و من كتاب كَتبَه (علیه السلام) لَمَّا استُخلَفَ إلى أمَراء الأجناد:أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّمَا أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ، وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْهُ.
أخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ: مردم را به انجام باطل واداشتند.اقْتَدَوْهُ: از آن (باطل) پيروى كردند، به آن اقتدا نمودند.
اقتَدَوا: مردم بايشان اقتداء كردند
نامه آن حضرت (ع) به سرداران سپاه هنگامى كه به خلافت رسيد:اما بعد. آنان كه پيش از شما بودند هلاك شدند، زيرا مردم را از حقشان محروم نمودند تا آن را با دادن رشوت به دست آوردند. مردم را به راه باطل كشانيدند و مردم هم از پى ايشان رفتند.
از نامه هاى آن حضرت است به سرداران لشگر به وقتى كه به خلافت رسيد:اما بعد، پيشينيان را اين معنى به تباهى كشيد كه مردم را از حقّ باز داشتند، آنها هم حق را به دنيا فروختند، ديگر آنكه مردم را به باطل بردند، آنها هم باطل را پيروى كردند.
(نامه به فرماندهان لشكر، پس از به دست گرفتن خلافت).علل نابودى ملّت ها:پس از ياد خدا و درود، همانا ملّت هاى پيش از شما به هلاكت رسيدند، بدان جهت كه حق مردم را نپرداختند، پس دنيا را با رشوه دادن به دست آوردند، و مردم را به راه باطل بردند و آنان اطاعت كردند.
و از نامه آن حضرت است به اميران لشكر هنگامى كه به خلافت رسيد:اما بعد، آنان كه پيش از شما بودند تباه گرديدند، چون حق مردم را ندادند تا آن را -به رشوت- خريدند و به راه باطلشان بردند، و آنان پيرو آن گرديدند.
از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است به سرداران لشگرها هنگاميكه (در ظاهر) بخلافت رسيد (آنها را به پيروى از حقّ واداشته و از باطل و نادرستى ترسانده):پس از ستايش خداى تعالى و درود بر پيغمبر اكرم، تباه شدن پيشينيان شما به اين جهت بود كه مردم را از حقّ (هدايت و رستگارى) باز داشتند و مردم هم آنرا خريدند (پذيرفته زير بار رفتند، يا فروختند يعنى از دست داده بآن بى اعتنا شدند) و اينكه آنها را بباطل (ضلالت و گمراهى) واداشتند و ايشان هم آنرا پيروى نمودند.
اما بعد (از حمد و ثناى الهى) امت هايى که پيش از شما بودند تنها دو چيز مايه هلاکت و بدبختى آنها شد: نخست اينکه آنها مردم را از حقشان باز داشتند، ازاين رو ناچار شدند حق خود را (از طريق رشوه) به دست آورند و ديگر اينکه مردم را به باطل سوق دادند و آنان نيز از آن پيروى کردند.
لَمّا اسْتُخْلِفَ إلى أُمَراءِ الأَجْنادِ.از نامه هاى امام(عليه السلام) به فرماندهان لشکر است، در آن هنگام که زمام خلافت را به دست گرفت.(1)
نامه در یک نگاه:امام در این نامه بسیار کوتاه و پرمعنا به عوامل هلاکت گروه هایى از اقوام پیشین اشاره مى کند و عامل آن را دو چیز مى شمرد: باز داشتن مردم از حق و تشویق آنها به باطل.
دو عامل بدبختى:امام در اين نامه کوتاه و پر معنا به فرماندهان لشکرش هشدار مى دهد و عوامل زوال امت هاى پيشين را براى آنها در دو چيز خلاصه مى کند و مى فرمايد: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى) امت هايى که پيش از شما بودند تنها دو چيز مايه هلاکت و بدبختى آنها شد: نخست اينکه آنها مردم را از حقشان بازداشتند، ازاين رو ناچار شدند حق خود را (از طريق رشوه) به دست آورند و ديگر اينکه مردم را به باطل سوق دادند و آنان نيز از آن پيروى کردند»; (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ، وَأَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْهُ).اشاره به اينکه هنگامى که اميران بلاد و فرماندهان حاضر نشوند حق مردم از طريق صحيح به آنها برسد، مردم براى رسيدن به حق خود از طرق فاسد وارد مى شوند. در اين صورت بازار رشوه خوارى داغ مى گردد و فساد و بى اعتمادى و ظلم همه جا را فرا مى گيرد و امت ها در سراشيبى سقوط وارد مى شوند.ديگر اينکه چون اُمرا و زمامداران براى رسيدن به اهدافشان از طريق باطل و نادرست وارد شوند مردم نيز به حکم «اَلنّاسُ عَلى دينِ مُلُوکِهِمْ» به آنان اقتدا کرده و در مسائل مربوط به رابطه آنها با حکومت و رابطه خودشان با يکدگر به سوى باطل مى روند و تمام روابط اجتماعى به خود شکل باطل مى گيرد و از آنجا که باطل بيراهه است و انسان را به پرتگاه سوق مى دهد، جامعه رو به فنا مى رود.اما اگر زمامداران حق را به حقدار، خواه قوى باشد يا ضعيف برسانند و براى رسيدن به اهدافشان راه صحيح پيش گيرند نه رشوه خوارى و فساد، جامعه را فرا مى گيرد و نه رابطه هاى مردم با حکومت و با خودشان در مسير باطل مى افتد. جامعه نيز امن و امان مى شود و در مسير پيشرفت و ترقى قرار خواهد گرفت. نمونه اين مطلب را نه تنها در زندگانى پيشينيان همچون فراعنه و نمروديان مشاهده مى کنيم که در عصر خود نيز همين مطلب را با چشم در روابط ميان کشورها ملاحظه مى کنيم.(2)*****پی نوشت:1. سند نامه: صاحب کتاب مصادر تنها مدرکى که براى اين نامه جز نهج البلاغه ذکر کرده همان است که ابن عبدالبر (از معاصران مرحوم سيّد رضى) در کتاب بهجة المجالس با کمى تفاوت آورده است (مصادر نهج البلاغه، ج 3، چاپ چهارم).2. مطابق تفسيرى که در بالا آمد ضمير جمع «اشْتَرُوهُ» و «اقْتَدَوْهُ» به امت ها و مردم باز مى گردد (الناس) هرچند بعضى از شارحان احتمال ديگرى نيز داده اند که اين دو ضمير به امرا و زمامداران بر گردد ولى بسيار بعيد است و در اين صورت «اشْتَروْهُ» به معناى «باعُوا» است شبيه آنچه در قرآن درباره برادران يوسف آمده است: (وَ شَرَوْهُ بِثَمَن بَخْس دَراهِمَ مَعْدُودَة) (يوسف، آيه 20).
از جمله نامه هاى امام (ع) به سران لشكرها موقعى كه به خلافت رسيد:امام (ع) فرماندهان را از بازداشتن افراد خود از حق، و رفتار به باطل با آنان برحذر داشته است و خاطرنشان كرده است كه همين امر باعث نابودى همگنان پيشين ايشان بوده است.عبارت: «فاشتروه...»،يعنى مردم حق را فروختند و در عوض، چون آنان را از حق بازداشتند به جاى حق باطل را گرفتند، مانند سخن خداى تعالى: «وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ».و همچنين عبارت: «و اخذوهم بالباطل»، يعنى فرمانروايان پيشين با مردم بر باطل رفتار كردند، آنان نيز از باطل پيروى نمودند، يعنى از باطل پيروى كردند، و راه كسانى را رفتند كه آنها را به آن برده بودند. مانند قول خداى تعالى: «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ».بخش نامه ها، وصيتها و پيمان نامه ها پايان گرفت. خدا را چنان كه سزاوار اوست سپاس مى گوييم. توفيق از جانب خداست.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 20، ص: 411
المختار الثامن و السبعون و من كتاب له عليه السّلام لما استخلف، الى امراء الاجناد:أمّا بعد، فإنّما أهلك من كان قبلكم أنّهم منعوا النّاس الحقّ فاشتروه، و أخذوهم بالباطل فاقتدوه. (73150- 73135)المعنى:قال الشارح المعتزلي «ص 79 ج 18 ط مصر»: أى منعوا الناس الحقّ فاشترى الناس الحقّ منهم بالرشا و الأموال، فأرجع ضمير اشتروا إلى الناس- إلى أن قال: و روى فاستروه بالسين المهملة أى اختاروه و يقال: استريت خيار المال: أى اخترته، و يكون الضمير عائدا إلى الظلمة لا إلى الناس.و قال ابن ميثم: فاستروه أى فباعوه و تعوّضوا عنه بالباطل لما منعوا منه كقوله تعالى «و شروه بثمن بخس. سورة يوسف- 20».أقول: المقصود من الاشتراء هنا أخذ ما ليس بحقّ بدلا من الحقّ كقوله تعالى «اشتروا الضلالة بالهدى. 17- البقرة».فانّه لا بدّ للناس من الالتزام بنظام يعيشون في ظلّه فهو إمّا حقّ إلهيّ، إمّا غير حقّ يحمل عليهم قسرا كما أنّه في زماننا هذا بدّلوا القانون الالهيّ بقانون انتخابيّ بشريّ، فاذا صار هذا البدل متداولا و معمولا بين الناس يقتدي به أخلافهم و من يأتي من بعدهم فيصير الباطل الّذي حمل عليهم ممّا يقتدى به.الترجمة:از نامه اى كه آن حضرت عليه السّلام بفرماندهان قشون خود نگاشت چون خليفه شد:أمّا بعد، همانا كسانى كه پيش از شما بودند هلاك شدند براى آنكه مردم را از حق بازداشتند و آنان حق را بناحق فروختند و مردم را بباطل و بيهوده واداشتند تا همه بدان اقتداء كردند و از آن پيروى نمودند.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص226
از نامه آن حضرت به اميران لشكر در زمانى كه به خلافت رسيد. در باره اين نامه كه فقط يك سطر دارد و چنين است «اما بعد فانّما اهلك من كان قبلكم أنّهم منعوا الناس الحق فاشتروه و اخذوهم بالباطل فاقتدوه.» ابن ابى الحديد در شرح آن مى گويد: يعنى سبب هلاك و نابودى ايشان، اين بود كه حق مردم را ندادند و مردم حق خود را از ايشان به پرداخت اموال و رشوه خريدند و كار را بر جايگاه خود ننهادند و ولايات را به افرادى كه سزاوار و شايسته اش نبودند وا گذاشتند و همه كارهاى دينى و دنيايى آنان طبق هوس خود و غرض فاسد بود و مردم همان گونه كه كالا را مى خرند، ميراث و حقوق خود را از ايشان مى خريدند. وانگهى مردم را به راه باطل كشاندند در نتيجه نسلى كه پس از ايشان آمد در ارتكاب آن باطل و ناحق از پدران و نياكان خويش پيروى كردند كه آن را از ايشان ديده و بر آن پرورش يافته بودند.