وَ قَالَ (علیه السلام): اللِّسَانُ سَبُعٌ، إِنْ خُلِّيَ عَنْهُ عَقَرَ.
عَقَرَ: گاز گرفت.
و فرمود (ع): زبان، درنده اى است كه اگر به خود واگذارندش، بگزد.
و آن حضرت فرمود: زبان درنده اى است، كه اگر آزادش گذارند بگزد.
ضرورت كنترل زبان (اخلاقى، تربيتى):و درود خدا بر او، فرمود: زبان تربيت نشده، درنده اى است كه اگر رهايش كنى مى گزد.
[و فرمود:] زبان درنده اى است، اگر واگذارندش بگزد.
امام عليه السّلام (در زيان گفتار بى انديشه) فرموده است:زبان (مانند حيوان) درنده اى است كه اگر بخود واگزار شود (بى انديشه و راهنمائى عقل هر چه بخواهد بگويد گوينده را) مى گزد (سبب تباهى او ميشود).
امام(عليه السلام) مى فرمايد: زبان درنده اى است كه اگر رهايش كنى به تو آسيب مى رساند و مى دَرَد.
خطرات زبان:امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه خود به خطرات زبان اشاره كرده مى فرمايد: «زبان درنده اى است كه اگر رهايش كنى به تو آسيب مى رساند و تو را مى دَرَد»; (اللِّسَانُ سَبُعٌ، إِنْ خُلِّيَ عَنْهُ عَقَرَ).شك نيست كه يكى از بزرگترين افتخارات انسان نطق و بيان است كه به وسيله زبان انجام مى گيرد و به واسطه آن بر تمام جانداران ترجيح دارد به همين دليل خدا در سوره «الرحمن» كه سوره شرح نعمت هاى الهى است بعد از آفرينش انسان به نعمت نطق و بيان اشاره مى كند و مى فرمايد: (الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الاِْنسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَيَانَ) و قسمت عمده علوم و دانش ها از طريق زبان از نسلى به نسل بعد منتقل شده و دامنه تمدن انسان را گسترش داده است و اگر زبان نبود انسان همچون حيوانى بود.نعمت ها هر چه بزرگ تر باشد چنانچه از آن به طرز بدى استفاده شود خطراتش عظيم تر است. هيچ عضوى از اعضاى انسان به اندازه زبان بى قيدوبند خطرناك نيست به طورى كه گاه مى شود يك جمله آتش جنگى را مى افروزد و سبب ريختن خون ها و هتك نواميس و از بين رفتن آرامش و امنيت جامعه مى گردد، لذا در حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه خداوند زبان را عذابى مى كند كه هيچ يك از اعضاى بدن را با آن عذاب نمى كند. زبان عرضه مى دارد اى پروردگار تو مرا مجازاتى كردى كه هيچ چيز را با آن مجازات نكردى خداوند به او مى فرمايد: «خَرَجَتْ مِنْكَ كَلِمَةٌ فَبَلَغَتْ مَشارِقَ الاْرْضِ وَمَغارِبَها، فَسَفَكَ بِها الدَّمُ الْحَرامُ وَانْتَهَبَ بِهَا الْمالُ الْحَرامُ وَانْتَهَكَ بِهَا الْفَرجُ الْحَرامُ، وَعِزَّتى وَجَلالى لاَُعَذَّبَنَّكَ بِعَذاب لا أُعَذِّبُ بِهِ شَيْئاً مِنْ جَوارِحِكَ; سخنى از تو خارج شد و به شرق و غرب زمين رسيد و به سبب آن خون بيگناهان ريخته شد و اموال مردم غارت گرديد و نواميس مردم بر باد رفت به عزت و جلالم سوگند تو را مجازاتى مى كنم كه هيچ يك از اعضا را با آن مجازات نخواهم كرد».(1)قبلاً نیز گفته ایم که قسمت مهمى از گناهان کبیره و خطرناک (حدود سى گناه) با زبان انجام مى شود. زبانى خالى از قید و بند و بدون مانع و قانع در حالى که این زبان مى تواند بهترین وسیله خیر و سعادت باشد.به همین دلیل در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم که ابوذر(رحمه الله) مى گفت: «یا مُبْتَغِی الْعِلْمِ إنَّ هذا اللِّسانَ مِفْتاحُ خَیْر وَمِفْتاحُ شَر فَاخْتِمْ عَلى لِسانِکَ کَما تَخْتِمُ عَلى ذَهَبِکَ وَوَرَقِکَ; اى طالب علم این زبان کلید خیر و شر است، بنابراین بر زبانت قفل و بند نه همان گونه که بر درهم و دینارت قفل و بند مى نهى»(2). (3)*****(1). کافى، ج 2، ص 115، ح 16.(2). همان، ص 114، ح 10.(3). سند گفتار حکیمانه: در کتاب مصادر آمده است که این جمله حکمت آمیز بخشى از وصیتى است که امام براى فرزندش محمد بن حنفیه بیان فرمود و این وصیت را قبل از سیّد رضى مرحوم شیخ صدوق در بخش نوادر کتاب من لایحضره الفقیه به ضمیمه جمله هاى دیگرى آورده است. مرحوم شیخ مفید نیز در کتاب اختصاص آن را از امیرمؤمنان با تفاوتى نقل کرده است). (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 51).
امام (ع) فرمود: «اللِّسَانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّيَ عَنْهُ عَقَرَ»:كلمه «سبع» را از آن رو براى زبان استعاره آورده است كه اگر آن را از كنترل عقل آزاد كنند، سخنى خواهد گفت كه مانند درنده اى يله و رها، باعث نابودى صاحبش مى گردد.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص:98
السابعة و الخمسون من حكمه عليه السّلام:(57) و قال عليه السّلام: أللّسان سبع، إن خلّى عنه عقر. (74682- 74674)
اللغة:(سبع) الذئب الغنم أي فرسها، (عقره) أي جرحه فهو عقير- صحاح.المعنى:قد ورد في مدح اللسان و ذمّه أخبار عديدة و عبائر كثيرة، و تعبيره هذا عليه السّلام أبلغ تعبير في ذمّه و لزوم المحافظة عليه، و أنه بطبعه سبع يصول و يجرح إذا خلّى عنانه.الترجمة:زبان درّنده ايست، اگر رها باشد زخم زند.زبان در دهان گرگ درّنده ايست مهارش بزن ورنه زخمنده ايست
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص278
اللسان سبع، ان خلّى عنه عقر. «زبان درنده اى است كه اگر واگذارندش، بگزد.»
قبلا در اين باره سخنى مفصل گفتيم. گفته شده است: اگر در سخن گفتن رسيدن و درك كردن است، در سكوت عافيت نهفته است.
حكيمان گفته اند: سخن گفتن شريف ترين چيزى است كه انسان به آن ويژه شده است زيرا بزرگترين مشخصه آدمى از ديگر جانوران است و بدين جهت خداوند سبحان فرموده است «آدمى را آفريد گفتار روشن را به او آموخت.»، بدون آنكه ميان اين دو جمله واو عطف بياورد، و اين بدان سبب است كه جمله دوّم تفسير جمله نخست است و عطف بر آن نيست، يعنى اگر گفتار از آدمى گرفته شود انسانيت او مرتفع مى شود و به همين سبب است كه گفته شده است: اگر زبان نباشد، آدمى فقط جاندار مهمل و صورتى بيش نيست. شاعر هم گفته است: «نيمى از جوانمرد زبان و نيمى ديگر دل اوست و گرنه چيزى جز صورتى مركب از گوشت و خون باقى نمى ماند.»