وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ أَحَدَّ سِنَانَ الْغَضَبِ لِلَّهِ، قَوِيَ عَلَى قَتْلِ أَشِدَّاءِ الْبَاطِلِ.
أحَدَّ: تيز كرد.السِّنان: سر نيزه.
أحَدَّ: تيز كرد
و فرمود (ع): هر كه سر نيزه خشم خود را بخاطر خدا تيز كند، در نابود كردن سخت ترين باطلها توانا بود.
و آن حضرت فرمود: آن كه براى خدا نيزه خشم را تيز كند بر كشتن سخت ترين اهل باطل قوى گردد.
ارزش خشم در راه خدا (اخلاق سياسى، عقيدتى):و درود خدا بر او، فرمود: آن كس كه دندان خشم در راه خدا بر هم فشارد، بر كشتن باطل گرايان، توانمند گردد.
[و فرمود:] هر كه براى خدا خشم كرد، باطل را هر چند سخت بود از پا در آورد.
امام عليه السّلام (در سود كار براى خدا) فرموده است:هر كس نيزه خشم (خود) را براى (رضا و خوشنودى) خدا تيز كند (در نهى از منكر بكوشد) بر كشتن و از بين بردن سختترين نادرستيها توانا باشد (خدا او را در شكست اهل باطل هر چند توانا باشند ياريش خواهد نمود).
امام(عليه السلام) فرمود: كسى كه سرنيزه خشم را براى خدا تيز كند توانايى بر قتل سردمداران باطل پيدا خواهد كرد.
راه پيروزى بر دشمن:امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه راه پيروزى بر دشمنان نيرومند را تبيين مى كند، مى فرمايد: «كسى كه سرنيزه خشم را براى خدا تيز كند توانايى بر قتل سردمداران باطل پيدا خواهد كرد»; (مَنْ أَحَدَّ سِنَانَ الْغَضَبِ لِلَّهِ قَوِيَ عَلَى قَتْلِ أَشِدَّاءِ الْبَاطِلِ).اشاره به اين كه راه رسيدن به پيروزى در مقابل دشمنان سرسخت و نيرومند دو چيز است: آمادگى كامل و خلوص نيت و توكل بر خدا. هرگاه اين دو با هم جمع شوند سرسخت ترين دشمنان را مى توان به وسيله آن به زانو در آورد.قرآن مجید روى هر دو عامل تکیه کرده در یک جا مى فرماید: «(وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَّا اسْتَطَعْتُمْ مِّنْ قُوَّة); براى مقابله با آنها (= دشمنان)، هر چه در توان دارید از نیرو و... آماده سازید».(1)در جاى دیگر مى فرماید: «(وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الاَْعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ); هرگز سست نشوید! و غمگین نگردید; و شما برترید اگر ایمان داشته باشید».(2)منظور از «غضب» در این گفتار حکیمانه امام(علیه السلام) خشم هاى زودگذر بى دلیل نیست بلکه منظور قوت اراده و تصمیم جدى براى مبارزه با دشمن آن هم براى خدا، تقویت آیین و دفاع از بندگان اوست.تعبیر به «اَشدّاءِ الْباطل» سردمداران و نیرومندان آنهاست.تعبیر به «قتل» اشاره به هر نوع پیروزى بر آنها و خاموش کردن و از بین بردن نفوذ آنها در جوامع بشرى است.غضب و خشم غالبا نکوهیده است، زیرا در آن حالت، انسان از مرز حق بیرون مى رود و دست به کارهایى مى زند که سبب پشیمانى در عمر مى شود، ازاین رو در روایات اسلامى از امام صادق(علیه السلام) آمده است: «الْغَضَبُ مِفْتاحُ کُلُّ شَرٍّ».(3)ولى گاه به سبب کارهاى خلافى که انجام مى شود: آشکار شدن منکرات، غصب حقوق ضعیفان، تعرض به نوامیس مردم، ایجاد ناامنى در جامعه اسلامى و غلبه هوا و هوس بر اجتماع، در چنین شرایطى انسانِ مؤمن، بیدار و غیور، خشمگین مى شود; نه خشمى زودگذر بلکه خشمى عمیق و براى خدا و مى دانیم در حالت خشم تمام نیروهاى انسان بسیج مى گردند و گاه یک انسان معمولى قدرت چندین نفر را پیدا مى کند و آمادگى براى مبارزه با باطل حاصل مى شود.به همین دلیل قرآن مجید خشمگین شدن موسى بعد از بازگشت از کوه طور و مشاهده گوساله پرستى بنى اسرائیل را به شکلى مثبت و کارى صحیح بیان کرده است. آنجا که مى فرماید: «(فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قَالَ یَا قَوْمِ أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُّمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِّنْ رَّبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَّوْعِدِى); موسى خشمگین و اندوهناک به سوى قوم خود باز گشت و گفت: اى قوم من! مگر پروردگارتان وعده نیکویى به شما نداد؟! آیا مدّت (جدایى من از) شما به طول انجامید، یا مى خواستید غضب پروردگارتان بر شما نازل شود که از وعده من تخلّف کردید؟!».(4)در آیه آخر سوره «فتح» نیز درباره مؤمنان راستین تعبیر به (أَشِدَّآءُ عَلَى الْکُفَّارِ) شده است.در حدیثى نیز که علامه مجلسى(رحمه الله) در بحارالانوار آورده مى خوانیم: هنگامى که امیرمؤمنان على(علیه السلام) درباره اموال غنایم، نسبت به بعضى از جنگجویان سختگیرى کرد گروهى از آن حضرت شاکى بودند. پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) دستور داد منادى در میان مردم ندا دهد و بگوید: «ارْفَعُوا ألْسِنَتَکُمْ عَنْ عَلىّ بْنِ أبی طالب فَإنّه خَشِنٌ فى ذاتِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ غَیْرُ مُداهِن فی دینِهِ; اى مردم زبان شکایت را از على بن ابى طالب بردارید، چرا که او درباره اوامر الهى سختگیر است و سازش کارى در دینش را مجاز نمى شمرد». مردمى که این سخن شنیدند لب از شکایت فرو بستند و دانستند این گونه سختگیرى ها مطلوب خدا و پیغمبر(صلى الله علیه وآله) است.(5)در حدیث مشهورى نیز مى خوانیم که پیغمبر(صلى الله علیه وآله) روزى از مردم سؤال کرد: «أىُّ عُرَى الاْیمانِ أوْثَقٌ; کدام یک از دستگیره هاى ایمان محکم تر است؟» جمعى گفتند: خدا و رسولش آگاه ترند; بعضى نماز، برخى دیگر زکات، عده اى روزه، گروهى حج و عمره و جمعى دیگر جهاد را ذکر کردند. پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: «آنچه را گفتید داراى فضیلت است ولى پاسخ من نیست (سپس فرمود:) محکم ترین دستگیره هاى ایمان حبُّ فى الله و بغض فى الله و دوست داشتن اولیاء الله و بیزارى از دشمنان خداست».(6)این سخن را با حدیثى که علامه مجلسى در بحارالانوار آورده است پایان مى دهیم او مى گوید: در روایتى آمده است که خداى متعال به موسى(علیه السلام) گفت: «هَلْ عَمِلْتَ لِى عَمَلاً؟! قالَ صَلَّیْتُ لَکَ وَصُمْتُ وَتَصَدَّقُتُ وَذَکَرْتُ لَکَ، قالَ اللَّهُ تَبارَکَ وَتَعالى، وَامَّا الصَّلَوةْ فَلَکَ بُرهانٌ، وَالصَّوْمُ جُنَّةٌ وَالصَّدَقَةُ ظِلٌّ، وَالذِّکُرْ نُورٌ، فَاىُّ عَمَل عَمِلْتَ لِى؟! قالَ مُوْسى: دُلَّنِى عَلَى العَمَلِ الَّذى هُوَ لَکَ، قالَ یا مُوسى هَلْ والَیْتَ لِى وَلِیّاً وَهَلْ عادَیْتَ لى عَدُوّاً قَطُّ فَعَلِمَ مُوسى انَّ افْضَلَ الاَْعْمالِ الْحُبُّ فِى اللَّهِ وَالْبُغْضُ فِى اللَّهِ; آیا هرگز براى من کارى انجام داده اى؟ موسى عرض کرد: براى تو نماز خوانده ام، روزه گرفته ام و صدقه داده ام. خداوند متعال به او فرمود: اما نماز براى تو نشانه ایمان است و روزه سپرى سپر آتش و انفاق سایه اى در محشر و ذکر خدا نور است کدام عمل را براى من بجا آورده اى اى موسى! عرض کرد: خداوندا! خودت مرا در این مورد راهنمایى فرما. فرمود: آیا کسى را براى من دوست داشته اى و براى من کسى را دشمن داشته اى؟ در اینجا بود که موسى(علیه السلام) دانست بهترین اعمال، دوستى براى خدا و دشمنى براى خداست»(7). (8)*****پی نوشت:(1). انفال، آیه 60 .(2). آل عمران، آیه 139 .(3). کافى، ج 2، ص 303.(4). طه، آیه 86.(5). بحارالانوار، ج 21، ص 385.(6). کافى، ج 2، 125، ح 6.(7). بحارالانوار، ج 66، ص 352، ح 33.(8). سند گفتار حکیمانه: این گفتار حکیمانه ـ به گفته مرحوم خطیب در مصادر ـ در کتب فراوان دیگرى نیز آمده است; از جمله زمخشرى در ربیع الابرار به عین عبارت نهج البلاغه و آمدى در غررالحکم با تفاوتى آن را آورده است. نیز امیر یحیى علوى در کتاب الطراز آن را با کمى تفاوت ذکر کرده که نشان مى دهد منبع دیگرى غیر از نهج البلاغه در اختیار داشته است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 144)
امام (ع) فرمود: «مَنْ أَحَدَّ سِنَانَ الْغَضَبِ لِلَّهِ قَوِيَ عَلَى قَتْلِ أَشِدَّاءِ الْبَاطِلِ»:چون خداوند متعال عزيز مطلق است، از اين رو نيروى خشم و غيرت او، مستند به عزّت او است. هيبت كسى كه به خاطر عزّت خشمگين مى شود، بيش از هيبت كسى است كه بدون اتكال به آن خشمناك شود و به همان نسبت كه با درخواست قدرت از خدا نيروى انسان افزايش مى يابد، همچنين اتكاى به باطل نيز كه با دين خدا سازگار نيست باعث ضعف و ناتوانى او مى شود. و به همين دليل اولياى خدا با كمى جمعيت در صدر اسلام، دشمنان خود را -با همه زياديشان- مغلوب مى كردند، و امام (ع) در خيبر را با تمام نيرومندى و استوارى اش توانست از جا بكند، و يا سران باطل را از پا در آورد. كلمه «سنان» را براى شدت خشم از آن جهت استعاره آورده است كه باعث شكست دشمن است. و كلمه «احدّ» را از باب ترشيح به كار برده است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 251
الخامسة و الستون بعد المائة من حكمه عليه السّلام:(165) و قال عليه السّلام: من أحدّ سنان الغضب للّه قوى على قتل أشدّاء الباطل. (78336- 78324)
اللغة:(الحدّة) ما تعتري الانسان من النزق و الغضب يقال: حدّ يحدّ حدّا إذا غضب- مجمع البحرين.المعنى:كلّ شيء له وجه إلى اللَّه و طرف إلى الطبيعة، فباعتبار وجهه الإلهي حسن ممدوح، فالغضب إذا ثار للّه كان حسنا و صار من الايمان و يعتزّ به الدّين و يشدّ به ظهر المؤمنين.و قد روي في مجمع البحرين عن الباقر عليه السّلام و قد سئل ما بال المؤمن أحدّ شيء؟ فقال: لأنّ عزّ القرآن في قلبه، و محض الايمان في صدره، و هو للّه مطيع، و لرسوله مصدّق- انتهى.و لا بدّ للمجاهد في سبيل اللَّه من سورة الغضب و جمرة حمية كاللّهب حتّى يقدر على الدفاع تجاه الأعداء الأشدّاء، و قوي على قتل الأبطال من المحاربين للّه و رسوله.الترجمة:فرمود: هر كس براى خدا سرنيزه خشم و غضب خود را تيز كند، بر كشتار قهرمانان باطل نيرومند گردد و پيروز شود.هر كه بهر خدا بخشم آيد دل أبطال كفر بربايد
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص398
من احدّ سنان الغضب للّه قوى على قتل اشدّاء الباطل. «هر كس سر نيزه خشم را براى رضاى خدا تيز كند بر كشتن قويترين باطل توانا مى شود.»
اين سخن از باب امر به معروف و نهى از منكر است و اين كلمه متضمن استعاره اى است كه دليل بر فصاحت است و معنى آن چنين است كه هر كس عزم خود را براى انكار منكر استوار كند و در راه رضايت خداوند خشم خود را شدت دهد و نترسد و از هيچ مخلوقى بيم به خود راه ندهد، خداوند او را بر از ميان برداشتن منكر يارى مى دهد، هر چند آن منكر قوى و نيرومند باشد و از آن به شديدترين دشمنان به كنايه ياد شده است.