جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص268
عيبك مستور ما اسعدك جدك. «تا هنگامى كه بخت تو را يارى كند عيب تو پوشيده خواهد بود.»
در باره بخت و اقبال مردم بسيار سخن گفته اند و تا كنون در باره معنى آن تحقيق نشده است، يكى از مردم گفته است چون بخت روى آورد، ماكيان روى ميخ تخم مى نهند و چون بخت برگردد هاون سنگى در آفتاب مى تركد، و از سخن حكيمان است كه بخت سنگى را چنان در بر مى گيرد كه او را پروردگار مى خوانند.
ابو حيان مى گويد: كارهاى شگفت انگيزى كه از ابن جصاص سر زده و نشانه كودنى و نابخردى اوست، بسيار زياد است به گونه اى كه در آن باره كتابهايى تصنيف شده است. از جمله آنكه شنيد كسى غزل عاشقانه اى مى خواند كه در آن نام هند آمده بود، آن را كارى بسيار زشت دانست و گفت: خويشاوندان پيامبر را جز به نيكى ياد مكنيد. چيزهاى ظريف تر از اين هم از او نقل شده است، در عين حال بخت و سعادت او هم ضرب المثل بود و اموال او چنان بود كه براى قارون هم آن اندازه گرد نيامده بود.
ابو حيان مى گويد: مردم از اين موضوع شگفت مى كردند و چنان شده بود كه گروهى از كامل مردان بغداد مى گفتند: ابن جصاص دور انديش تر و عاقل تر مردم است، و همو بود كه توانست كدورت ميان معتضد و خمارويه بن احمد بن طولون را بر طرف سازد و عهده دار سفارت ميان آن دو گرديد و به طرز بسيار پسنديده اى توفيق يافت و از قطر الندى دختر خمارويه براى معتضد خواستگارى كرد و او را از مصر به بهترين ترتيب و صورت به بغداد گسيل كرد. ولى ابن جصاص تظاهر به نادانى و غفلت و بلاهت و كم عقلى مى كرد تا بدان وسيله اموال و نعمت خويش را پاسدارى كند و چشم تنگ نظران و رشك دشمنان را از خويش دفع كند.
ابو حيان مى گويد: به ابو غسان بصرى گفتم چنين گمان مى كنم كه آنچه كامل مردان بغداد مى گويند درست است زيرا معتضد عباسى با حزم و عقل و كمال و درست انديشى خود، در غير آن صورت او را براى سفارت و مذاكره در باره صلح
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص269
انتخاب نمى كرد و معلوم است كه نسبت به كارهاى آينده او اعتماد داشته است و لا بد از گذشته او هم كارهاى بزرگ مشاهده شده است و گرنه مگر ممكن است كارى كه به تباهى كشيده و سخت دشوار شده است با فرستادن شخصى كودن و سفارت مردى بيخرد به اصلاح انجامد ابو غسان گفت: به هر حال بخت و اقبال، احوال نابخرد را دگرگون مى كند و عيب احمق را پوشيده مى دارد و از آبروى سفله و نادان دفاع مى كند. به زبان او سخن درست و به فكر او رأى روشن القاء مى كند و كوشش او را نتيجه بخش قرار مى دهد و بخت و اقبال چنان است كه عاقلان را به استخدام در مى آورد و كسى كه نيكبخت است و اقبال يار اوست همه آراء و افكار عاقلان و دانشمندان را در بر آوردن مطالب خود به كار مى گيرد. ابن جصاص هم همان گونه بوده است كه گفته اند و حكايت شده است، ولى بخت و اقبال او حماقت و آثار نابخردى او را كفايت كرده است، و اگر بدانى كه چگونه خردمند بى اقبال گرفتار سختى و اشتباه و محروم بودن مى شود، خواهى دانست كه شخص نادان خوش اقبال به چيزهايى مى رسد كه عالم در پناه علم خود به آن نمى رسد.
ابو حيان مى گويد: به ابو غسان بصرى گفتم: اين بخت و اقبال چيست كه همه اين احكام بر آن وابسته است گفت: عبارتى كه بتوانم آن را بيان كنم ندارم ولى از راه اعتبار و تجربه و شنيدن از كوچك و بزرگ به آن علم كافى دارم، و به همين سبب از زنى از اعراب شنيده شد كه چون پسرك خويش را مى گرداند، برايش چنين سخن مى گفت: خداوند به تو بخت و اقبالى ارزانى فرمايد كه خردمندان در پناه آن خدمتكار تو باشند نه اينكه عقلى دهد كه بدان وسيله خدمتكار نيك بختان باشى.