وَ قَالَ (علیه السلام): الدُّنْيَا دَارُ مَمَرٍّ، لَا دَارُ مَقَرٍّ؛ وَ النَّاسُ فِيهَا رَجُلَانِ، رَجُلٌ بَاعَ فِيهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا، وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا.
أوْبَقَها: خود را هلاك كرد.إبْتاعَ نَفْسَهُ: خويش را خريد (و از بند شهوات آزاد كرد).
أوبَقَ: هلاك نمودإبتاعَ: خريد
و فرمود (ع): دنيا سرايى است گذرگاه، نه سرايى كه در آن قرار توان يافت. مردم در دنيا دو گروهند. آنكه، خود را فروخت و به تباهى افكند و آنكه، خود را خريد و آزاد كرد.
و آن حضرت فرمود: دنيا خانه گذر است نه جاى ماندن، و مردم در آن دو كس اند: مردى كه وجودش را به گناه فروخت و خود را تباه كرد و مردى كه خود را به طاعت خريد و آزاد نمود.
اقسام مردم و دنيا (اخلاقى):و درود خدا بر او، فرمود: دنيا گذرگاه عبور است، نه جاى ماندن، و مردم در آن دو دسته اند: يكى آن كه خود را فروخت و به تباهى كشاند، و ديگرى آن كه خود را خريد و آزاد كرد.
[و فرمود:] دنيا خانه اى است كه از آن بگذرند، نه جايى كه در آن به سر برند، و مردم در آن دو گونه اند: يكى آن كه خود را فروخت و خويش را به تباهى انداخت، و ديگرى كه خود را خريد و آزاد ساخت.
امام عليه السّلام (در باره دنيا) فرموده است:1- دنيا سراى گذشتن است نه سراى ماندن،2- و مردم در آن دو دسته اند: دسته اى خود را در آن (به خواهشهاى نفس) بفروشد پس خويش را (بكيفر آنها) هلاك گرداند، و دسته اى خود را (بطاعت و بندگى) بخرد پس خود را (از عذاب رستخيز) برهاند.
امام(عليه السلام) فرمود: دنيا سراى عبور است نه سراى اقامت و مردم در دنيا دو گونه اند: بعضى خود را فروختند و خويش را هلاك كردند و بعضى خود را خريدند و آزاد كردند.
در ميان آزادى و اسارت:امام(علیه السلام) در این کلام حکیمانه به حقیقت دنیا اشاره کرده و کسانى را که در دنیا هستند به اعتبار استفاده درست و نادرست به دو گروه تقسیم مى کند:نخست مى فرماید: «دنیا سراى عبور است نه سراى اقامت»; (الدُّنْیَا دَارُ مَمَرّ لاَ دَارُ مَقَرّ).این تشبیه شبیه چیزى است که امام سجاد(علیه السلام) از حضرت مسیح نقل کرده است که مى گوید: «الدُّنْیا قَنْطَرَةٌ فَاعْبُرُوها وَلا تَعْمُرُوها; دنیا به منزله پلى است، از آن عبور کنید و به فکر آباد کردن آن (و خانه ساختن بر آن) نباشید».(1)شبیه این تعبیر در خطبه 203 با بیان دیگرى آمده است، مى فرماید: «أیُّهَا النّاسُ، إنَّمَا الدُّنْیا دارُ مَجاز، وَالاْخِرَةُ دارُ قَرار، فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکُمْ لِمَقَرِّکُمْ».تعبیرى که در آیه شریفه 39 سوره «غافر» آمده (وَإِنَّ الاْخِرَةَ هِىَ دَارُ الْقَرَارِ) نیز از نظر مفهوم کلام این پیام را به ما مى دهد که دنیا دار قرار نیست بلکه فقط گذرگاهى است.البته آنها که دنیا را هدف مى بینند براى آنان قرارگاه است و آنان که به عنوان وسیله اى به آن مى نگرند گذرگاه است.سپس امام(علیه السلام) اشاره به این دو گروه کرده مى فرماید: «مردم در آن (دنیا) دو گونه اند: بعضى خود را فروختند و خویش را هلاک کردند و بعضى خود را خریدند و آزاد کردند»; (وَالنَّاسُ فِیهَا رَجُلاَنِ: رَجُلٌ بَاعَ فِیهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا، وَرَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا).جمله اوّل اشاره به کسانى است که دنیا را «دار مقرّ» مى دانند و جمله دوم ناظر به کسانى است که آن را «دار ممرّ» مى شمارند (به اصطلاح این دو جمله نسبت به دو جمله پیشین از قبیل لف و نشر غیر مرتب است).تعبیر به «بَاعَ فِیهَا نَفْسَهُ» اشاره به این است که تمام سرمایه وجود انسان عمر و حیات و زندگى اوست. هنگامى که آن را به متاع اندک دنیا و لذات و هوس هاى آلوده آن معاوضه کند، گویى خود را فروخته و به صورت برده اى در آمده است و در نتیجه موجب هلاکت خویشتن شده است، زیرا در سراى دیگر جایگاه امن و امانى ندارد.جمله دوم «ابْتَاعَ نَفْسَهُ; خود را خریدارى کرده» اشاره به این است که گویى قبلاً اسیر نفس و برده شیطان بوده سپس با اطاعت پروردگار خود را خریدارى کرده و آزاد نموده است.در ضمن از این تعبیر پرمعناى امام(علیه السلام) استفاده مى شود که آزادى حقیقى در پیروى از فرمان خداست و آنچه را بعضى آزادى مى پندارند نوعى اسارت در چنگال هوا و هوس و خواسته هاى شیطانى است. آرى باید نسبت به نفس خویش امیر بود نه اسیر.و به گفته شاعر:اسیر نفس نشد یک زمان علىّ ولىّ *** اسیر نشد که بر مؤمنین امیر آیداسیر نفس کجا و امیر خلق کجا *** که سربلند نشد آن که سر به زیر آمددر حدیث دیگرى از همان حضرت در غررالحکم نقل شده است که فرمود: «اُنْظُرْ إلَى الدُّنْیا نَظَرَ الزّاهِدِ الْمُفارِقِ وَلا تَنْظُرْ إِلَیْها نَظَرَ الْعاشِقِ الْوامِقِ; به دنیا همچون زاهدى که مى خواهد از آن جدا شود نگاه کن نه همچون عاشق دلداده»(2). (3)*****پی نوشت:(1). بحارالانوار، ج 14، ص 319، ح 21.(2). غررالحکم، کلمه 2427.(3). سند گفتار حکیمانه: در مصادر نهج البلاغه آمده است که جمعى از دانشمندان مانند زمخشرى در ربیع الابرار و نویرى در نهایة الارب و مالکى در تنبیه الخواطر این کلام حکیمانه را از آن حضرت با تفاوت هایى نقل کرده اند که نشان مى دهد از منبعى غیر از نهج البلاغه گرفته اند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 119)
امام (ع) فرمود: «الدُّنْيَا دَارُ مَمَرٍّ لَا دَارُ مَقَرٍّ وَ النَّاسُ فِيهَا رَجُلَانِ- رَجُلٌ بَاعَ فِيهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا»:از آن رو دنيا منزل گذر است كه راهى است به طرف آخرت كه آنجا سراى جاودانه است. و كلمه: «باع» فروختن را براى كسى كه خود را فروخته است از آن جهت استعاره آورده است كه خود را تسليم دنيا كرده و به هلاكت اخروى گرفتار شده و به جاى خويشتن خويش، آنچه از لذّات دنيوى را كه بدان دست يافته، پذيرفته است، و همين طور كلمه «ابتياع» (خريدن) را از آن جهت براى كسى كه خود را خريده، استعاره آورده است كه وى خود را با صرف آنچه در اختيار داشته است از لذّات حاضر و چشم پوشى از آنها، از نابودى و هلاكت رها ساخته است. منحصر ساختن امام (ع) مكلفين را به اين دو دسته روشن است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 206
الثامنة و العشرون بعد المائة من حكمه عليه السّلام:(128) و قال عليه السّلام: الدّنيا دار ممرّ، (إلى) لا دار مقرّ، و النّاس فيها رجلان: رجل باع نفسه فأوبقها، و رجل ابتاع نفسه فأعتقها. (77175- 77153)
اللغة:(أوبقها): أهلكها. (ابتاع): اشترى.المعنى:(رجلان) في كلامه عبارة عن الجنس فيفيد العموم و يشمل النساء و الرّجال كنايه [رجل باع نفسه ... رجل ابتاع نفسه ...] و بيع النّفس كناية عن تعويضها من متاع الدّنيا الفانى باتّباع الشهوات النفسانيّة و ابتياعها كناية عن تحريرها من القيود الطبيعيّة الظلمانيّة و الغرائز الحيوانيّة ببذل الرياضة و التزكية الروحيّة.الترجمة:فرمود: دنيا گذرگاهى است بپايگاه جاويد ديگر سراى، و مردمش دو كس باشند: مرديكه خود را فروخته و نابودش ساخته، و مرديكه خود را خريده و آزاد كرده.گذرگاهى است اين دنياى چرخان بسوى پايگاهى كش نه پايان بشر در آن دو كس باشند ممتاز ز همديگر جدا در عيش و سامان يكى از خود فروشى گشته نابود يكى خود را خريد و شد خرامان
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص354
الدنيا دار ممر، لا دار مقر، و الناس فيها رجلان: رجل باع نفسه فاوبقها، و رجل اتباع نفسه فاعتقها. «دنيا سراى گذشتن است نه قرارگاه و مردم در آن دو گونه اند: يكى آنكه خود را فروخت و به هلاك انداخت، ديگرى كه خود را خريد و آزاد ساخت.»
عمر بن عبد العزيز روزى به همنشينان خود گفت: به من خبر دهيد احمق تر مردمان كيست؟ گفتند: مردى كه آخرت خويش را به دنياى خود بفروشد. گفت: آيا به شما خبر دهم كه احمق تر از او كيست؟ گفتند: آرى، گفت مردى كه آخرت خود را به دنياى ديگرى بفروشد.
مى گويم -ابن ابى الحديد- ممكن است كسى بگويد اين دومى هم آخرت را به دنياى خويش فروخته است زيرا اگر براى او لذتى نمى بود، آخرت خود را به دنياى ديگرى نمى فروخت و هنگامى كه براى او در اين كار لذتى باشد، در اين صورت آخرت خود را به دنياى خود فروخته است كه دنياى ديگرى مايه لذتش بوده است.