باب المختار من حِكَم أمير المؤمنين عليه السلام و يدخل في ذلك المختار من أجوبة مسائله و الكلام القصير الخارج في سائر أغراضه:قَالَ (علیه السلام): كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ، لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ.
ابْنُ اللَبُون: بچه شتر دو ساله.
إبن لَبون: شتر بچه نر دو ساله كه مادرش شير مى دهدضَرع: پستان حيوانات
باب گزيده سخنان حكمت آميز و اندرزهاى امير المؤمنين عليه السلام و در اين گزيده است پاسخ پرسشهايى كه از آن حضرت شده و نيز سخنان كوتاه او در باره مطالبى كه منظور نظرش بوده است.على (ع) فرمود: به هنگام بروز فتنه چون اشتر دو ساله باش كه نه پشتى استوار دارد كه بر آن سوار توان شد و نه پستانى شيرده، كه از آن شير توان دوشيد.
باب گزيده حكمتها و موعظه هاى امير مؤمنان عليه السّلام و از آن است گزيده پاسخهاى پرسشهايى كه از آن حضرت شده و گفته هاى كوتاه در رابطه با مقاصد ديگر آن بزرگوا.آن حضرت فرمود: در فتنه همچون شتر بچه باش، او را نه پشتى است كه سوارش شوند، و نه پستانى كه شيرش دوشند.
در اين بخش جواب به پرسشها و گفتارهاى كوتاه آمده است.روش برخورد با فتنه ها (اخلاقى، سياسى):درود خدا بر او، فرمود: در فتنه ها، چونان شتر دو ساله باش، نه پشتى دارد كه سوارى دهد، و نه پستانى تا او را بدوشند.
باب گزيده سخنان حكمت آميز امير مؤمنان عليه السلام و پندهاى آن حضرت در آن، گزيده پاسخ پرسشها و گفتارهاى كوتاه اوست، در باره ديگر مقصودهاى وى.[فرمود:] هنگام فتنه چون شتر دو ساله باش، نه پشتى تا سوارش شوند و نه پستانى تا شيرش دوشند -چنان زى كه در تو طمع نبندند-.
در اين باب (جزء) گرد آورده شده از حكمتها و پندهاى امير المؤمنين عليه السّلام، و بآن ضميمه ميشود بعضى پاسخهاى پرسشهايى كه از آن بزرگوار شده از سخن كوتاه كه در باره آنچه منظورش بوده بيان فرموده.امام عليه السّلام (در باره رفتار با فتنه جويان) فرموده است:در زمان فتنه و تباهكارى مانند ابن اللّبون (بچه شتر نر كه دو سالش تمام شده و مادرش بچه اى را كه پس از آن زائيده شير مى دهد) باش كه نه پشت (توانائى) دارد تا بر آن سوار شوند، و نه پستانى كه از آن شير دوشند (هنگام فتنه و تباهكارى طورى رفتار كن كه فتنه جويان در جان و مال تو طمع نكنند ولى اين وقتى است كه جنگ و زد و خورد بين دو رئيس و پيشواى گمراه و گمراه كننده باشد مانند فتنه عبد الملك و ابن زبير و فتنه حجّاج و ابن اشعث، و امّا هنگامى كه يكى از آنها بر حقّ و ديگرى بر باطل بود فتنه نيست مانند جنگ جمل و صفّين كه واجب است همراهى صاحب حقّ و بذل جان و مال در راه او).
امام(عليه السلام) فرمود: در فتنه ها همچون شتر کم سن و سال باش; نه پشت او قوى شده که سوارش شوند نه پستانى دارد که بدوشند!
بهترين روش در فتنه ها:امام(عليه السلام) در اين حکمت پرمعنا مى فرمايد: «در فتنه ها همچون شتر کم سن و سال باش; نه پشت او قوى شده که سوارش شوند نه پستانى دارد که بدوشند»; (قَالَ(عليه السلام): کُنْ فِي الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ، لاَ ظَهْرٌ فَيُرْکَبَ، وَلاَ ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ).(1)براى روشن شدن محتواى این کلام بسیار پرمعنا لازم است قبلاً دو واژه «فتنه» و «ابن لبون» تفسیر شود:فتنه، از ماده «فتن» (بر وزن متن) در اصل به معناى قرار دادن طلا در کوره است تا خالص از ناخالص جدا شود سپس به معناى هرگونه آزمایش و امتحان و بلا و عذاب و حتى شرک و بت پرستى و آشوب هاى اجتماعى آمده است و در اینجا منظور همان آشوب هاى اجتماعى است.لبون، به شترى گفته مى شود که به جهت زائیدن مکرر پیوسته در پستانش شیر است (لبون به معناى شیر دار است از ماده لبن) و ابن لبون به بچه چنین شترى گفته مى شود که دو سال آن تمام شده و وارد سال سوم شده است; نه قوت و قدرت چندانى دارد که بتوان بر پشت او سوار شد و نه پستان پر شیرى (زیرا هم کم سن و سال است و هم نر) و به این ترتیب هیچ گونه استفاده اى از آن در آن سن و سال نمى توان کرد.از اینجا روشن مى شود که هدف امام این است که انسان به هنگام شورش هاى اهل باطل و فتنه هاى ناشى از خصومت آنها با یکدیگر نباید آلت دست این و آن شود; باید خود را دور نگه دارد و به هیچ یک از دو طرف که هر دو اهل باطل اند کمک نکند.در این گونه موارد معمولاً هر کدام از طرفین به سراغ افراد بانفوذ و باشخصیت مى آیند تا از نفوذ و قدرت آنها براى کوبیدن حریف استفاده کنند. در این هنگام باید این افراد بلکه تمام افراد، خواه ضعیف باشند یا قوى نهایت مراقبت را به خرج دهند که در دام فتنه گران و غوغاسالاران نیفتند مبادا دین و یا دنیاى آنها آسیب ببیند و همان گونه که در بالا آمد در بعضى از روایات جمله «ولا وَبَر فَیُسْلَب» نیز به آن افزوده شده است یعنى شتر دو ساله پشمى هم ندارد که آن را بچینند و از آن استفاده کنند.نمونه این فتنه ها در صدر اسلام و قرون نخستین فراوان بود که امامان اهل بیت و یارانشان همواره از آن کناره گیرى مى کردند حتى داستان قیام ابو مسلم بر ضد بنى امیه گرچه در ظاهر براى کوبیدن باطلى بود ولى در باطن براى تبدیل باطلى به باطل دیگر و حکومت بنى عباس به جاى بنى امیه بود. به همین دلیل هنگامى که ابو مسلم به وسیله نامه اى پیشنهاد حکومت و خلافت را به امام صادق(علیه السلام) کرد امام آن را نپذیرفت زیرا مى دانست در پشت پرده این قیام چه اشخاصى کمین کرده اند و به تعبیر دیگر امام مى دانست این یک فتنه است که دو گروه باطل به جان هم افتاده اند و نباید به هیچ کدام امتیازى داد.روایاتى که از ائمه هدى(علیهم السلام) درباره فضیلت عزلت و گوشه گیرى به ما رسیده است غالباً ناظر به این گونه شرایط است.از جمله امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) طبق آنچه در غررالحکم آمده مى فرماید: «الْعُزْلَةُ أَفْضَلُ شِیَمِ الاَْکْیَاسِ; گوشه گیرى برترین خصلت افراد باهوش و زیرک است».(2) و در حدیث دیگرى از آن حضرت مى خوانیم: «سَلاَمَةُ الدِّینِ فِی إعْتِزَالِ النَاسِ; سلامت دین انسان درکناره گیرى از مردم است».(3)در حدیث گویا و روشنى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم هنگامى از آن حضرت سؤال کردند: چرا گوشه گیرى را انتخاب کرده اید؟ فرمود: «فَسَدَ الزَّمَانُ وَتَغَیَّرَ الاِْخْوَانُ فَرَأَیْتُ الاِنْفِرَادَ أَسْکَنَ لِلْفُؤَاد; زمانه فاسد شده و برادران تغییر روش داده اند به همین دلیل، آرامش دل را در تنهایى یافتم».(4)قرآن مجید نیز اشاراتى به این معنا دارد از جمله درباره حضرت ابراهیم مى خوانیم که او گروه بت پرستان را مخاطب قرار داد و گفت: «(وَأَعْتَزِلُکُمْ وَما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ وَأَدْعُوا رَبِّی); از شما و آنچه غیر از خدا مى خوانید و مى پرستید کناره گیرى مى کنم و (تنها) پروردگارم را مى خوانم».(5)در داستان اصحاب کهف نیز در آیه 16 سوره «کهف» اشاره به گوشه گیرى آنها از گروه فاسد و مفسد شده است.از آنچه گفته شد به خوبى روشن مى شود که هرگز منظور امام(علیه السلام) این نبوده است که اگر گروهى باطل بر ضد مؤمنان و طرفداران حق برخیزند نباید به حمایت مؤمنان حق جو برخاست; این سخن بر خلاف صریح قرآن است که مى فرماید: «(فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الاُْخْرى فَقاتِلُوا الَّتى تَبْغى حَتّى تَفىءَ إِلى أَمْرِ اللّه); اگر گروهى از مسلمانان بر گروه دیگرى ظلم و ستم روا داشتند (و اصلاح در میان آن دو از طریق مسالمت آمیز امکان پذیر نشد) با جمعیت ستمگر پیکار کنید تا به سوى حق باز گردند».(6)ممکن است تفاوت بین جمله «لا ظَهْرٌ فَیُرْکَبُ» و جمله «وَلا ضَرْعٌ فَیُحْلَبُ» در این باشد که نه کمک هاى مستقیم به فتنه جویان کن (مانند سوارى دادن مرکب) که خودش وارد معرکه شود و نه کمک هاى غیر مستقیم مانند کمک هاى مادى به این گروه ها کردن رواست شبیه شیر دادن براى تغذیه افراد.همان گونه که در سند این حکمت اشاره شد این کلام امیرمؤمنان على(علیه السلام) بخشى از وصیت طولانى است که امام امیر مؤمنان على(علیه السلام) به فرزند گرامى اش امام حسن مجتبى(علیه السلام) فرموده است که قسمتى از آغاز آن را براى مزید فایده در اینجا مى آوریم. فرمود: «کَیْفَ وَأَنِّى بِکَ یَا بُنَیَّ إِذَا صِرْتَ فِی قَوْم صَبِیُّهُمْ غَاو وَشَابُّهُمْ فَاتِکٌ وَشَیْخُهُمْ لاَ یَأْمُرُ بِمَعْرُوف وَلاَ یَنْهَى عَنْ مُنْکَر وَعَالِمُهُمْ خَبٌّ مَوَّاهٌ مُسْتَحْوِذٌ عَلَیْهِ هَوَاهُ مُتَمَسِّکٌ بِعَاجِلِ دُنْیَاهُ أَشَدُّهُمْ عَلَیْکَ إِقْبَالًا یَرْصُدُکَ بِالْغَوَائِلِ وَیَطْلُبُ الْحِیلَةَ بِالتَّمَنِّی وَیَطْلُبُ الدُّنْیَا بِالاِْجْتِهَادِ خَوْفُهُمْ آجِلٌ وَرَجَاؤُهُمْ عَاجِلٌ لاَ یَهَابُونَ إِلاَّ مَنْ یَخَافُونَ لِسَانَهُ وَلاَ یُکْرِمُونَ إِلاَّ مَنْ یَرْجُونَ نَوَالَهُ دِینُهُمُ الرِّبَا کُلُّ حَقّ عِنْدَهُمْ مَهْجُورٌ یُحِبُّونَ مَنْ غَشَّهُمْ وَیَمَلُّونَ مَنْ دَاهَنَهُمْ قُلُوبُهُمْ خَاوِیَةٌ لاَ یَسْمَعُونَ دُعَاءً وَلاَ یُجِیبُونَ سَائِلاً قَدِ اسْتَوْلَتْ عَلَیْهِمْ سَکْرَةُ الْغَفْلَةِ إِنْ تَرَکْتَهُمْ لَمْ یَتْرُکُوکَ وَإِنْ تَابَعْتَهُمْ اغْتَالُوکَ إِخْوَانُ الظَّاهِرِ وَأَعْدَاءُ السَّرَائِرِ یَتَصَاحَبُونَ عَلَى غَیْرِ تَقْوَى فَإِذَا افْتَرَقُوا ذَمَّ بَعْضُهُمْ بَعْضاً تَمُوتُ فِیهِمُ السُّنَنُ وَتَحْیَا فِیهِمُ الْبِدَعُ فَأَحْمَقُ النَّاسِ مَنْ أَسِفَ عَلَى فَقْدِهِمْ أَوْ سُرَّ بِکَثْرَتِهِمْ فَکُنْ عِنْدَ ذَلِکَ یَا بُنَیَّ کَابْنِ اللَّبُونِ لاَ ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَلاَ وَبَرٌ فَیُسْلَبَ وَلاَ ضَرْعٌ فَیُحْلَب; فرزندم چگونه خواهى بود هنگامى که در میان قومى گرفتار شوى که کودک آنها گمراه و جوانشان هواپرست و پیرانشان امر به معروف و نهى از منکر نمى کنند، عالم آنها حیله گر فریبکارى است که هواى نفس بر او چیره شده و به دنیاى زودگذر چسبیده و از همه بیشتر (ظاهرا) به تو روى مى آورد و در انتظار حوادث دردناکى براى توست و با آرزوها چاره جویى مى کند و دنیا را با تمام قدرت مى طلبد.(مردم آن زمان) ترسشان از نظر دور و امیدشان نزدیک است (به عذاب هاى آخرت بى اعتنا و به مواهب دنیا شدیداً علاقه مند هستند) تنها از کسى حساب مى برند که از زبانش مى ترسند و اکرام نمى کنند مگر کسى را که امید بخششى از او دارند. دینشان ربا و هر حقى نزد آنها به فراموشى سپرده شده، افراد فریبکار را دوست دارند و سراغ کسانى مى روند که از همه بیشتر چاپلوسى کنند.دل هاى آنها خالى (از یاد خدا) است، سخن حقى را نمى شنوند و به درخواست سائلى پاسخ نمى گویند، مستى غفلت بر آنها غالب شده، اگر آنها را رها کنى دست از تو بر نمى دارند و اگر از آنها پیروى کنى فریبت مى دهند، در ظاهر برادرند و در باطن دشمن، رفاقت آنها با یکدیگر بر اساس بى تقوایى است و هنگامى که از هم جدا شوند یکدیگر را نکوهش مى کنند، سنت هاى الهى در میان آنها مى میرد و بدعت ها زنده مى شود نادان ترین مردان کسى است که از فقدان آنها متاثر شود یا از کثرت آنها خوشحال. فرزندم در چنین شرایطى که (آتش فتنه ها شعله ور است) همچون شتر کم سن و سال باش نه پشتى دارد که سوار شوند و نه پشمى که بچینند و نه پستانى که بدوشند... .(7)*****پی نوشت:1. سند گفتار حکیمانه: این جمله ـ به گفته مرحوم خطیب در کتاب مصادر ـ از کلمات مشهور امام(علیه السلام) است که قبل از سیّد رضى «ابوحیان توحیدى» (متوفاى 380) در کتاب الامتاع والمؤانسة و بعد از سیّد رضى مرحوم آمدى در کتاب غررالحکم (با تفاوتى) آن را آورده است و از روایتى که رضى الدین على بن یوسف حلّى (برادر علاّمه حلّى) در کتاب العُدد القویة آورده است استفاده مى شود که این جمله بخشى از وصیتى است که امام(علیه السلام) براى فرزندش امام حسن(علیه السلام) بیان فرموده است (البته با تفاوت هایى) و از جمله این تفاوت ها اضافه جمله «وَلا وَبَر فَیُسْلَب; و نه پشمى دارد که آن را بچینند» است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 7)2. غررالحکم، ص 318، ح 7350.3. همان، ص 319، ح 7365.4. میزان الحکمه، ج 8، ماده عزلت، ح 12911.5. مریم، آیه 48.6. حجرات، آیه 9.7. بحار الانوار، ج 74، ص 234، ح 3.
بخش برگزيده اى از حكمتها به ضميمه پاسخهاى امير مؤمنان (ع) به پرسشها و سخنان كوتاهى كه در باره ديگر هدفها بيان فرموده است.امام (ع) فرمود: كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ- لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ:ابن اللّبون، كرّه شترى است كه دو سالش تمام و وارد سال سوّم شده است، مادر چنين كرّه شترى غالبا كره ديگرى مى زايد كه شيرخواره است.امام (ع) ياران خود را امر كرده است تا در هنگام فتنه و آشوب هم چون، ابن اللّبون، باشند و با عبارت: «لا ظهر...» به وجه شبه اشاره كرده، و مقصود آن است كه در زمان فتنه، گمنام، ناتوان و كم ثروت باشند تا براى كمك به ستمگران به جان و به مال شايستگى نداشته باشند و از آنان در فتنه و آشوب استفاده نكنند، همان طورى كه بچه شتر دو ساله نه با گرده اش فايده مى رساند و نه با شيرش. كلمه: «ظهر» مبتدا است و خبر آن محذوف و تقدير، له مى باشد، و جمله يركب، عطف بر جمله قبل است، و بعضى [يركب] به نصب روايت كرده اند، و هم چنين جمله «فيحلب»، كه منصوب به آن مقدره در جواب نفى مى باشند.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 7
و من حكمه عليه السّلام و هى الحكمة الاولى:(1) قال عليه السّلام: كن في الفتنة كابن اللّبون، لا ظهر فيركب و لا ضرع فيحلب. (73192- 73179)اللغة:منقولة من صحاح الجوهري: (الفتنة) الامتحان و الاختبار- إلى أن قال- و قال الخليل: الفتن الاحراق.(ابن اللّبون) وصف سني للبعير- و في الصّحاح: و ابن اللّبون ولد الناقة إذا استكمل السّنة الثانية و دخل في الثالثة، و الانثى بنت لبون لأنّ أمّه وضعت غيره فصار لها لبن و هو نكرة و يعرّف بالألف و اللّام (الظّهر) خلاف البطن و (الضّرع) لكلّ ذات ظلف أو خفّ.الاعراب:في الفتنة ظرف مستقرّ حال عن الضمير المستتر في كلمة كن، و كابن اللّبون ظرف مستقرّ أيضا، خبر لأمر كن، و كلمة «لا» مشبّهة بليس، و ظهر اسمها و خبرها محذوف و هو «له» و قيل: موجودا، و الفاء للتفريع، و يركب على صيغة المبنى للمفعول مرفوع على الأصل، و قال ابن أبي الحديد: منصوب في جواب النفي و هو ضعيف و كذا الكلام في: و لا ضرع فيحلب، بعينه و الجملة حاليّة لابن اللّبون، فيتعيّن أن يكون الخبر المحذوف «له» ليربطها به.المعنى:فسّر الشراح كلمة الفتنة على مفهومها العرفي، و هو الاضطراب الواقع بين
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 8
جماعة أو أمّة لغرض، و الأكثر أن يكون سياسة أو وسيلة لكسب الأمرة و القوّة و حيازة مقام الامامة، و فسّروا الدستور بتكلّف الانزواء و العزلة و الخمول و عدم التدخل في الأمور، و خصّصها ابن أبي الحديد بالخصومة بين رئيسين ضالّين يدعوان كلاهما إلى ضلالة كفتنة عبد الملك و ابن الزبير، و فتنة مروان و الضحاك، و فتنة الحجاج و ابن الأشعث و نحو ذلك، قال: و أما إذا كان أحدهما صاحب حقّ فليست أيّام فتنة، كالجمل و صفّين و نحوهما، بل يجب الجهاد مع صاحب الحقّ.أقول: المقصود من الفتنة أعمّ و المراد من الدستور أمر أتمّ، و ليس غرضه عليه السّلام الأمر بالانزواء و العزلة و الاستراحة إلى الخمول و التغافل و الغفلة بل المقصود الحذر عن التعاون مع دعاة الفتنة و شدّ أزرهم في مقاصدهم الفاسدة و محقّ الحق، سواء كان الفتنة لغرض سياسى كما مثّل، أو لغيره كما في فتنة خلق القرآن في أيّام المأمون، و سواء كانت لتخاصم بين ضالّين كما ذكر، أو تخاصم الحقّ و الباطل كفتنة السقيفة و الجمل و صفّين.فالمقصود الحذر من إعانة المفتنين، و تأييد أغراض المبطلين و أمر عليه السّلام بالتمسك بالحقّ في كلّ حين على ما يجب على المسلمين، و لا عزلة في الإسلام و لا خمول للمسلم، بل يجب عليه القيام، كما قال عزّ من قائل (46: السباء) «قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى»، و لا مندوحة عن الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر، بل يجب الكفاح عن الحقّ بما تيسّر في كلّ زمان و مكان.الترجمة:در هنگام فتنه و آشوب چون شتر دو ساله باش كه نه بار كشد، و نه شير دهد.در فتنه چنان باش كه بارت ننهند و ز دست و زبانت استعانت نبرند زين آتش تند در حذر باش و بهوش تا مدّعيان رند جانت نخرند
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص227
باب گزيده سخنان حكمت آميز و اندرزهاى امير المؤمنين عليه السّلام:
در اين بخش پاسخهاى او به پرسشها و برخى از سخنان كوتاه در باره مقصودهاى ديگر هم آمده است بدان كه اين بخش از كتاب ما همچون روح به نسبت بدن و مردمك نسبت به چشم است، گوهر مكنونى است كه بخشهاى ديگر كتاب همچون صدف آن است، و ممكن است گاهى به صورتى اندك مطالب گذشته تكرار شده باشد و سبب آن بزرگى اين كتاب است كه گاهى مطالب نقل شده در گوشه و كنار آن از ذهن دور مى ماند. هنگامى كه سيد رضى كه خدايش رحمت كناد با وجود اختصار متن نهج البلاغه نسبت به اين شرح سهو كرده و برخى مطالب را در جاهاى بسيار مكرر آورده است، عذر ما در تكرار اندكى از مطالب در اين كتاب بزرگ پذيرفته تر است.
حكمت (1)
كن فى الفتنة كابن اللّبون، لا ظهر فيركب و لا ضرع فيحلب. «به هنگام فتنه چون كره شتر دو ساله باش، نه پشتى كه سوارش شوند و نه پستانى كه بدوشندش.»
ابن ابى الحديد ضمن شرح يك صفحه اى خود نكته بسيار مهمى را تذكر داده و گفته است مقصود از هنگام فتنه، هنگامه جنگ ميان دو سالار گمراه است كه هر دو به گمراهى فرا مى خوانند. همچون هنگامه ميان عبد الملك و ابن زبير و هنگامه ميان ضحاك و مروان و حجاج و ابن اشعث و نظاير آنها. ولى هر گاه يكى از دو طرف بر حق باشد، چون نبرد جمل و صفين، هنگام فتنه نخواهد بود بلكه جهاد و شمشير كشيدن در ركاب آن كس كه بر حق است واجب است و بايد نهى از منكر كرد و در راه اظهار حق و اعزاز دين از بذل جان دريغ نكرد.