وَ قَالَ (علیه السلام): عَاتِبْ أَخَاكَ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ، وَ ارْدُدْ شَرَّهُ بِالْإِنْعَامِ عَلَيْهِ.
و فرمود (ع): دوست خود را با نيكى كردن در حق او سرزنش كن و با بخشش به او گزندش را باز گردان.
و آن حضرت فرمود: برادرت را با نيكى به او سرزنش كن، و شرّش را با بخشش به او باز گردان.
روش برخورد با دوستان بد (اخلاقى، اجتماعى):و درود خدا بر او، فرمود: برادرت را با احسانى كه در حق او مى كنى سرزنش كن، و شر او را با بخشش باز گردان.
[و فرمود:] برادرت را با نيكويى بدو سرزنش كن، و گزند وى را به بخشش بدو به وى بازگردان.
امام عليه السّلام (در باره نيكى) فرموده است:برادر (دوست) خود را با نيكى سرزنش كن (بجاى سرزنش باو نيكى نما تا شرمنده شود چون شرمندگى از هر سرزنش اثرش بيشتر است) و بدى او را با بخشش بر او بر طرف گردان (زيرا بخشش موجب دوستى است و بدى در برابر بدى سبب زياده كردن دشمنى، در قرآن كريم سوره 23 آیه 96 مى فرمايد: «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ» يعنى آزار و بدى «امّت» را بآنچه نيكوتر است دفع كن).
امام(عليه السلام) فرمود: برادرت را (به هنگامى كه خطايى از او سر مى زند) با نيكى كردن به او سرزنش كن! و شر وى را از راه بخشش به او دور ساز!
بهترين راه دفع شرّ:امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه خود بهترين راه رفع مزاحمت هاى بعضى از دوستان را بيان كرده، مى فرمايد: «برادرت را (به هنگامى كه خطايى از او سر مى زند) با نيكى كردن به او سرزنش كن و شر وى را از راه بخشش به او دور ساز»; (عَاتِبْ أَخَاكَ بِالاِْحْسَانِ إِلَيْهِ، وَارْدُدْ شَرَّهُ بِالاِْنْعَامِ عَلَيْهِ).ناگفته پيداست كه گاه دوستان ـ به ويژه هنگامى كه مدت دوستى طولانى باشد ـ بى مهرى هايى در حق يكديگر انجام مى دهند، اگر باب گله و سرزنش و مقابله به مثل گشوده شود ممكن است اين شكاف روز به روز بيشتر گردد و نامهربانى ها به شكل تصاعدى پيش رود و چه بسا رشته اخوت و دوستى از هم گسسته شود; اما اگر به جاى مقابله به مثل، مقابله به ضد انجام شود آن گونه كه امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه اش فرموده است، به زودى اين وضع پايان مى يابد و شخص خطاكار از كرده خود پشيمان مى گردد و در مقام جبران بر مى آيد. فى المثل او به هنگام بازگشت از يك سفر زيارتى به ديدار من نيامد به جاى اين كه او را سرزنش كنم انتظار مى كشم در موقع مناسب به ديدارش بروم; بديهى است كه هرقدر او فرد كم محبّتى باشد باز تحت تأثير قرار مى گيرد يا به هنگام نياز به وام از دادن وام به من خوددارى كرد; اما من به هنگامى كه احساس مى كنم نياز دارد به سراغش مى روم و وام بيشترى در اختيارش مى گذارم. به يقين در آينده بى مهرى خود را تكرار نخواهد كرد.اساس این سخن همان است که در قرآن مجید آمده مى فرماید «(ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِى بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِیمٌ); بدى را با نیکى دفع کن، ناگاه (خواهى دید) همان کس که میان تو و او دشمنى است، گویى دوستى گرم و صمیمى است».(1)ولى همان گونه که در آیه بعد از این آیه آمده است همه افراد این قدر ظرفیت و سعه صدر ندارند که بتوانند بدى ها را با خوبى و بى مهرى ها را با محبت پاسخ گویند، مى فرماید: «(وَمَا یُلَقَّاهَآ إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَآ إِلاَّ ذُو حَظّ عَظِیم); اما جز کسانى که داراى صبر و استقامتند به این مقام نمى رسند و جز کسانى که بهره عظیمى (از ایمان و تقوا) دارند به آن نایل نمى گردند».رفتار پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) و اصحاب و یاران ایشان الگوى روشنى براى این مطلب است.بعد از داستان فتح مکه; بسیارى از مسلمانان انتظار داشتند که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) انتقام خونین و شدیدى از آنها بگیرد و سرزمین مکه را از لوث وجودشانپاک سازد. حتى بعضى از آنها پیش خود شعار «الْیَوْمَ یَوْمُ الْمَلْحَمَة; امروز روز انتقام است» را سر دادند ولى ناگهان دیدند که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) با جمله کوتاه و پرمعناى «اذْهَبُوا انْتُمُ الطُّلَقاء; بروید که همه آزادید» و شعار «الْیَوْمَ یَوْمُ الْمَرْحَمَة; امروز روز بخشش است» صحنه را به کلى عوض کرد و همین سبب شد اکثر دشمنان اسلام به دوستان صمیمى پیامبر(صلى الله علیه وآله) مبدل شدند و طبق آیه شریفه «(وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِى دِینِ اللهِ أَفْوَاجاً); و ببینى مردم گروه گروه وارد دین خدا مى شوند».(2)امیرمؤمنان على(علیه السلام) نیز بعد از جنگ جمل نه انتقامى از آتش افروزان جنگ جمل گرفت و نه اموال آنها را به غنیمت برداشت، بلکه فرمان عفو صادر فرمود و همسر پیامبر را که آتش افروز اصلى جنگ بود با احترام کامل به مدینه باز گرداند.در حالات امامان معصوم(علیه السلام) دیگر نیز نظیر همین معنا درباره دشمنان سرسخت دیده مى شود. از جمله طبق آنچه مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار در باب مکارم اخلاق امام سجاد(علیه السلام) آورده مى خوانیم که شخصى در برابر آن امام بزرگوار ایستاد و زبان به دشنام و ناسزا گویى گشود. حضرت سخنى به او نگفت. هنگامى که گفتار او تمام شد و باز گشت امام(علیه السلام) به یارانش که آنجا نشسته بودند فرمود: شنیدید این مرد چه گفت؟ دوست دارم همراه من بیایید تا پاسخ مرا به او بشنوید. عرض کردند: مانعى ندارد و آنها مایل بودند که امام(علیه السلام) پاسخى همچون سخنان او بدهد ولى دیدند امام(علیه السلام) در اثناى راه این را آیه شریفه را تلاوت مى کند: «(وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ); (پرهیزگاران کسانى هستند که) خشم خود را فرو مى برند; و از خطاى مردم در مى گذرند; و خدا نیکوکاران را دوست دارد».(3) با شنیدن این آیه دانستیم که حضرت نمى خواهد مقابله به مثل کند. هنگامى که به منزل آن شخص رسیدیم. امام(علیه السلام) او را با صداى بلند فرا خواند. فرمود: بگویید على بن الحسین است. او از خانه بیرون آمد در حالى که آماده شنیدن سخنان تند و شدید بود. در اینجا امام(علیه السلام) به او روى کرد و فرمود: «یَا أَخِی إِنَّکَ کُنْتَ قَدْ وَقَفْتَ عَلَیَّ آنِفاً فَقُلْتَ وَقُلْتَ فَإِنْ کُنْتَ قُلْتَ مَا فِیَّ فَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْهُ وَإِنْ کُنْتَ قُلْتَ مَا لَیْسَ فِیَّ فَغَفَرَ اللَّهُ لَک; برادر تو الان نزد من آمدى و آنچه را مى خواستى گفتى اگر نسبت هایى را که به من دادى در من هست من از خدا براى خودم آمرزش مى طلبم و اگر آنچه گفتى در من نیست براى تو طلب آمرزش مى کنم». هنگامى که آن مرد این محبت و لطف و عطوفت را دید پیشانى امام(علیه السلام) را بوسید و گفت: من چیزهایى گفتم که در تو نبود و لایق خودم بود.(4)این گفتار دامنه دار را با حدیثى از حالات پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) پایان مى دهیم. در مناقب ابن شهرآشوب درباره اخلاق رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) آمده است: «وَلاَ یَجْزِی بِالسَّیِّئَةِ السَّیِّئَةَ وَلَکِنْ یَغْفِرُ وَیَصْفَحُ; بدى را به بدى جزا نمى داد بلکه (با خوبى به مقابله با آن مى پرداخت و) مى بخشید و صرف نظر مى کرد».(5)به گفته شاعر:بدى را بدى سهل باشد جزا *** اگر مردى أَحْسِنْ إِلَى مَنْ أَسَاء! (6)*****پی نوشت:(1). فصلت، آیه 34.(2). نصر، آیه 2.(3). آل عمران، آیه 134.(4). بحارالانوار، ج 46، ص 54، ح 1.(5). همان، ج 16، ص 228، ح 34 به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 147.(6). سند گفتار حکیمانه: این کلام حکمت آمیز به گفته مرحوم خطیب در کتاب مصادر در کتاب هاى زیاد دیگرى بعد از مرحوم سید رضى نوشته شده است. افرادى که بعید است با نوشته هاى مرحوم سید رضى ارتباطى داشته باشند; از جمله یاقوت مستعصمى در کتاب اسرار الحکماء و زمخشرى در ربیع الابرار و وطواط در الغرر و العرر و ابن قاسم در روض الاخیار. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 138)
امام (ع) فرمود: «عَاتِبْ أَخَاكَ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ وَ ارْدُدْ شَرَّهُ بِالْإِنْعَامِ عَلَيْهِ»:يعنى به جاى سرزنش به گفتار و رفتار در حق برادر مسلمانت نيكى و بخشش كن، كه اينها در جلب نظر و دفع شر و بدى او سودمندتر و مؤثرتر است. كلمه «عاتب»، استعاره آورده شده است از احسان، زيرا هر دو براى بازگشت شخص سرزنش شده به كار مى روند.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 241
الخمسون بعد المائة من حكمه عليه السّلام:(150) و قال عليه السّلام: عاتب أخاك بالإحسان إليه، و اردد شرّه بالإنعام عليه. (78182- 78171)
المعنى:لا يخلو الصّديق و إن كان من أهل الأمانة و الايمان من نقص في المعاشرة يستحقّ به العتاب، أو سوء فعل يؤذي به الأحباب، فقال عليه السّلام: الاحسان إليه أردع له من العتاب، و الانعام عليه أرفع لشرّه و سوء عمله و أدبه كما قال اللَّه تعالى (24- السجدة) «وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي...» و هذا حكمة مع من يصدق عليه أنّه أخ و صديق، و لكن لا تشمل من هو أضلّ من الأنعام، كما قال الشاعر:فوضع النّدى في موضع السيف بالعلى مضرّ كوضع السيف في موضع النّدى الترجمة:با احسان دوستت را سرزنش كن، و با بخشش بدرفتاريش را از خود بگردان.بجاى گله كن تو احسان بدوست ببخشش بگردان ز خود شرّ دوست
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص 381
عاقب اخاك بالاحسان اليه، و اردد شرّه بالانعام عليه. «برادرت را با نيكويى كردن به او سرزنش كن و بدى او را با بخشش و ارزانى داشتن نعمت بر او برگردان».
اصل اين سخن گفتار خداوند است كه مى فرمايد: «به هر چه نيكوتر است دفع كن و آن گاه كسى كه ميان تو و او دشمنى است همچون دوستى گرم و مهربان خواهد شد.» مبرد در الكامل، از قول ابن عايشه، از قول مردى، از شاميان نقل مى كند كه مى گفته است: وارد مدينه شدم، مردى را سوار بر استرى ديدم كه هيچ كس را از لحاظ زيبايى و آراستگى از نظر لباس و مركب چنان نديده بودم، دل من به او مايل شد و پرسيدم كيست، گفتند: حسن بن على است، دلم از كينه او آكنده شد و بر على رشك بردم كه چنين پسرى دارد، پيش او رفتم و گفتم: تو پسر ابو طالبى گفت: من پسر پسر اويم. گفتم: نفرين بر تو و بر پدرت باد. چون سخنم تمام شد، فرمود: گمانم اين است كه در اين شهر غريب هستى. گفتم: آرى. گفت: پيش ما بيا، اگر به منزل نياز دارى، منزلت مى دهيم، اگر به مال نيازمندى، تو را كمك مى كنيم و اگر نياز ديگرى دارى، ياريت مى دهيم. من برگشتم در حالى كه روى زمين هيچ كس در نظرم محبوب تر از او نبود.
محمود وراق هم در اين باره اشعارى سروده است: «من ظلم كسى را كه بر من ستم مى كند، سپاسگزارم و آن را با علم به ستمش بر او مى بخشم...». مبرد مى گويد: محمود وراق اين شعر را از مضمون سخن مردى از قريش گرفته است كه مردى به او گفت: از كنار فلان خاندان گذشتم چنان دشنامى به تو مى دادند كه بر تو رحمت آوردم و برايت آمرزش خواستم. آن مرد گفت: آيا تا كنون شنيده اى كه من جز خير چيزى بگويم. گفت: نه، گفت: براى آنان هم رحمت آور و آمرزش بخواه.
مردى به ابو بكر گفت: چنان دشنامى به تو مى دهم كه در گور هم همراه تو باشد. گفت: به خدا سوگند آن دشنام همراه تو خواهد بود، با من در گورم نخواهد آمد.