وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ قَضَى حَقَّ مَنْ لَا يَقْضِي حَقَّهُ، فَقَدْ عَبَدَهُ [عَبَّدَهُ].
و فرمود (ع): هر كه حق كسى را ادا كند كه او حقش را ادا نكرده، خود را بنده او ساخته.
و آن حضرت فرمود: كسى كه حق كسى را رعايت كند كه حق وى را رعايت نمى نمايد هر آينه او را بندگى كرده.
روش بر خورد با متجاوزان (اخلاقى، سياسى، اجتماعى):و درود خدا بر او، فرمود: رعايت حق كسى كه او حقش را محترم نمى شمارد نوعى بردگى است.
[و فرمود:] آن كه حق كسى را گزارد كه حقش را به جا نيارد، به بندگى او اعتراف دارد.
امام عليه السّلام (در نيكى به آن كه شايسته نيست) فرموده است:هر كه بجا آورد حقّ كسيرا كه او حقّش را بجا نمى آورد (احترام كند كسيرا كه او در باره اش احترام نمى نمايد) او را بندگى نموده است (زيرا بندگى فروتنى است در باره كسيكه بدون خواستن پاداش اعتراف به عظمت و بزرگى او شود پس احترام بكسيكه سود و زيانى ندارد مانند عبادت و بندگى او است، و چون در بعضى از جاها احترام كردن ستوده شده پس منظور امام عليه السّلام از اين فرمايش اينست كه شخص در احترام از حدّ تجاوز نكند يا كسيرا كه شايسته نيست بزرگ نداند چنانكه در وصيّت خود بامام حسن عليه السّلام فرمود: «احمل نفسك من أخيك عند صرمه على الصّلة» تا آنجا كه فرمود: «و إيّاك أن تضع ذلك فى غير موضعه أو أن تفعله بغير أهله»، براى ترجمه و شرح آن بجزء پنجم اواخر نامه سى و يكم مراجعه شود. و در نسخه ابن ابى الحديد «فقد عبّده» بتشديد باء ضبط شده يعنى كسيكه بجا آورد حقّ كسيرا كه او حقّش را بجا نمى آورد او را بنده خويش گردانيده، زيرا در بجا آوردن حقّ او پاداشى در نظر نگرفته است بلكه خواسته باو احسان و نيكى كند).
امام(عليه السلام) فرمود: هر كس حق كسى را ادا كند كه او حقش را ادا نمى كند وى را برده خود ساخته است.
راه تسخير دل ها:امام(علیه السلام) در این کلام حکیمانه اشاره به تسخیر دل ها کرده مى فرماید: «هر کس حق کسى را ادا کند که او حقش را ادا نمى کند وى را برده خود ساخته است!»; (مَنْ قَضَى حَقَّ مَنْ لاَ یَقْضِی حَقَّهُ فَقَدْ عَبَّدَهُ).این سخن در واقع برگرفته از آیات قرآن مجید است که دستور مى دهد در برابر بدى ها نیکى کنید تا دشمنان شما در برابر شما نرم شوند و دوست گردند. «(ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِى بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِیمٌ); بدى را با نیکى دفع کن، ناگاه (خواهى دید) همان کس که میان تو و او دشمنى است گویى دوستى گرم و صمیمى است».(1)شبیه این معنا همان چیزى است که در حکمت 158 نیز گذشت که مى فرماید: «وَارْدُدْ شَرَّهُ بِالاِْنْعَامِ عَلَیْهِ; شر افراد را از طریق بخشش به آنان برطرف کن» و نیز شبیه حدیث دیگرى که از آن حضرت در غررالحکم نقل شده که فرمود: «مَنْ بَذَلَ مالَهُ اسْتَعْبَدَ; کسى که مال خود را به دیگران ببخشد آنها را در حلقه بندگى خود درآورده است» و حدیث دیگرى که در غررالحکم آمده و به صورت ضرب المثلى در میان همه مردم مشهور است: «اَلاِْنْسانُ عَبْدُ الاْحْسانِ; انسان بنده احسان است».روایات فراوانى با تعبیرات مختلف از امیرمؤمنان على(علیه السلام) در غررالحکم به همین مضمون دیده مى شود; از جمله: «الإحْسانُ یَسْتَرِقُّ الاْنْسانُ; احسان، انسان ها را بنده مى سازد». و «بِالاْحْسانِ تَمْلِکُ الْقُلُوبُ; به وسیله احسان دل ها در تسخیر انسان در مى آیند». و «مَا اسْتَعْبَدَ الْکِرامُ مِثْلُ الاْکْرامِ; افراد با شخصیت را چیزى همانند اکرام و احترام، به بندگى و خضوع، نکشانده است».آنچه در بالا آمد در صورتى است که جمله «عبّده» با تشدید خوانده شود همان گونه که در نسخه ابن ابى الحدید و غرر الحکم آمده است و مرحوم کمره اى نیز در شرح نهج البلاغه خود آن را کاملاً تأیید کرده است; ولى در بسیارى از نسخ «عَبَدَهُ» بدون تشدید آمده و مرحوم محقق شوشترى در شرح نهج البلاغه خود مى گوید: «چون خط سید رضى در اختیار مرحوم ابن میثم بوده و آن بدون تشدید است این نسخه را باید ترجیح داد»(2) و معناى جمله مطابق آن این مى شود که «هر کس حق افرادى را ادا کند که از اداى حق خوددارى مى کنند گویى او را پرستش کرده و برده اوست».مطابق این معنا گویا امام(علیه السلام) مى فرماید: در برابر حق ناشناسان، حق شناس مباش و گرنه بنده و برده خواهى شد، در حالى که آنچه با روایات فراوان بالا هماهنگ و با قرآن سازگار باشد همان معناى اول است و نبودن تشدید در نسخه سید رضى دلیل بر چیزى نمى تواند باشد، زیرا معمول نویسندگان در گذشته این نبوده است که تمام کلمات را اعراب بگذارند و به فرض سید رضى معتقد به نداشتن تشدید بوده، استنباطى از ناحیه خود اوست وگرنه مستقیماً از امیرمؤمنان چیزى نشنیده است و ما این استنباط را مناسب آیات و روایات دیگر نمى دانیم و اصرار مرحوم شوشترى در شرح نهج البلاغه خود بر معناى دوم صحیح نیست. به خصوص این که او مى گوید: افراد رذل ممکن است از نیکى کردن سوء استفاده کنند که این سخن نیز قابل جواب است، زیرا معیار توده مردم هستند نه افراد رذل، هرچند در بعضى از روایات به این افراد رذل نیز اشاره شده است; توده مردم چنینند که اگر در مقابل بدى، خوبى ببینند، در برابر بى وفایى، وفا ببینند و در برابر بى مهرى به آنها مهر شود منقلب خواهند شد. سماحت و عفو و گذشت اسلامى و سیره اولیاء الله نیز همین بوده است که حق ناشناسان را با حق شناسى ادب مى کردند و در حلقه عبودیت خود در مى آوردند.(3)*****پی نوشت:(1). فصلت، آیه 34.(2). بهج الصباغة، ج 14، ص 551.(3). سند گفتار حکیمانه: در کتاب مصادر نهج البلاغه منبع دیگرى جز کتاب غررالحکم براى آن ذکر نکرده است (با این تفاوت که از نسخه خط مرحوم سید رضى «عبد» بدون تشدید نقل شده ولى در نسخه غرر «عبّد» با تشدید است که شرح آن در متن خواهد آمد). (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 140)
امام (ع) فرمود: «مَنْ قَضَى حَقَّ مَنْ لَا يَقْضِي حَقَّهُ فَقَدْ عَبَدَهُ»:مقصود امام (ع) اداى حق در بين دوستان است. براستى كه چنين است، زيرا اداى حق كسى كه رعايت حقش را نمى كند، نه به خاطر سودجويى و نه به دليل دفع زيان او است، بلكه به خاطر خود او، و يا ترس از او، و يا به اميد طمعى از اوست كه همه اينها شكلى از بندگى است.
الخامسة و الخمسون بعد المائة من حكمه عليه السّلام:(155) و قال عليه السّلام: من قضى حقّ من لا يقضي حقّه فقد عبده. (78243- 78232)
المعنى:قد اضطرب في شرح كلامه عليه السّلام هذا تفسير الشرّاح و اختلف في قراءته.قال ابن ميثم في شرحه: أراد قضاء الحقّ بين الاخوان، و إنّما كان كذلك لأنّ قضاء الغير عنه لحقّ من لا يقضي حقّه لا يكون لوصول نفع منه و لا دفع مضرّة المرء- كذا في النسخة و الظاهر عنه مكان المرء- لأنه هو أو- كذا في النسخة و الظاهر مكان هو أو قضاه- خوفا منه أو طمعا فيه، و ذلك صورة عبادة انتهى.و الظاهر أنّه قرأ عبده من الثلاثي المجرّد، و مقصوده أنّ قاضي الحقّ عبد المقضي عنه التارك للحقّ على تشويش في تعبيره زاده غلط النسخة الّتي عندي.و قال الشارح المعتزلي: عبّده بالتشديد، أى اتّخذه عبدا يقال: عبده و استعبده بمعنى واحد، و المعنى بهذا الكلام مدح من لا يقضى حقه- بصيغة المجهول و الأولى التعبير بمدح قاضي الحق- أي من فعل ذلك بانسان فقد استعبد ذلك الانسان
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 245
لأنّه لم يفعل معه ذلك مكافاة له عن حقّ قضاه إيّاه، بل فعل ذلك إنعاما مبتدأ فقد استعبده بذلك.أقول: ما ذكره الشارح المعتزلي أوضح لفظا و معنى، فتدبّر.الترجمة:كسى كه بحق دوست بيوفا وفا كند او را رهين منّت و بنده خود ساخته.گر وفا داري بيار بيوفا بندگى اوست از بهرت سزا
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص386
من قضى حق من لا يقضى حقه فقد عبّده. «آن كس كه حق كسى را گزارد كه او حقش را نگزارده است، او را بنده خود ساخته است.»
عبّده با تشديد يعنى او را به بندگى گرفت و معنى آن همان استعباد است و اين سخن ستايش كسى است كه حق او گزارده نشده است، يعنى كسى كه نسبت به كسى كه حق او را نگزارده است، حق را به جا مى آورد او را به بندگى خود در آورده كه بدون چشم داشت و فقط براى عرضه نعمت بر او چنين كرده است.
شاعرى در نقيض و عكس اين حالت خطاب به دوستى چنين سروده است: «... يقين داشته باش كه من براى تو حقى نمى بينم مگر اينكه تو براى من حقى ببينى، و اگر دست تو براى من يك تير فراهم آورد، من هزار تير فراهم مى سازم.»