و من حِلفٍ له (علیه السلام) كَتَبَه بين ربيعة و اليمن و نُقِل من خط هشام بن الكلبي:هَذَا مَا اجْتَمَعَ عَلَيْهِ أَهْلُ الْيَمَنِ حَاضِرُهَا وَ بَادِيهَا، وَ رَبِيعَةُ حَاضِرُهَا وَ بَادِيهَا، أَنَّهُمْ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ يَدْعُونَ إِلَيْهِ وَ يَأْمُرُونَ بِهِ وَ يُجِيبُونَ مَنْ دَعَا إِلَيْهِ وَ أَمَرَ بِهِ، لَا يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً [قَلِيلًا] وَ لَا يَرْضَوْنَ بِهِ بَدَلًا، وَ أَنَّهُمْ يَدٌ وَاحِدَةٌ عَلَى مَنْ خَالَفَ ذَلِكَ وَ تَرَكَهُ، [وَ أَنَّهُمْ] أَنْصَارٌ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ، دَعْوَتُهُمْ وَاحِدَةٌ، لَا يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ لِمَعْتَبَةِ عَاتِبٍ وَ لَا لِغَضَبِ غَاضِبٍ وَ لَا لِاسْتِذْلَالِ قَوْمٍ قَوْماً وَ لَا لِمَسَبَّةِ قَوْمٍ قَوْماً؛ عَلَى ذَلِكَ شَاهِدُهُمْ وَ غَائِبُهُمْ وَ سَفِيهُهُمْ وَ عَالِمُهُمْ وَ حَلِيمُهُمْ وَ جَاهِلُهُمْ؛ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْهِمْ بِذَلِكَ عَهْدَ اللَّهِ وَ مِيثَاقَهُ، إِنَّ عَهْدَ اللَّهِ كَانَ مَسْئُولًا؛ وَ كَتَبَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِب.
الْحَاضِر: ساكن در شهر، شهر نشين.الْبَادِى: بيابان گرد، صحرا نشين.الْمَعْتَبَة: خشم، سرزنش، نكوهش.
مَسَبَّة: فحش دادن و توهين كردن
پيمان نامه اى از آن حضرت (ع) ميان ربيعه و يمن. از روى خط هشام بن الكلبى نقل شده است:اين پيمان نامه اى است كه اهل يمن و مردم ربيعه، چه آنها كه شهر نشين اند، و چه آنها كه بيابان نشين اند، بر آن توافق كرده اند كه از كتاب خدا پيروى كنند و مردم را به آن فرا خوانند و از مردم بخواهند كه آن را بپذيرند. و هر كس را كه به كتاب خدا دعوت كند و بدان فرمان دهد، اجابت كنند. و در برابر اين كار مزدى نطلبند و جز به آن به كار ديگر خرسند نشوند. و بر ضد كسى كه اين پيمان بشكند يا آن را ترك گويد، دست به دست هم دهند. و يار و مددكار يكديگر باشند و سخنشان يكى شود، و عهد خود را به سبب سرزنش يا خشم اين و آن يا به سبب خوار ساختن و دشنام دادن گروهى گروه ديگر را، نشكنند.و بر آن گواه است، آنكه از ايشان حاضر است يا غايب است و هر كه سفيه است يا داناست و هر كه بردبار است و هر كه نادان است. عهد و پيمان خدا در اين عهد نامه بر عهده شماست و از پيمان خدا سؤال خواهند كرد. نوشت آن را على بن ابى طالب.
از عهد نامه هاى آن حضرت است كه ميان قبيله ربيعه و اهل يمن نگاشت، و از خط هشام بن كلبى روايت شده:اين عهدى است كه شهر نشين و باديه نشين اهل يمن، و مقيم و بيابان گرد قبيله ربيعه بر آن اتفاق كرده اند، به اينكه كتاب خدا را پيروى نمايند، و به آن دعوت كنند، و مردم را به آن دستور دهند، و از هر كس به قرآن دعوت نمود و به آن فرمان داد قبول كنند، آن را به هيچ قيمتى معامله نكنند، و به جاى آن چيزى را نپذيرند، و بر عليه كسى كه با قرآن مخالفت كرده و آن را ترك نمايد متحد و يار يكديگر و همصدا باشند. پيمان خود را به خاطر سرزنش كسى، يا خشم شخصى، يا خوار نمودن و ناسزا گفتن گروهى به گروه ديگر نشكنند.بر اين پيمان نامه حاضر و غايب، نادان و دانا، عاقل و جاهلشان متعهدند. عهد خدا و پيمانش با اين پيمان نامه بر عهده ايشان است، همانا از عهد خدا پرسش خواهد شد. و اين پيمان نامه را على بن ابى طالب نوشت.
(عهد نامه اى كه با خط هشام بن كلبى(1) براى صلح ميان قبيله «ربيعه» و «يمن» تنظيم فرمود).مبانى صلح و سازش مسلمين:اين پيمان نامه اى است كه مردم «يمن» و «ربيعه» آن را پذيرفته اند، چه آنان كه در شهر حضور دارند چه آنان كه در بيابان زندگى مى كنند. آنان پيرو قرآنند، و به كتاب خدا دعوت مى كنند، و به انجام دستورات آن فرمان مى دهند، و هر كس كه آنان را به كتاب خدا بخواند پاسخ مى دهند، نه برابر آن مزدى خواهند، و نه به جاى آن چيز ديگرى بپذيرند، و در برابر كسى كه خلاف اين پيمان خواهد، يا آن را واگذارد، ايستادگى خواهند كرد. بعضى بعض ديگر را يارى مى دهند، همه متّحد بوده و به خاطر سرزنش كننده اى، يا خشم خشم گيرنده اى، يا خوار كردن بعضى، يا دشنام دادن قومى، اين پيمان را نمى شكنند.بر اين پيمان، حاضران و آنها كه غايبند، دانايان و ناآگاهان، بردباران و جاهلان، همه استوارند، و عهد و پيمان الهى نيز بر آنان واجب گرديده است كه «همانا از پيمان خدا پرسش خواهد شد» و على بن ابى طالب آن را نوشت.____________________________(1). از شيعيان امام عليه السّلام و مورّخ و مفسّر قرآن و داراى علم انساب بود.
و از پيمانى است از آن حضرت كه ميان ربيعه و يمن نوشت از خط هشام بن كلبى نقل شده است:اين پيمان نامه اى است كه مردم يمن و ربيعة آن را پذيرفته اند، چه آنان كه در شهر حاضرند، و چه آنان كه در بيابان به سر مى برند. آنان پيرو كتاب خدايند -مردم را- به كتاب خدا مى خوانند و -به پذيرفتن آن- وا مى دارند، و هر كه را به كتاب خدا بخواند و بدان فرمان دهد پذيرفته دارند. نه برابر آن بهايى گيرند و نه به جاى آن چيزى را پذيرند، و آنان برابر كسى كه خلاف اين پيمان بود يا آن را واگذارد، يك سخنند. بعضى بعض ديگر را ياورند، و به خاطر سرزنش اين و خشم آن پيمان خود را نشكنند، و نه براى آنكه قومى قوم ديگر را خوار دارد و موجب دشنام آنان را فراهم آرد.آن كه حاضر است و كسى كه حاضر نيست گواه است بر اين پيمان، و آن كه بردبار است و آن كه از خرد تهى است و آن كه داناست و آن كه نادان. و عهد و ميثاق خدا بر اين جمله بر عهده آنهاست. همانا از پيمان خدا پرسش خواهد شد، و على بن ابى طالب نوشت.
از عهد نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است كه آنرا براى قبيله ربيعه و اهل يمن نوشته و (در آن آنان را به پيروى از قرآن كريم و اتّحاد و يگانگى هم پيمان قرار داده، و) از خطّ (ابو المنذر) هشام ابن (سائب) كلبىّ (از اهل كوفه و از بزرگان علماى اماميّه داراى تفسير و تأليفات بسيار و آشناى به انساب و سرگذشتهاى عرب بوده و در سال دويست و شش هجرىّ بدرود زندگانى گفته) نقل شده است:(1) اين پيمانى است كه گرد آمده اند بر آن اهل يمن ساكن و بيابان گرد آن و قبيله ربيعه ساكن و بيابان گردشان بر (پيروى از) كتاب خدا كه بسوى آن دعوت كنند، و طبق آن امر نمايند، و (گفتار) كسيرا كه بسوى آن دعوت كرده و امر ميكند بپذيرند، در برابر آن بهايى نستانند، و بعوض كردن آن راضى نشوند (بر اين پيمان پايدار باشند و فريب نخورده بر اثر بدست آوردن كالاى دنيا از قرآن دست برندارند) و اينكه ايشان براى جلوگيرى از مخالف و بى اعتنا يك دست (يگانه) بوده با هم يار باشند:(2) دعوتشان (گفتارشان) يكى باشد، و بجهت سرزنش، سرزنش كننده و خشم، خشم گيرنده و خوار ساختن و دشنام دادن گروهى گروه ديگر را پيمانشان را نشكنند (اگر بعضى از نادانان اين دو قبيله يا ديگرى ايشان را خوار ساخت و بى آبروئى بار آورد يا دشنام داد نبايد آنرا سبب نقض عهد و پيمان شكنى قرار دهند) بر اين عهد نامه حاضر و غائب و كم خرد و دانا و بردبار و نادانشان پايدارند،(3) پس باين عهد نامه پيمان خدا بر ايشان بر قرار گشت كه (بر آن پايدار باشند، زيرا) از پيمان خدا سؤال و باز پرسى ميشود، و (اين عهد نامه را) علىّ ابن ابى طالب نوشت (در بعض نسخ نهج البلاغه علىّ ابن ابو طالب ديده شده و گفته اند: امام عليه السّلام در مانند آن هم «قرآنهايى كه بخطّ آن حضرت مشهور و در كتاب خانه هاى بزرگ موجود است» بواو نوشته با اينكه مضاف اليه مى باشد، براى آنكه مركّب اضافىّ چون علم شود حكم يك لفظ را دارد، پس اعراب در وسط آن در نيايد و تغيير داده نشود).
اين پيمانى است که اهل يمن; شهرنشين ها و بيابان نشين هايش و (قبيله) ربيعه اعم از شهرنشين و بيابان گرد بر آن اتفاق کردند که به آنچه در قرآن است پايبند باشند و به سوى آن دعوت کنند و به آن امر نمايند و هرکس آنها را به قرآن فرا خواند و امر کند دعوت او را اجابت نمايند. آن را به هيچ بهايى نفروشند و چيزى را به جاى آن نپذيرند.آنها بايد در برابر کسى که با اين پيمان مخالفت کند متحد باشند و او را ترک گويند و (نيز) يکديگر را يارى کنند (همچنين) همه يک صدا باشند و (در نهايت) هرگز پيمان خود را به سبب سرزنش سرزنش کننده اى و يا خشم کسى و يا خوار کردن و دشنام دادن به يکديگر نشکنند.بر اين عهد و پيمان، حاضران و غائبان، کم خردان و عالمان، عاقلان و جاهلان همه متحد خواهند بود. آنها با اين پيمان در برابر پيمان الهى و ميثاق او مسئول اند (همان گونه که قرآن مجيد مى گويد:) «پيمان الهى مورد بازخواست قرار خواهد گرفت». اين عهدنامه را على بن ابى طالب نوشته است.
کَتَبَهُ بَیْنَ رَبیعَةَ وَالْیَمَنِ وَنُقِلَ مِنْ خَطِّ هِشام بْنِ الْکَلْبی.از عهدنامه هاى امام(عليه السلام) براى قبيله ربيعه و يمن مى باشد که از خط هشام بن کلبى نقل شده است.(1)
نامه در یک نگاه:همان گونه قبلا اشاره شد این کلام، متن پیمان نامه اى است که حضرت على(علیه السلام) براى اهل یمن و طایفه ربیعه نگاشته و مفاد آن این است که آنها باید دعوت قرآن را بپذیرند و هرکس آنها را به سوى قرآن فرا خواند اجابت کنند و همه با هم در برابر مخالفان متحد باشند و یکدیگر را یارى دهند و با هیچ عذر و بهانه اى این پیمان را نشکنند. منظور از اهل یمن همان طایفه قحطان بودند که در آنجا مى زیستند و ربیعه از طایفه عدنان بودند.ابن ابى الحدید در اینجا سخنى دارد که شایان دقت است. او مى گوید در حدیثى وارد شده است: «کُلُّ حِلف کانَ فِى الْجاهِلِیَّةِ فَلا یَزیدُهُ الإسْلامُ إلاّ شِدَّةً وَلا حِلْفَ فِى الاْسلام; هر پیمانى که در جاهلیت بسته شد (و هدف والایى را در بر داشت) در اسلام به قوت خود باقى، بلکه قوى تر خواهد بود; ولى در اسلام پیمانى وجود ندارد». مطابق این سخن پیمان نامه مورد بحث زیر سؤال مى رود; ولى ابن ابى الحدید در اینجا مى افزاید: «کار امیرمؤمنان على(علیه السلام) بر این خبر واحد ترجیح دارد و باید از آن پیروى نمود. به خصوص اینکه عرب بعد از اسلام بارها پیمان هایى برقرار ساخت که در کتب تاریخ شرح آن آمده است». افزون بر این، حدیث مزبور با فعل پیغمبر اکرم نیز سازگار نیست، زیرا همه مى دانیم که پیامبر در حدیبیه پیمانى با مشرکان برقرار ساخت و شاید به همین دلیل است که بعضى مى گویند حدیث مزبور بعد از جریان فتح مکه بوده است. به هر حال این حدیث قابل اعتماد به نظر نمى رسد، زیرا در تاریخ تمام امت ها و ملت ها حوادثى پیش مى آید که آنها را ناگزیر به پیمان بستن با مخالفان خود مى کند.
پيمانى با دو قبيله بزرگ:اين پيمان نامه که امام(عليه السلام) در ميان اين دو قبيله بزرگ از مسلمانان برقرار ساخته به يقين براى پايان دادن به اختلافاتى بوده که در ميان آنها وجود داشته است; ولى مفسّران نهج البلاغه درباره اينکه که اين اختلاف از کجا سرچشمه گرفته ساکت اند. تنها مرحوم مغنيه در فى ظلال نوشته است که بين اين دو قبيله در زمان جاهليت دشمنى ها و جنگ هايى بود که اسلام به آنها پايان داد و تأليف قلوب کرد و امام با اين پيمان نامه بر آن تأکيد نهاد.(2) ولى بعيد به نظر نمى رسد که پس از اسلام نيز درگيرى هايى داشته اند تا نياز به نوشتن چنين پيمانى باشد.به هر حال امام(عليه السلام) در آغاز اين عهدنامه مى فرمايد: «اين پيمانى است که اهل يمن; شهرنشين ها و بيابان نشين هايش و (قبيله) ربيعه اعم از شهرنشين و بيابان گرد بر آن اتفاق کردند که به آنچه در قرآن است پايبند باشند و به سوى آن دعوت کنند و به آن امر نمايند و هرکس آنها را به قرآن فراخواند و امر کند دعوت او را اجابت نمايند. آن را به هيچ بهايى نفروشند و چيزى را به جاى آن نپذيرند»; (هَذَا مَا اجْتَمَعَ عَلَيْهِ أَهْلُ الْيَمَنِ(3) حَاضِرُهَا(4) وَ بَادِيهَا(5)، وَ رَبِيعَةُ(6) حَاضِرُهَا وَ بَادِيهَا، أَنَّهُمْ عَلَى کِتَابِ اللهِ يَدْعُونَ إِلَيْهِ، وَيَأْمُرُونَ بِهِ، وَيُجِيبُونَ مَنْ دَعَا إِلَيْهِ وَ أَمَرَ بِهِ، لاَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً، وَلاَ يَرْضَوْنَ بِهِ بَدَلاً).در واقع امام(عليه السلام) زيربناى اين عهدنامه و عامل اصلى وحدت و اتحاد را قرآن مجيد شمرده است; چيزى که هيچ مسلمانى در آن بحث و اختلاف و گفتوگو ندارد.ولى نه تنها با خواندن الفاظ قرآن، بلکه پذيرش دعوت قرآن و گردن نهادن به اوامر آن و ترجيح ندادن چيزى بر آن را پذيرا باشند.به تعبير ديگر امام(عليه السلام) درباره اين حلقه اتصال مسلمانان; يعنى قرآن مجيد بر پنج مطلب تأکيد مى کند: نخست اينکه همگان را به سوى قرآن فرا بخوانيم و ديگر اينکه به عمل کردن به قرآن امر نماييم و از سوى سوم اگر کسى ما را به قرآن و عمل به آن فرا خواند پذيرا شويم و چهارم اينکه اگر منافع شخصى ما با قرآن هماهنگ نبود قرآن را فداى منافع شخصى خود نکنيم و پنجم اينکه هيچ چيز را جانشين قرآن ندانيم.جمله «لاَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً» معناى ظاهرى آن اين است که بهايى با قرآن نخرند در حالى که منظور اين است که قرآن را به بهايى نفروشند. اين تعبير و اين جابجايى بين ثمن و مثمن در کلمات عرب ديده شده و در قرآن مجيد نيز وارد شده است آنجا که مى فرمايد: «(وَلا تَشْتَرُوا بِآياتي ثَمَناً قَليلاً); آيات مرا به بهاى ناچيزى نفروشيد».(7) که مفهوم اصلى اش اين است که آيات مرا به بهاى اندکى نخريد.آن گاه امام بعد از دعوت به قرآن به عنوان عامل اصلى وحدت بر چهار امر تأکيد مى نهد و مى فرمايد: «آنها بايد در برابر کسى که با اين پيمان مخالفت کند متّحد باشند و او را ترک گويند و (نيز) يکديگر را يارى کنند (همچنين) همه يک صدا باشند و (در نهايت) هرگز پيمان خود را به سبب سرزنش سرزنش کننده اى و يا خشم کسى و يا خوار کردن و دشنام دادن به يکديگر نشکنند»; (وَأَنَّهُمْ يَدٌ وَاحِدَةٌ عَلَى مَنْ خَالَفَ ذَلِکَ وَ تَرَکَهُ، أَنْصَارٌ بَعْضُهُمْ لِبَعْض: دَعْوَتُهُمْ وَاحِدَةٌ، لاَ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ لِمَعْتَبَةِ(8) عَاتِب، وَلاَ لِغَضَبِ غَاضِب، وَلاَ لاِسْتِذْلاَلِ قَوْم قَوْماً، وَلاَ لِمَسَبَّةِ(9) قَوْم قَوْماً عَلَى ذَلِکَ).تمام اين چهار دستور برگرفته از قرآن مجيد است:در يکجا مى فرمايد: «(وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَميعاً وَلا تَفَرَّقُوا); همگى به ريسمان خدا [= قرآن و هرگونه وسيله وحدت الهى] چنگ زنيد، و پراکنده نشويد».(10)در جاى ديگر مى فرمايد: «(تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوى); (همواره) در راه نيکى و پرهيزگارى به يکديگر کمک کنيد».(11)همچنين مى فرمايد: «(إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَهاجَرُوا وَجاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ في سَبيلِ اللهِ وَالَّذينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْض); کسانى که ايمان آوردند و هجرت نمودند و با مال و جان خود در راه خدا جهاد کردند و کسانى که (به مؤمنان مهاجر) پناه دادند و يارى نمودند، آنها پشتيبان يکديگرند».(12)نيز مى فرمايد: «(وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَلا تَنْقُضُوا الاَْيْمانَ بَعْدَ تَوْکيدِها); و هنگامى که با خدا عهد بستيد به عهد او وفا کنيد، و سوگندها را بعد از محکم ساختن نشکنيد».(13)در ضمن امام(عليه السلام) انگيزه هاى نقض عهد را در چهار چيز خلاصه فرموده است: سرزنش سرزنش کنندگان، خشم افرادى که در برابر اين پيمانِ وحدت خشمگين هستند و طرفدار اختلاف و جنگ اند و يا خشمى که در ميان دوستان واقع مى شود که هيچ يک از اين امور، نبايد منشأ بر هم زدن پيمان شود و يا اگر گروهى گروه ديگر را خوار بشمرند نبايد منشأ پيمان شکنى گردد و نيز اگر به سبب مسايلى شخصى، گروهى به گروه ديگر دشنام دادند اين گونه امور نبايد به حريم پيمان وارد شود و به آن لطمه اى بزند.سپس امام(عليه السلام) بر اين نکته تأکيد مى ورزد که اين پيمان براى همه حجت و واجب الاجراست مى فرمايد: «بر اين عهد و پيمان، حاضران و غائبان، کم خردان و عالمان، عاقلان و جاهلان همه متحد خواهند بود»; (شَاهِدُهُمْ وَغَائِبُهُمْ، وَسَفِيهُهُمْ وَعَالِمُهُمْ، وَحَلِيمُهُمْ(14) وَجَاهِلُهُمْ).اشاره به اينکه وقتى نخبگان و افراد سرشناس دو طايفه آمدند و بر مطلبى توافق کردند و عهدنامه اى نوشتند اين عهدنامه براى همه لازم العمل است. همان گونه که در تمام دنيا و در ميان تمام اقوام عهد و پيمان ها به همين صورت منعقد مى شود; چنان نيست که همه افراد حاضر شوند و پاى آن را امضا کنند.آن گاه امام(عليه السلام) در پايان اين عهدنامه مى فرمايد: «آنها با اين پيمان در برابر پيمان الهى و ميثاق او مسئول اند (همان گونه که قرآن مجيد مى گويد:) پيمان الهى مورد بازخواست قرار خواهد گرفت»; (ثُمَّ إِنَّ عَلَيْهِمْ بِذَلِکَ عَهْدَ اللهِ وَمِيثَاقَهُ إِنَّ عَهْدَ اللهِ کَانَ مَسْئُولاً).اشاره به اينکه گرچه اين پيمان ميان دو قبيله «ربيعه» و «يمن» منعقد شده; ولى در واقع نوعى پيمان الهى است، زيرا آنها در پيشگاه خدا متعهد شده اند که اين پيمان را نشکنند و به آن وفادار باشند.جمله «إنّ عهدالله کان مسئولاً» برگرفته از آيه 15 سوره احزاب است آنجا که مى فرمايد: «(وَلَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللهَ مِنْ قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الاَْدْبارَ وَکانَ عَهْدُ اللهِ مَسْؤُلاً); با اينکه آنان قبل از اين با خدا عهد کرده بودند که پشت به دشمن نکنند، و عهد الهى مورد سؤال قرار خواهد گرفت (و در برابر آن مسئول اند)».(15)سپس امام(عليه السلام) در پايان اين عهدنامه براى تأکيد و تحکيم پايه هاى آن مى فرمايد: «اين عهدنامه را على بن ابى طالب نوشته است»; (وَکَتَبَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِب).*****نکته ها:1. چگونگى برقرار ساختن پيمان ها در گذشته و حال:پيمان در ميان دو قبيله يا دو گروه اجتماعى يا دو کشور هنگامى پذيرفتنى است که از سوى همه آحاد آن دو گروه پذيرفته شود. از آنجا که حضور همه آنها به هنگام انعقاد پيمان عادتاً غير ممکن است بايد نمايندگانشان اين کار را به عهده گيرند.امروزه نمايندگانى که از طريق انتخابات براى اين گونه مسئوليت ها انتخاب شده اند عهده دار عقد پيمان مى شوند و حضور آنها به منزله حضور جميع افرادى است که در طرف پيمان هستند; ولى در گذشته که چنين انتخاباتى نبود رؤساى قبايل و سرشناس ها و افراد برجسته و معتبر آنها که به صورت يک نوع انتخاب طبيعى در ميان آن گروه ظاهر شده بودند عهده دار عقد پيمان مى شدند و به همين دليل امام(عليه السلام) در آغاز اين پيمان نامه مى فرمايد: «اين پيمان مورد قبول تمام اهل يمن و ربيعه است حاضران آنها و عاقل و جاهل را فرا مى گيرد» و به اين ترتيب يک نوع پيمان الهى و مردمى محسوب مى شود و در واقع نوعى مردم سالارى دينى است.2. احترام به پيمان ها:شايان توجّه است که هميشه در ميان اقوام و قبايل مختلف تنش هايى وجود دارد که از تخلّفات کوچک و بى مهرى ها و گاه درگيرى بعضى از افراد و حتى گاهى سوء ظن ها ناشى مى شود. اگر بنا باشد اين امور پيمان ها را متزلزل سازد هيچ پيمانى دوام پيدا نخواهد کرد.امام(عليه السلام) با تدبير والايى که دارد، در اين عهدنامه مخصوصاً به اين مسأله توجّه داده است که سرزنش ها و خشم ها و سخنان ناروا هرگز نبايد سبب سست شدن پيمان ها گردد و اگر همه مردم به اين نکته توجّه داشته باشند و در برابر اين مسائل جزئى که هميشه وجود داشته و خواهد داشت خويشتن دارى و تحمل کنند پيمان ها به اين آسانى شکسته نخواهد شد.براى اطلاع بيشتر به نکته اى که ذيل بخش بيست و ششم از نامه مالک اشتر تحت عنوان وفاى به عهد و پيمان نوشته ايم مراجعه شود.*****پی نوشت:1. سند نامه: همان گونه که در عنوان آمده اين قسمت از نامه امام نيست، بلکه متن پيمانى است که حضرت براى دو قبيله از قبايل عرب نگاشته است. صاحب کتاب مصادر نهج البلاغه در ذيل آن چنين مى نويسد که سيد رضى مشکل بحث و گفتوگو درباره مصدر اصلى اين پيمان نامه را براى ما حل کرده، زيرا با صراحت مى گويد: آن را از خط «هشام بن کلبى» نقل کرده است. نويسنده مزبور در پاورقى کتابش «هشام بن کلبى» را چنين معرفى مى کند که نام او «هشام بن محمد» است و از عالمان به تاريخ عرب و اخبار و نسب هاى آنهاست. او يکى از کسانى است که سخنان و خطبه هاى اميرمؤمنان على(عليه السلام) را پيش از سيّد رضى گردآورى کرده بود و در سنه 205 يا 206 چشم از جهان فرو بسته است (در واقع او از معاصران امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) بوده است)، (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 465).2. فى ظلال نهج البلاغه، ج 4، ص 196.3. «يمن» سرزمينى است در جنوب جزيرة العرب که محل ظهور يکى از تمدن هاى بسيار کهن است. اين واژه به تمام فرزندان «قحطان» که چند قبيله را تشکيل مى دهند نيز اطلاق مى شود و عبارت بالا بيشتر ناظر به معناى دوم است، زيرا در مقابل قبيله «ربيعه» قرار گرفته است.4. «حاضر» به افراد شهرنشين گفته مى شود که در شهر حضور دارند.5. «بادى» به ساکنان باديه و بيابان نشين ها اطلاق مى گردد.6. «ربيعة» نام فرزند «نزار بن معد بن عدنان» است و قبايلى از او سرچشمه گرفته اند.7. بقره، آيه 41.8. «مَعْتِبَة» به معناى سرزنش از ريشه «عتاب» به معناى سرزنش کردن گرفته شده است.9. «مَسَبَّة» از ريشه «سبّ» بر وزن «حد» به معناى دشنام و بدگويى گرفته شده است.10. آل عمران، آيه 103.11. مائده، آيه 2.12. انفال، آيه 72.13. نحل، آيه 91.14. «حليم» به معناى عاقل، از ريشه «حُلم» بر وزن «ظلم» و «حُلُم» بر وزن «نهم» به معناى عقل گرفته شده است.15. مسئوليت عهد بر عهده انسان است و اينکه در آيه آمده است عهد مسئول است به تقدير «عنه» است: (مسؤول عنه).
از پيمان نامه هاى امام (ع) كه براى قبيله ربيعه و مردم يمن نوشته و از روى دستنوشت هشام بن كلبى نقل شده است:در اين عهدنامه چند نكته به شرح زير است:1- كلمه هذا، مبتدا و «ما»، موصول و صفت براى مبتدا و «انّهم...»، خبر مبتدا است و ممكن است كلمه هذا مبتدا و جمله «ما اجتمع عليه» خبر آن و «انّهم» تفسير براى «هذا» باشد، گويا كسى گفته است كه آنان بر سر چه چيز با هم متحد و هم پيمان شده اند در پاسخ گفته شده است: بر اساس كتاب خدا آنان اجتماع و توافق كرده اند. «على كتاب اللّه» خبر براى «انّهم» است، و جمله «يدعون» حال، و «هم» عامل و متعلّق جار و مجرور [اليه] مى باشد. و «حاضر» (يكجانشينى) و «بادى» صحراگرد از مردم يمن و همچنين از قبيله ربيعه مى باشد.2- عبارت: «لا يشترون به ثمنا» كنايه از پايبندى و عمل ايشان به قرآن است.3- جمله: «و انّهم يد واحد»، يعنى در برابر مخالفان قرآن، يار و ياور يكديگرند. نام يد دست را از باب اطلاق نام سبب بر مسبّب به طور مجاز بر شخص كم كار اطلاق كرده است، و كلمه: انصار خبر دوّم براى «انّ» و «بعضهم» خبر براى انصار است.4- عبارت «و لا لاستذلال قوم قوما» يعنى، بدان جهت كه قبيله ديگر، افراد قوم و قبيله آنان را خوار شمرده و يا دشنام داده است، پيمان شكنى نمى كنند.و بعضى عبارت را: «لمشيئة قوم قوما» نقل كرده اند، يعنى براى ارادت گروهى به گروه ديگر.و در روايتى آمده است: «كتب على بن ابو طالب»، و همين روايت [ابو، با واو] از قول امام (ع) مشهور است، و جهتش آن است كه امام (ع) اين كنيه [ابو طالب] را عَلَم، به منزله يك لفظ محسوب داشته كه اعراب آن تغيير نمى كند.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 20، ص: 403
المختار الثالث و السبعون من حلف له عليه السّلام كتبه بين ربيعة و اليمن، و نقل من خط هشام بن الكلبى:هذا ما اجتمع عليه أهل اليمن حاضرها و باديها، و ربيعة حاضرها و باديها أنّهم على كتاب اللّه: يدعون إليه، و يأمرون به و يجيبون من دعا إليه و أمر به، لا يشترون به ثمنا، و لا يرضون به بدلا، و أنّهم يد واحدة على من خالف ذلك و تركه، أنصار بعضهم لبعض: دعوتهم واحدة، لا ينقضون عهدهم لمعتبة عاتب، و لا لغضب غاضب، و لا لاستذلال قوم قوما، و لا لمسبّة قوم قوما، على ذلك شاهدهم و غائبهم، و سفيههم و عالمهم، و حليمهم و جاهلهم، ثمّ إنّ عليهم بذلك عهد اللّه و ميثاقه إن عهد اللّه كان مسئولا، و كتب عليّ ابن أبي طالب. (72838- 72733)اللغة:(الحلف): العهد أى و من كتاب حلف، فحذف المضاف، (اليمن): كلّ من ولده قحطان نحو حمير و عك و جذام و كندة و الازد و غيرهم. و (ربيعة): هو ربيعة بن نزار بن معدّ بن عدنان و هم بكر و تغلب و عبد القيس، و (هشام): هو هشام بن محمّد بن السائب الكلبي نسّابة ابن نسّابة عالم بأيّام العرب و أخبارها. (الحاضر): أهل القرى و المدن، (البادى) سكّان البدو.الاعراب:هذا ما اجتمع: قال ابن ميثم: هذا مبتدأ و ما موصولة و هى صفة المبتدأ و خبره أنّهم، و يجوز أن يكون هذا مبتدأ و خبره ما اجتمع عليه و يكون قوله أنّهم تفسيرا لهذا.أنّهم على كتاب اللّه: قال الشارح المعتزلي: حرف الجرّ يتعلّق بمحذوف أى مجتمعون.أقول: الظاهر أنّه ظرف مستقرّ متعلّق بفعل عامّ خبر لأنّ أى أنّهم ثابتون على كتاب اللّه.المعنى:أشار في قوله (ما اجتمع عليه أهل اليمن) إلخ- إلى محاربات و أحقاد كانت بين الفئتين القحطاني و العدناني في أيّام الجاهليّة فأماتها الاسلام و أحياها رجعة السقيفة ثمّ بلّغها أوجها سياسة بني اميّة المثيرة للخلاف بين المسلمين لغرض الاستيلاء عليهم و أشار عليه السّلام في قوله (لا ينقضون عهدهم لمعتبة عاتب) إلخ- إلى ما يثير قبائل العرب الجاني للحروب و المناضلات و جمعها في أربعة: المعاتبة، و الغضب، و قصد التسلّط و الاستذلال بعضهم لبعض، و السبّ و الشتم المتبادل بينهم بعضهم مع بعض.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 20، ص: 404
قال الشارح المعتزلي «ص 67 ج 18 ط مصر»: و اعلم أنّه قد ورد في الحديث عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله: «كلّ حلف كان في الجاهليّة فلا يزيده الاسلام إلّا شدّة» و لا حلف في الاسلام، لكنّ فعل أمير المؤمنين عليه السّلام أولى بالاتّباع من خبر الواحد- إلخ.أقول: هذه الجملة تدلّ على أنّ ما ذكره الرضيّ رحمه اللّه في نهجه كان معلوم الصدور حتّى عند أمثال أبى الحديد المتأخّر عن عصره بما يقرب من قرنين فتدبّر.الترجمة:عهد نامه اى كه آن حضرت ميان قبيله ربيعه و يمن بخط خود نوشته و از خط ابن هشام كلبي نقل شده است.اينست آنچه همه أهل يمن از شهري و بياباني و ربيعه از شهري و بياباني بر آن اتّفاق كردند:1- همه بر قانون قرآن و پيرو آنند و بدان دعوت كنند و بدان دستور دهند و هر كس بدان دعوت كند او را اجابت كنند، آنرا بهيچ بها نفروشند و از آن بدلى نگيرند و بجاى آن نپسندند.2- همه همدست و متّفق باشند در برابر كسى كه مخالف اين قرار باشد و آنرا وانهد و ياور همديگر باشند در اين باره و كلمه آنها يكى باشد.3- عهد و پيمان خود را بخاطر گله از همديگر يا خشم كسى يا قصد خوار كردن مردمى مردم ديگر را يا بدگوئي و دشنام دادن بهمديگر نشكنند.4- مسئول اين عهد و پيمانست هر كدام حاضر مجلس هستند و هر كدام غائب هستند از نادان و دانا و بردبار و جاهل آنان.سپس عهد و ميثاق خداوند بعهده آنها است كه بايد رعايت كنند، براستى كه عهد خداوند مسئوليّت دارد و مورد بازپرسى است. عليّ بن ابي طالب نوشته است.