند كه قدرت دفع آن را جز با كمك خدا و من نداريد، به من مراجعه كنيد، كه با كمك خداوند آن را بر طرف خواهم كرد. ان شاء الله.
و از نامه آن حضرت است به عاملانى كه لشكريان از حوزه مأموريت آنان مى گذشتند:از بنده خدا على امير مؤمنان، به گردآوران خراج و عاملان شهرها كه لشكريان از سرزمين آنان مى گذرند: امّا بعد، من سپاهيانى را فرستادم كه به خواست خدا بر شما خواهند گذشت، و آنچه را خدا بر آنان واجب داشته به ايشان سفارش كردم: از نرساندن آزار، و بازداشتن گزند، و من نزد شما و به موجب تعهدى كه نسبت به شما دارم از آزارى كه سپاهيان -به مردم- رسانند بيزارم، مگر آنكه گرسنگى سربازى را ناچار گرداند و براى سير كردن خود جز آن راهى نداند. پس كسى را كه دست به ستم گشايد كيفر دهيد، و دست بى خردان خود را از زيان رساندن به لشكريان و زحمت رساندن به ايشان در آنچه استثناء كرديم، بازداريد.من در ميان سپاه جاى دارم. پس شكايتهايى را كه داريد به من برسانيد، و آنچه از آنان به شما مى رسد و جز به وسيله خدا و من توانايى بر طرف كردن آن را نداريد، با من در ميان گذاريد تا من به يارى خدا آن را تغيير دهم. ان شاء اللّه.
از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است به حكمرانانى كه (در راه لشگر قرار گرفته، و) لشگر از زمينهاى آنها مى گذرد (كه در باره آنها و رعيّت سفارش مى نمايد):(1) از بنده خدا علىّ امير المؤمنين به باج گيران و حكمرانان شهرهايى كه لشگر از (زمينهاى) آن عبور ميكند: پس از حمد خدا و درود بر پيغمبر اكرم، من لشگرى را كه به (زمينهاى) شما عبور خواهند كرد به خواست خدا روانه نمودم، و آنها را بآنچه خدا بر ايشان واجب گردانيده از آزار و بدى نرساندن (بمردم) سفارش نمودم، و من نزد شما و اهل ذمّه (جزيه دهندگان كه در پناه) شما (هستند) در باره زيان رساندن لشگر مبرّى هستم (زيرا ايشان را از زيان رساندن منع نمودم و شما را آگاه ساختم كه مگذاريد به رعيّت زيان رسانند و بمال و كشتشان دست دراز كنند) مگر كسيكه گرسنه و بيچاره باشد و براى سير شدنش راهى (بجز برداشتن مال رعيّت به اندازه اى كه خود يا اسبش كه در حكم او است سير شوند) نيابد (كه چنين زيانى روا است)(2) پس دور كنيد و بكيفر رسانيد سپاهى را كه (گرسنه و بيچاره نيست، و) براى ستمگرى (بمال مردم) دست درازى ميكند، و بى خردانتان را از جلوگيرى و تعرّض بايشان در آنچه اجازه دادم باز داريد (تا فتنه و آشوب برپا نشود) و من پشت سر سپاه هستم، پس بمن خبر دهيد ستمهايى را كه از ايشان بشما رسيده، و سختى را كه از روش آنها بشما رو آورده و نتوانستيد جلوگيرى نمائيد مگر بيارى خدا و به مراجعه بمن، پس من بكمك و خواست خدا آنرا اصلاح خواهم كرد (به شكايات شما رسيدگى نموده ظلم و ستم آنها را دور مى گردانم).
فرمانى است از سوى بنده خدا على اميرمؤمنان به مأموران جمع خراج و حاکمان بلاد که سپاه از منطقه آنها مى گذرد:اما بعد از حمد و ثناى الهى من سپاهيانى را (براى مبارزه با دشمنان) بسيج کردم که به خواست خدا از سرزمين شما مى گذرند و به آنها سفارش هاى لازم را کرده ام که از آزار مردم و ايجاد ناراحتى براى آنها بپرهيزند و من بدين وسيله در برابر شما و کسانى (از يهود و نصارى) که در پناه شما هستند از مشکلاتى که سپاهيان به وجود مى آورند از خود رفع مسئوليت مى کنم و بيزارى مى جويم (و تأکيد مى کنم که آنها حق ندارند زيانى به کسى برسانند) جز اينکه آنها سخت گرسنه شوند و راهى براى سير کردن خود نيابند (که در اين صورت مى توانند به مقدار نيازشان از اموال شما بهره برگيرند) بنابراين هرگاه کسى از آنان (لشکريان) چيزى را به ظلم از مردم بگيرد او را از اين کار باز داريد و همچنين از زيان رساندن بى خردان به سپاهيان و تعرض به ايشان در مواردى که براى آنها استثنا کرده ايم بگيريد (در مواردى که نياز شديد دارند و مردم موظفند نياز آنها را برطرف سازند) و من خود پشت سر سپاه (يا در ميان سپاه) در حرکتم; شکايات خود را پيش من آوريد و آنجا که ستمى از سوى سپاه به شما مى رسد و در آنچه شما جز به کمک خدا و من قادر بر دفع آن نيستيد به من مراجعه کنيد که من به يارى خداوند آن را تغيير مى دهم. إن شاءالله.
از نامه هاى امام(عليه السلام) به فرماندهان شهرهايى است که لشکر از آن عبور مى کند.(1)
نامه در یک نگاه:این نامه در واقع خطاب به فرمانداران و مأموران جمع آورى زکات در شهرهاى مختلفى است که لشکریان به هنگام اعزام به میدان نبرد از آنجا عبور مى کردند. در گذشته چنین بود که لشکر به هنگام عبور از شهرها و آبادى هاى مختلف به خود اجازه مى داد هرچه از مواد غذایى و اموال مردم مورد علاقه آنهاست برگیرند و این امر سبب مى شد که مشکل بزرگى در مناطقى که لشکر از آن عبور مى کرد به وجود آید.امام(علیه السلام) در این نامه به والیان این مناطق و همچنین جمع آورى کنندگان زکات توصیه مى کند که به مقدار نیاز مواد غذایى در اختیار آنها بگذارند و به لشکر نیز توصیه مى کند که از مزاحمت مردم جز در موارد ضرورت خوددارى کنند و به مردم محل نیز سفارش مى فرماید که از درگیرى با لشکریان در این امور بپرهیزند و اگر کسانى تخلّف کردند شکایت آنها را به امام برسانند.روشن است این توصیه جامع الاطراف اگر عمل مى شد امنیّت را به همراه داشت و مشکلى براى بلادى که لشکر از آن مى گذشت فراهم نمى گشت.
نبايد سپاهيان به مردم مسير زيان برسانند:همان گونه که در بالا اشاره شد در زمان هاى گذشته با توجّه به طول مسافرت ها، لشکريانى که به ميدان نبرد اعزام مى شدند گاه هفته ها در راه بودند و نمى توانستند تمام نيازها و ما يحتاج خود را همراه ببرند و معمول بود نيازهاى غذايى و غير آن را از اهل هر محل تأمين مى کردند که گاه حد اعتدال و نياز را رعايت نکرده و دست به ظلم و تعدى بر کسانى که در مسير راه آنها بودند مى زدند و اين سبب نارضايتى شديد مردم و کينه آنها نسبت به لشکريان مى شد و در موقع حساس حمايت خود را از آنها دريغ مى داشتند.امام(عليه السلام) در اين نامه کوتاه و پر معنا که مخاطبش حاکمان و مأموران جمع زکات و خراج هستند دستورات لازم را در اين زمينه صادر مى کند.نخست مى فرمايد: «فرمانى است از سوى بنده خدا على اميرمؤمنان به مأموران جمع خراج و حاکمان بلاد که سپاه از منطقه آنها مى گذرد. اما پس از حمد و ثناى الهى، من سپاهيانى را (براى مبارزه با دشمنان) بسيج کردم که به خواست خدا از سرزمين شما مى گذرند و به آنها سفارش هاى لازم را کرده ام که از آزار مردم و ايجاد ناراحتى براى آنها بپرهيزند»; (مِنْ عَبْدِ اللهِ عَلِيّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى مَنْ مَرَّ بِهِ الْجَيْشُ مِنْ جُبَاةِ الْخَرَاجِ وَعُمَّالِ الْبِلاَدِ، أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي قَدْ سَيَّرْتُ جُنُوداً هِيَ مَارَّةٌ بِکُمْ إِنْ شَاءَ اللهُ، وَقَدْ أَوْصَيْتُهُمْ بِمَا يَجِبُ لِلَّهِ عَلَيْهِمْ مِنْ کَفِّ الاَْذَى، وَصَرْفِ الشَّذَى(2)).به اين ترتيب وظيفه سپاهيان را معين مى فرمايد که از آزار مردم بپرهيزند و دست به ظلم و ستم بر مردمى که در مسير راه قرار دارند دراز نکنند و آن را به عنوان واجبى الهى ذکر مى فرمايد.سپس در تأکيد اين معنا مى افزايد: «و من بدين وسيله در برابر شما و کسانى (از يهود و نصارى) که در پناه شما هستند از مشکلاتى که سپاهيان به وجود مى آورند از خود رفع مسئوليت مى کنم وبيزارى مى جويم (وتأکيد مى کنم که آنهاحق ندارند زيانى به کسى برسانند)»; (وَأَنَا أَبْرَأُ إِلَيْکُمْ وَإِلَى ذِمَّتِکُمْ مِنْ مَعَرَّةِ(3) الْجَيْشِ).آن گاه امام تنها استثنايى را که به اين حکم مى خورد بيان مى دارد و مى فرمايد: «جز اينکه آنها سخت گرسنه شوند و راهى براى سير کردن خود نيابند (که در اين صورت مى توانند به مقدار نيازشان از اموال شما بهره برگيرند)»; (إِلاَّ مِنْ جَوْعَةِ الْمُضْطَرِّ، لاَ يَجِدُ عَنْهَا مَذْهَباً إِلَى شِبَعِهِ).به اين ترتيب امام نخست سخن از سفارش اکيد به لشکر در ميان آورده که هيچ گونه مزاحمتى به مردمى که در مسير قرار دارند نداشته باشند و ابراز بيزارى و تنفر از کسانى که از اين فرمان تخلّف مى کنند فرموده سپس وظيفه مردمى را که در مسير قرار دارند نيز مشخص کرده و آن اينکه اگر لشکر نياز به چيزى در حد اضطرار داشت از آنها دريغ نکنند، زيرا آنها در خدمت مردمند و نمى توانند تمام ما يحتاج خويش را در سفرهاى طولانى با خود ببرند.سپس امام(عليه السلام) براى جلوگيرى از هر گونه درگيرى در ميان مردم مخصوصاً جوانان ناآگاه و لشکر، دو دستور به حاکمان و مأموران جمع آورى زکات اين مناطق مى دهد، مى فرمايد: «بنابراين هرگاه کسى از آنان (لشکريان) چيزى را به ظلم از مردم بگيرد او را از اين کار باز داريد و همچنين از زيان رساندن بى خردان به سپاهيان و تعرض به ايشان در مواردى که براى آنها استثنا کرده ايم بگيريد (در مواردى که نياز شديد دارند و مردم موظفند نياز آنها را برطرف سازند)»; (فَنَکِّلُوا(4) مَنْ تَنَاوَلَ مِنْهُمْ شَيْئاً ظُلْماً عَنْ ظُلْمِهِمْ، وَکُفُّوا أَيْدِيَ سُفَهَائِکُمْ عَنْ مُضَارَّتِهِمْ، وَالتَّعَرُّضِ لَهُمْ فِيمَا اسْتَثْنَيْنَاهُ مِنْهُمْ).روشن است در اين گونه موارد ممکن است تخلّفاتى از طرفين صورت گيرد; گاه بعضى از سپاهيان بعضى از اموال مردم يا اشياى گران قيمت را به ظلم از آنها بگيرند و گاه ممکن است افراد نادان حتى از دادن مواد غذايى ضرورى به آنها خوددارى کرده و درگير شوند. هر يک از اين دو عمل ممکن است اسباب شورش در محل گردد. امام به حاکمان هر محل دستور مى دهد از اين دو کار جلوگيرى کنند.از آنجا که ممکن است ستم هايى واقع شود و حاکمان نتوانند از آن پيشگيرى کنند براى اينکه منجر به شورش و درگيرى ميان سپاه و مردم نشود، در ادامه اين سخن مى افزايد: «و من خود پشت سر سپاه (يا در ميان سپاه) در حرکتم; شکايات خود را پيش من آوريد و آنجا که ستمى از سوى سپاه به شما مى رسد و در آنچه شما جز به کمک خدا و من قادر بر دفع آن نيستيد به من مراجعه کنيد که من به يارى خداوند آن را تغيير مى دهم ان شاءالله»; (وَأَنَا بَيْنَ أَظْهُرِ(5) الْجَيْشِ فَارْفَعُوا إِلَيَّ مَظَالِمَکُمْ، وَمَا عَرَاکُمْ(6) مِمَّا يَغْلِبُکُمْ مِنْ أَمْرِهِمْ، وَمَا لاَ تُطِيقُونَ دَفْعَهُ إِلاَّ بِاللهِ وَ بِي، فَأَنَا أُغَيِّرُهُ بِمَعُونَةِ اللهِ، إِنْ شَاءَاللهُ).اشاره به اينکه کشور اسلام سرپرست دارد و ظالمان نمى توانند به ظلم خود ادامه دهند; اگر شکايتى داريد نبايد خودتان وارد عمل شويد که منجر به هرج و مرج مى شود، بلکه شکايات را نزد من آوريد تا با داورى عادلانه حق را به حقدار برسانم و ظالم را کيفر دهم و مظلوم را رهايى بخشم.اين نامه کوتاه و پر معنا گواه بر نهايت تدبير امام براى حفظ نظم و آرامش و احقاق حقوق مردم و جلوگيرى از ظلم و ستم و هرگونه هرج و مرج در کشور اسلامى است که اگر به محتوايش عمل شود مزاحمت ها و ضايعات در اين گونه موارد به حد اقل خواهد رسيد. به عکس بسيارى از حکّام جور که براى جلب خاطر سپاهيان جور، آنها را آزاد مى گذاشتند که هر گونه ظلم و ستمى بر مردمى که در مسير راه بودند روا دارند و گاه اموال گرانبهاى آنها را به زور بگيرند و همين امر سبب شود افراد بيشترى از ارباب طمع در لشکر آنها شرکت کنند.شايان توجّه است حکام محلى مى توانند مشکلاتى را که براى آحاد مردم محل پيدا مى شود با داورى صحيح برطرف سازند; ولى اگر مشکلاتى ميان سپاه و مردم پيدا شود و آنها بخواهند در مقابل لشکر بايستند باز هم منشأ هرج و مرج و درگيرى مى شود، لذا امام دستور مى دهد که حاکمان محل و مأموران جمع آورى زکات در اين امور دخالت نکنند و شکايات را نزد امام ببرند که حکم قاطع و فصل الخطاب را داراست.*****نکته:چگونگى استفاده سپاهيان از اموال مردم:مى دانيم در اسلام هر گونه تصرف در اموال ديگران بدون رضايت آنها جايز نيست و موجب ضمان و مسئوليت دنيوى و اخروى است. حال اين سؤال پيش مى آيد چگونه در سابق اجازه داده مى شد سپاهيان از اموال مردمى که در مسير راهشان به سوى ميدان نبرد قرار داشتند بدون رضايت آنها استفاده کنند.پاسخ اين سؤال روشن است، زيرا اولاً در گذشته وسايل نقليه بسيار سطحى و ابتدايى بود و فاصله مبدا حرکت سپاه تا ميدان نبرد و دفاع از مرزهاى اسلام گاه بسيار زياد بود و امکان جابه جايى آن همه مواد غذايى و ساير وسايل مورد نياز سپاهيان براى يک مدت طولانى با آن وسايل ابتدايى امکان پذير نبود. ثانياً سپاه به عنوان دفاع از کشور اسلام و براى حفظ امنيّت مردم آماده جان فشانى بودند، بنابراين هزينه آنها طبعا بر دوش مردم بود و آنها حق داشتند ضروريات خود را از مردم بگيرند و آنها موظف بودند که راضى باشند حتى اگر راضى نبودند سپاهيان مى توانستند حق خود را از اموال آنها بردارند.ولى امروز که فاصله ها به سبب وسايل نقليه سريع السير کوتاه شده و امکان حمل نيازها با وسايل امروز بدون زحمت زيادى فراهم گشته و تمام ارتش ها مأموران تدارکاتى منظم و با تجربه اى دارند، نيازى به چنين چيزى احساس نمى شود و حکم حرمت غصب همچنان به قوت خود باقى است.ولى امکان دارد که لشکريان اسلام براى حمله به دشمن از اراضى آباد مردم بگذرند و خساراتى به اين اراضى وارد شود و روشن است که اين امر اگر ضرورى باشد باز حکم همان نيازهاى زمان سابق را پيدا مى کند. البته چنانچه بيت المال توان جبران خسارت ها را داشته باشد بايد پس از پايان جنگ به جبران آنها بپردازد.*****پی نوشت:1. سند نامه: در مصادر نهج البلاغه آمده است که اين نامه را نصر بن مزاحم (که پيش از سيّد رضى مى زيسته است) در کتاب صفين با تفاوت هايى آورده است (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 442)، ولى با مراجعه به آنچه نصر در صفين آورده بعيد به نظر مى رسد که اين دو يک نامه باشد، زيرا تفاوت بسيار زياد است و به دو نامه شبيه تر است.2. «شَذا» به معناى شر است. از ريشه «شَذْو» بر وزن «حذف» به معناى شر رسانيدن.3. «معرّة» به معناى عيب و عار است از ريشه «عَرّ» بر وزن «شر» که در اصل به معناى بيمارى جرب (نوعى بيمارى پوستى) است گرفته شده سپس توسعه يافته و به هر گونه زيان و ضرر و عيبى و عارى اطلاق شده است.4. «نَکِّلوا» از ريشه «تنکيل» به معناى مجازات کردن و گاه به معناى منع نمودن آمده است. از آنجا که مجازات سبب منع از انجام کارى مى شود ممکن است هر دو به يک معنا باز گردد و در اصل از ريشه «نَکْل» بر وزن «اکل» به معناى لجام حيوان گرفته شده و ارتباطش با معانى بالا روشن است. به هر حال در جمله بالا مناسب همان معناى منع کردن است.5. «اظهر» به معناى در ميان و در وسط است و گاهى در مواردى که انسان نزديک جمعيتى باشد مى گويد: من در ميان شما هستم يعنى نزديک به شما هستم. در جمله بالا مناسب، همين معناست.6. «عَراکُمْ» از ريشه «عَرو» بر وزن «سرو» به معناى رسيدن يا رساندن است و در جمله بالا «عراکم» يعنى به شما رسيده است.
از جمله نامه هاى امام (ع) به كارگزارانى است كه سپاه امام (ع) از قلمرو آنها مى گذرد:«مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى مَنْ مَرَّ بِهِ الْجَيْشُ مِنْ جُبَاةِ الْخَرَاجِ وَ عُمَّالِ الْبِلَادِ...»،خلاصه مضمون نامه عبارت است از اطلاع دادن به كسانى از خراج گيران و كارگزاران شهرها كه در مسير سپاه قرار داشتند تا آگاهى يافته و متوجه باشند و از آنها حذر كنند و همچنين سفارش لازم به سپاه نسبت به آنچه كه براى آنان شايسته است و از سوى خدا برايشان مقرر شده، از قبيل خوددارى از آزردن كسانى كه در گذرگاه آنها قرار گرفته اند تا از گستردگى عدالت وى آگاهى يابند و به اخلاق و آداب او متخلّق گردند.سپس امام (ع) به ايشان اعلام كرده است كه از بدرفتارى سپاه نسبت به آن گروه از اهل ذمه كه هم پيمانند، ناراضى و بيزار است، زيرا جز به مقدار رفع گرسنگى يك شخص ناچار، كه هيچ راهى جز آن براى سير شدن ندارد، كس ديگرى از طرف او اجازه ندارد از اموال مردم، استفاده كند. تقدير سخن امام (ع) چنين است: براستى كه من از بدرفتارى سپاهيان نسبت به شما -جز از سوى شخص گرسنه درمانده- بيزارم. پس مضاف اليه را به جاى مضاف قرار داده است و يا از باب مجاز نام سبب را بر مسبّب اطلاق كرده است.آن گاه، ايشان را مأمور ساخته كه سپاه را از دست درازى به چيزى از روى ظلم، برحذر دارند و در حدّ امكان ايشان را از ارتكاب چنان ستمى بازدارند تا مبادا -به دليل قدرت داشتن آنها- كارها درهم بريزد و از طرفى دست نادانان را از آزردن سپاهيان در موارد اجبار و اضطرار -كه استثنا فرموده است- كوتاه كنند، تا مبادا بين ايشان و سپاهيان آشوبى به پا شود. و سرانجام به آنان اطّلاع داده است كه خود نيز در پشت سپاهيان مواظب است، كنايه از اين كه مرجع رسيدگى به كارهاى آنها به منظور دفع مظالم سپاهيان است و هر مشكلى را كه از طرف سپاه متوجّه آنان شود و آنها جز به يارى خدا و به وسيله او نتوانند برطرف كنند، او خود با كمك و ترس از خداوند اصلاح خواهد كرد.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 20، ص: 350
المختار التاسع و الخمسون و من كتاب له عليه السّلام الى العمال الذين يطأ الجيش عملهم [عملهم الجيوش]:من عبد اللّه عليّ أمير المؤمنين إلى من مرّ به الجيش من جباة الخراج و عمّال البلاد: أمّا بعد، فإنّي قد سيّرت جنودا هي مارّة بكم إن شاء اللّه، و قد أوصيتهم بما يجب للّه عليهم من كفّ الأذي و صرف الشّذى، و أنا أبرء إليكم و إلى ذمّتكم من معرّة الجيش إلّا من جوعة المضطرّ لا يجد عنها مذهبا إلى شبعه، فنكّلوا من [بمن ] تناول منهم [شيئا] ظلما عن ظلمهم، و كفوا أيدى سفهائكم عن مضارّتهم و التّعرّض لهم فيما استثنيناه منهم و أنا بين أظهر الجيش فارفعوا إلىّ مظالمكم و ما عراكم ممّا يغلبكم من أمرهم، و لا تطيقون دفعه إلّا باللّه و بي [فأنا] أغيّره بمعونة اللّه إن شاء [اللّه ]. (70632- 70509)اللغة:(الجباة): جمع جابي: الّذين يجمعون الخراج، جبيت الماء في الحوض، أى جمعته، (الشذى): الضرب و الشرّ، لقد أشذيت و آذيت، (المعرّة): المضرّة عرّه معرّة أى ساءه، (جوعة): مرّة من جاع، (نكّلوا) أى عاقبوا، خوّفوا جبّنوا، نكل ينكل بالضمّ: جبن، (عراه) الأمر: غشيه.الاعراب:من جباة الخراج: لفظة من بيانيّة، هى مارّة بكم: جملة اسميّة، صفة للجنود أو حال عنه، عنها: ظرف مستقرّ مفعول ثان لقوله «لا يجد» و مذهبا مفعوله الأوّل اخّر عنه و «إلى شعبه» متعلّق بقوله «مذهبا»، ظلما: عطف بيان قوله شيئا.المعنى:هذا بلاغ رسمي صدر منه عليه السّلام يهدف إلى حفظ الأمن و النظام في البلاد الواقعة على مسير الجنود الواجفة إلى جبهة الحرب، و الظاهر منه أنّه عليه السّلام يسير مع الجنود و له زحفان معها للجنود:1- من المدينة إلى الكوفة إلى البصرة في حرب الجمل.2- من الكوفة إلى الشام في حرب صفّين.فمن المقصود بقوله عليه السّلام (من مرّ به الجيش)؟ و هل يمكن أن يكون المخاطب به كلّ أحد من جباة الخراج و العمّال الشامل لأهل الذمّة ففوّض أمر محاكمة من ظلم من الجيش إلى كلّ فرد و فوّض إليه مجازاته و عقوبته فكيف يستقيم ذلك؟ و هل ينتج إلّا الهرج و المرج و الشغب؟! فلا بدّ و أن يكون المخاطب عموم أهل كلّ بلد على نحو الواجب الكفائي و يحتاج إجراء هذا الأمر إلى لجنة مركّبة من أعضاء ينتدبون لإجراء مثل هذه الامور عن قبل كلّ أهل البلد البالغين الواجدين لشرائط الانتخاب و الانتداب و هى المعبّر عنه بلجان الايالات و الولايات المنظورة في تشكيلات الدول الراقية لبسط الديموقراطيّة السامية.فكتابه عليه السّلام هذا ينظر إلى تشريع هذا النظم الهامّ الديموقراطي، و قد صرّح عليه السلام بتفويض الاختيارات في محاكمة الجنديّ المتعدّي و مجازاته و هى شعبة
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 20، ص: 351
هامّة من دائرة العدليّة في التشكيلات المدنيّة الراقية، و لا بدّ من اقتدار هذه اللجان على إجراء اصول المحاكمات و تنفيذ المجازات بوجدان الرجال الاخصّائيّين في هذه المسائل الهامّة، و يشعر بجواز تصدّي أهل الكتاب الذمّيّين لذلك إذا كان عمّال بلد منهم خاصّة أو مساهمين مع المسلمين لأنّ خطابه عليه السّلام يشملهم لقوله: (و أنا أبرأ إليكم و إلى ذمّتكم).قال الشارح المعتزلي «ص 147 ج 17»: و إلى ذمّتكم، أى اليهود و النصارى الّذين بينكم، قال عليه السّلام «من آذى ذمّيّا فكأنّما آذاني» و قال: إنّما بذلوا الجزية لتكون دماؤهم كدمائنا، و أموالهم كأموالنا، و يسمّى هؤلاء ذمّة، أى أهل ذمّة بحذف المضاف.و قد استثنى من معرّة الجيش و ضرره بالناس مادّة واحدة عن العقوبة و هى مورد الاضطرار لسدّ الجوعة و حفظ النفس عن التلف فيجوز له أخذ ما يأكله إلى حدّ الشبع و لكنّ الظاهر ضمانه لقيمة ما يأخذه اضطرارا لأنّ الاضطرار يسقط الحرمة و العقوبة لا الضمان كما هو مقرّر في الفقه.قال ابن ميثم «ص 199 ج 5»: و تقدير الكلام: فإنّي أبرء إليكم من معرّة الجيش إلّا من معرّة جوعة المضطرّ منهم، فأقام المضاف إليه مقام المضاف أو أطلقه مجازا إطلاقا لاسم السبب على المسبّب.أقول: و هل يجوز معرّتهم للاضطرار في غير مورد الجوعة كما إذا اضطرّوا إلى قطع الأشجار للبنايات الضروريّة للجيش أو الاسكان في البيوت للاضطرار إلى توقّي الحرّ و البرد و غير ذلك؟ يشعر إضافة الجوعة إلى المضطرّ بالعموم و يؤيّده قاعدة الاضطرار المأخوذة من حديث الرفع المشهور «رفع عن امّتي تسعة» و عدّ منها ما اضطرّوا إليه.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 20، ص: 352
الترجمة:از نامه اى كه به كارگران و كارمندان شهرهاى سر راه قشون نگاشته است:از طرف بنده خدا علي أمير مؤمنين بهر كس لشكر بدو گذرد از كارمندان جمع ماليات و خراج و از كارگران و كاركنان همه شهرستانها.أمّا بعد، براستى كه من لشكرهائى گسيل داشتم كه بخواست خدا بر شما گذر خواهند كرد، من سفارش آنچه را خدا بر آنها واجب كرده است نموده ام كه خود را از آزار و رنج دادن مردم نگه دارند، من پيش شما مسلمانان و در برابر هر كه در پناه دارم از ديگران بيزار و بري هستم از زيانكاريهاى لشكريانم مگر گرسنه اى از راه ناچارى براى رفع گرسنگى از مال كسى بهره گيرد و راه ديگرى براى رفع نياز خود نداشته باشد، شما هر كه را كه چيزى بستم از آنان بر گرفت خود او را بسزا برسانيد و از ستمش بازداريد.و دست كم خردان شهرستان خود را از زيان رساندن بلشكر و در آويختن با آنان جز در موردى كه استثناء كردم كوتاه سازيد، و من خود بهمراه لشكرم و هر ستم و ناگوارى از آنها بشما رخ داد و بر شما چيره شدند و چاره آنرا جز بكمك خداوندى نتوانيد بخود من مراجعه كنيد و من بكمك خداوند و خواست خدا آنرا چاره كنم و نگون گردانم.