وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ، لَمْ يُسْرِعْ بِهِ [حَسَبُهُ] نَسَبُهُ.
و فرمود (ع): هر كه در كارها درنگ كند، شرف نسب، سبب سرعت در كارش نشود.
و آن حضرت فرمود: آن كه كردارش او را به كندى حركت دهد، نسبش وى را سرعت ندهد.
ضرورت عمل گرايى (اخلاقى، اجتماعى):و درود خدا بر او، فرمود: كسى كه كردارش او را به جايى نرساند، افتخارات خاندانش او را به جايى نخواهد رسانيد.
[و فرمود:] آن كه كرده وى او را بجايى نرساند نسب او وى را پيش نراند.
امام عليه السّلام (در ترغيب به كردار نيكو) فرموده است:هر كه كردارش او را كند گرداند (عبادت و بندگى نكرده كار نيكو انجام ندهد) مقام و منزلتش او را تند نمى گرداند (حسب و بزرگى ظاهرى مقام دنيا و آخرتى باو نمى دهد چون مقام و منزلت عارضى است و اثر كردار نيكو ذاتىّ است و از بين نمى رود).
امام(عليه السلام) فرمود: کسى که عملش او را (از پيمودن مدارج کمال) کُند سازد نَسَبش به او سرعت نخواهد بخشيد.
مرد عمل باش!امام(علیه السلام) در این سخن پربار و حکمت آمیز به اهمیت عمل صالح و نیک در سرنوشت انسان اشاره دارد و تلویحاً کسانى را که بر نسب خود تکیه مى کنند در خطا مى شمرد و مى فرماید: «کسى که عملش او را (از پیمودن مدارج کمال) کُند سازد نَسَبش به او سرعت نخواهد بخشید»; (مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ یُسْرِعْ بِهِ نَسَبُهُ).قرآن مجید و روایات اسلامى در جاى جاى خود بر فرهنگ عمل تکیه کرده است و آن را مقدم بر هر چیز مى شمرد و این آیه شریفه قرآنى که به صورت شعار براى مسلمانان در آمده شاهد این گفتار است: (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُم).(1)درست است که نسب عالى یکى از مزایاى اجتماعى افراد محسوب مى شود ولى در واقع جنبه تشریفاتى دارد; آنچه به حقیقت و واقعیت مقرون است اعمال خود انسان است و بسیار دیده ایم افرادى که از خانواده هاى پایین بودند به سبب جد و جهد و تلاش و کوشش به مقامات عالى رسیده اند در حالى که افراد دیگرى با نسب هاى عالى بر اثر سستى و تنبلى خوار و بى مقدار شدند.از آنچه گفتیم روشن مى شود که عمل در اینجا ـ بر خلاف آنچه ابن ابى الحدید نگاشته ـ به معناى عبادت نیست بلکه هرگونه عمل مثبت معنوى و مادى را شامل مى شود.در حدیث معروف و مشروحى این حقیقت در لباس دیگرى از امام سجاد نقل شده است و خلاصه حدیث چنین است که «اصمعى» مى گوید: شبى در مکه بودم که شبى مهتابى بود هنگامى که اطراف خانه خدا طواف مى کردم صداى زیبا و غم انگیزى گوش مرا نوازش داد. به دنبال صاحب صدا مى گشتم که چشمم به جوان زیبا و خوش قامتى افتاد که آثار نیکى از او نمایان بود. دست در پرده خانه کعبه افکنده و با جمله هاى پرمعنا و تکان دهنده اى با خدا مناجات مى کند. مناجات او مرا سخت تحت تأثیر قرار داد. آن قدر ادامه داد و گفت و گفت که مدهوش شد و به روى زمین افتاد. نزدیک رفتم و سرش را به دامان گرفتم و به صورتش خیره شدم دیدم امام زین العابدین على بن الحسین(علیهما السلام) است. سخت به حال او گریستم. قطره اشکم بر صورتش افتاد و به هوش آمد و فرمود: «مَنِ الَّذِی أَشْغَلَنِی عَنِ ذِکْرِ مولاى; کیست که مرا از یاد مولایم به خود مشغول داشته» عرض کردم: «اصمعى» هستم اى سید و مولاى من این چه گریه و چه زارى است؟ تو از خاندان نبوت و معدن رسالتى. مگر خدا در مورد شما نفرمود: (إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا)(2) امام برخاست و نشست و فرمود: «هَیْهاتَ هَیْهاتَ خَلَقَ اللَّهُ الْجَنَّةَ لِمَنْ أَطَاعَهُ وَأَحْسَنَ وَلَوْ کَانَ عَبْداً حَبَشِیّاً وَخَلَقَ النَّارَ لِمَنْ عَصَاهُ وَلَوْ کَانَ وَلَداً قُرَشِیّاً; هیهات هیهات خداوند بهشت را براى مطیعان و نیکوکاران آفریده، هرچند غلام حبشى باشد و دوزخ را براى عاصیان خلق کرده، هرچند فرد بزرگى از قریش باشد مگر این سخن خدا را نشنیده اى که مى فرماید: هنگامى که در صور دمیده شود و قیامت برپا گردد نسب ها به درد نمى خورد و کسى از آن سؤال نمى کند».(3)شبیه همین داستان در بحارالانوار، جلد 46، صفحه 81، از طاووس یمانى نقل شده است.تنها مسئله معاد و نجات یوم القیامة نیست که نسب ها در آن تأثیرى ندارد بلکه در گرو اعمال آدمى است، در دنیا نیز افرادى را مى شناسیم که از نسب هاى برجسته اى برخوردار بودند; اما بر اثر سستى و تنبلى عقب ماندند و راه به جایى نبردند و افرادى را سراغ داریم که از نظر نسب از یک خانواده به ظاهر پایین اجتماعى بودند; ولى لیاقت و کاردانى و تلاش و کوشش آنها را به مقامات بالا رساند.سعدى حال این دو گروه را در شعر خود به خوبى سروده است و مى گوید:وقتى افتاد فتنه اى در شام *** هرکس از گوشه اى فرا رفتندروستا زادگان دانشمند *** به وزیرى پادشا رفتندپسران وزیر ناقص عقل *** به گدایى به روستا رفتنددر اینجا این سؤال پیش مى آید که ما در روایات اسلامى درباره فضیلت سادات و فرزندان پیامبر مطالب زیادى داریم و در نامه مالک اشتر، على(علیه السلام) به او توصیه مى کند که فرماندهان لشکرش را از خانواده هاى اصیل برگزیند (ثُمَّ الْصِقْ بِذَوِى الاْحْسابِ ...) و در دستورات مربوط به انتخاب همسر نیز آمده است که همسران خود را از خانواده هاى اصیل برگزینید و اینها نشان مى دهد که نسب و اصالت خانوادگى نیز مؤثر است.پاسخ این سؤال با توجه به یک نکته روشن مى شود و آن این که منظور امام از نسب، نسب هاى تشریفاتى دنیوى است که فلان کس شاهزاده است یا پدرانش از مالکان بزرگ و ثروتمندان معروف شهر بوده اند; و اما نسب هاى معنوى که بر اساس ارزش هاى والاى اخلاقى و انسانى بنا شده به یقین مؤثر و در عین حال باز هم اصالت با عمل است و این گونه نسب ها نیز در درجات بعد قرار دارد. به همین دلیل افرادى از خانواده هاى اصیل بوده اند، همچون فرزند نوح و جعفر کذاب که بر اثر سوء عمل به اشقیا پیوستند و برعکس افرادى از خانواده هاى فاسد بودند که بر اثر حسن عمل در صف سعدا جاى گرفتند.در حدیثى در حالات «سعد بن عبدالملک» که از خاندان بنى امیه بود آمده است که نزد امام باقر(علیه السلام) آمد و همچون زنان مصیبت زده گریه و ناله مى کرد. امام(علیه السلام) فرمود: چرا گریه مى کنى؟ عرض کرد: چگونه نگریم در حالى که من از همان طایفه اى هستم که به عنوان شجره ملعونه در قرآن از آنها نام برده شده! امام(علیه السلام) فرمود: تو از آنها نیستى; گرچه از بنى امیه اى; ولى از ما اهل بیتى. آیا این آیه را نشنیدى که خداوند از زبان ابراهیم در قرآن فرموده: «(فَمَنْ تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى); آن کس که از من پیروى کند او از من (و از خانواده من) است». (از این رو سعد را به موجب اعمال نیکش سعد الخیر مى نامیدند)(4). (5)*****پی نوشت:(1). حجرات، آیه 13.(2). احزاب، آیه 33.(3). بحر المحبة غزالى، ص 41-44 (با تلخیص). علاقه مندان مى توانند براى شرح بیشتر به تفسیر نمونه، ج 14، ذیل آیه 101 سوره «مؤمنون» مراجعه کنند.(4). بحارالانوار، ج 46، ص 337، ح 25.(5). سند گفتار حکیمانه: ابن اثیر در کتاب نهایه همین کلام حکمت آمیز را با تفاوتى نقل کرده که نشان مى دهد آن را از جاى دیگرى گرفته است و نیز ابن عبد ربه (متوفاى 328) در عقد الفرید و آمدى در غررالحکم آن را از على(علیه السلام) نقل کرده اند در حالى که فخر رازى در تفسیر خود آن را (ذیل آیه 81 سوره بقره) از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل نموده (و این دو منافاتى با هم ندارد، زیرا امیر مؤمنان باب مدینه علم النبى است و علوم زیادى را از پیامبر فرا گرفته است). (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 24). قابل توجه این که مرحوم سیّد رضى در حکمت 389 عین این جمله را آورده و نسخه دیگرى با کمى تفاوت براى آن ذکر کرده است. در کتاب تمام نهج البلاغه این جمله هاى حکمت آمیز را نیز در ضمن خطبه اى معروف به «خطبة الوسیلة» آورده است. (تمام نهج البلاغه، ص 159).
امام (ع) فرمود: «مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ يُسْرِعْ بِهِ نَسَبُهُ»:يعنى: هر كس كه عمل شايسته خوب نداشته باشد و بدان جهت از مراتب بلند دنيوى و اخروى عقب بماند، بزرگى و شرافت خانوادگى -هر چند كه داراى شرافتى باشد- او را تند نگرداند. كندى عمل، كنايه از نرسيدن او به نيكى است، به دليل نداشتن چيزى از اعمال پاكيزه كه او را به نيكى برساند. امام (ع) اسراع (تند گرداندن) را در برابر بطؤ (كند ساختن) قرار داده است.
الثانية و العشرون من حكمه عليه السّلام:(22) و قال عليه السّلام: من أبطأ به عمله، لم يسرع به نسبه. (73591- 73581)
اللغة:و (أبطأ) ضدّ أسرع (النسب) مصدر جمع أنساب: القرابة- المنجد.الاعراب:الباء في به للتعدية مثل ذهب به، لأنّ أبطأ بنفسه لا يتعدّى.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 40
المعنى:الانسان كمسافر رحل من عالم الطبيعة إلى عالم القدس و الحقيقة، و من أسفل دركات الخسيسة الحيوانية إلى أعلى درجات الكمالات النفسانية، و مركبه في هذا السير العلوى و المعراج الرّوحي ليس إلّا عمله، سواء كان عملا نفسانيا كتحصيل المعارف الحقة المعروفة بالحكمة العلمية، أو تحصيل ملكات أخلاقية فاضلة و هي المعروفة بالحكمة العملية، و يعبّر عنهما بجناحي العلم و العمل، فان قصر الانسان في هذين النوعين من العمل فقد أبطأ في سيره إلى الكمال و وقف في طريقه حتّى يرجع قهقرى إلى دركات الحيوانية و يسقط في أسفل ظلمات الطبيعة و لا يعاونه في هذا السير العلوي الحسب و المال، و لا النسب و الجمال.الترجمة:هر كه كردارش او را از رفتار باز دارد، نسبش بشتاب واندارد.هر كه در كار و عمل، كند بود نسبش تند و شتابان نبرد
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص246
من ابطا به عمله، لم يسرع به حسبه. «هر كس را كردارش از پيشرفت باز دارد، نسب و حسب او، او را جلو نخواهد برد.»
اين سخن تشويق بر عبادت و بندگى است و نظير آن در مباحث گذشته بسيار آمده است. و نظير اين گفتار رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه فرموده است: «اى فاطمه دختر محمد از من براى تو در قبال خداوند متعال كارى ساخته نيست، اى عباس بن عبد المطلب از من براى تو در قبال خداوند متعال كارى ساخته نيست.»، «همانا گرامى ترين شما در پيشگاه خداوند پرهيزگارترين شماست.»