وَ قَالَ (علیه السلام): إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً، فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَ إِقْبَالِهَا، فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُكْرِهَ عَمِيَ.
و فرمود (ع): دلها را ميل و هوايى است و روى آوردنى و پشت كردنى. هر زمان كه خود روى آوردند، به كارشان گيريد. زيرا اگر دلها را به اكراه به كارى وادارند، كور شوند.
و آن حضرت فرمود: دلها را ميل و روى آوردن و پشت كردن است، از راه ميل و روى آوردن دلها به سوى دلها آييد، چرا كه دل وقتى به كارى مجبور گردد كور شود.
راه به كار گرفتن قلب (اخلاقى، علمى، تربيتى):و درود خدا بر او، فرمود: دل ها را روى آوردن و پشت كردنى است، پس دل ها را آنگاه به كار واداريد كه خواهشى دارند و روى آوردنى، زيرا اگر دل را به اجبار به كارى وادارى كور مى گردد.
[و فرمود:] دلها را هوايى است و روى آوردنى و پشت كردنى، پس دلها را آن گاه به كار گيريد كه خواهان است و روى در كار، چه دل اگر به ناخواه به كارى وادار شود، كور گردد.
امام عليه السّلام (در زيان مجبور نمودن بكار) فرموده است:محقّقا دلها را خواهش و رو آوردن و رو گردانيدنى است پس بسوى آنها بياييد (آنها را وادار نمائيد) از راه خواهش و رو آوردن آنها (نه از راه بى ميلى و نخواستن آنها) زيرا هر گاه دل (بانجام كارى) مجبور شود كور گردد (خسته و مانده شده آنرا درست انجام ندهد).
امام(عليه السلام) فرمود: براى دل هاى (آدميان) علاقه و اقبال و (گاه) تنفر و ادبار است. هنگامى كه مى خواهيد كارى انجام دهيد از سوى علاقه و اشتياق وارد شويد، زيرا اگر قلب را مجبور به كارى كنند نابينا مى شود.
با نشاط كارها را آغاز كنيد:امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به يك نكته اساسى روانشناسى اشاره كرده مى فرمايد: «براى دل هاى (آدميان) علاقه و اقبال و (گاه) تنفر و ادبار است هنگامى كه مى خواهيد كارى انجام دهيد از سوى علاقه و اشتياق وارد شويد، زيرا اگر قلب را مجبور به كارى كنند نابينا مى شود»; (إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَإِقْبَالاً وَإِدْبَاراً، فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَإِقْبَالِهَا، فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُكْرِهَ عَمِيَ).منظور از «قلب» و «قلوب» در اين عبارت، عقل و فكر انسان است كه حالات مختلفى دارد; گاهى در حال نشاط و علاقه به انجام دادن كارى و زمانى در حال تنفر و بى ميلى و بى علاقگى است. هر گاه در حال نشاط; مثلاً نشاط بر عبادات، به سراغ عبادت مى رويم و مى توانيم با حضور قلب عبادت را به نحو كامل احسن به پايان ببريم; اما در حالى كه تمايلات درونى موافق نيست كار به زحمت انجام مى شود و ايجاد خستگى و ناراحتى مى كند. ازاين رو در حكمت 312 اين جمله آمده است كه مى فرمايد: «إنّ لِلْقُلُوبِ إقْبالاً وَإدْباراً; فَإذا أقْبَلَتْ فَاحْمِلُوها عَلَى النَّوافِلِ، وَإذا أدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِها عَلَى الْفَرائِضِ; دل ها گاهى پرنشاط و زمانى بى نشاط است; آن گاه كه نشاط دارند آنها را بر انجام دادن مستحبات (علاوه بر واجبات) بگماريد و هنگامى كه بى نشاط اند تنها به انجام دادن واجبات قناعت نماييد».همین مضمون در کتاب شریف کافى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده(1) و با تعبیر مشروح ترى در کلام امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) دیده مى شود; آنجا که فرمود: «إِنَّ لِلْقُلُوبِ إقْبالاً وَإدْباراً وَنِشاطاً وَفُتُوراً فَإذا أقْبَلَتْ بَصُرَتْ وَفَهِمَتْ وَإذا أدْبَرَتْ کَلَّتْ وَمَلَّتْ فَخُذُوها عِنْدَ إقْبالِها وَنِشاطِها وَاتْرُکُوها عِنْدَ إدْبارِها وَفُتُورِها; دل ها اقبال و ادبار و نشاط و سستى دارند. هنگامى که اقبال کند (و پرنشاط باشد) حقایق را به خوبى مى بیند و مى فهمد و هنگامى که ادبار کند، ناتوان و ملول مى گردد، بنابراین در هنگام ادبار و نشاط به سراغ آن بروید و در هنگام ادبار و فتور آن را رها سازید».(2)حقیقت این است که روح آدمى نیز مانند جسم او حالات مختلف دارد; گاه انسان از نظر جسمى خسته و ناتوان است; در این هنگام اگر کارى به او واگذارند به یقین به صورت کامل انجام نخواهد گرفت; یا خطا و اشتباه مى کند یا ناقص به جا مى آورد; اما هنگامى که جسم انسان داراى نشاط و قدرت و نیرو است، هر کارى را به خوبى انجام مى دهد. روح انسان نیز همین گونه است و به تعبیر بعضى از عرفا گاه در حالت قبض است و گاه بسط; در حالت قبض باید فشارى به خود نیاورد; اما در حالت بسط انسان باید با شتاب به سراغ اهداف سازنده برود. مطالعه در حال نشاط لذت بخش و عمیق و پرفایده و در حال ملالت و ادبار خستگى آور و بسیار سطحى و گاه آمیخته با انواع اشتباهات است.به همین دلیل در همه جاى دنیا براى بهره ورى بیشتر از کار کارگران و کارمندان، سعى مى کنند عوامل نشاط را براى آنها فراهم آورند و مرخصى ها، جایزه ها و تزیین محل کار و اطراف آن و استفاده از درختان سرسبز و باغچه هاى پرگل همه براى ایجاد نشاط است. البته آنها از وسایل نامشروعى مانند انواع موسیقى نیز براى این کار استفاده مى کنند.در شریعت اسلامى نیز براى ایجاد نشاط، مخصوصاً در مورد عبادات، عوامل مختلفى دیده مى شود. وضو گرفتن پیش از نماز به یقین نشاط آور است. مضمضه و استنشاق آب در دهان و بینى افزون بر نظافت، ایجاد نشاط مى کند. دستور داده شده قرآن و اذان با صداى زیبا و صوت حسن خوانده شود تا نشاط آور باشد. جمعه و جماعت ایجاد نشاط در عبادت مى کند و از همه مهم تر فصاحت و بلاغت قرآن خود عامل مهمى براى نشاط در قرائت قرآن است که تا اعماق قلب انسان نفوذ مى کند. همچنین وعده هاى حقیقى براى مطیعان و نیکوکاران و مجاهدان و شهیدان به نعمت هاى بسیار لذت بخش بهشتى نشاط آور است.بسیارى از غذاها که در قرآن مجید به آنها اشاره شده نیز غذاهاى نشاط آور است. خواب شب که به آن توصیه شده رفع ملال مى کند و نشاط مى آورد.این موضوع از آیات و روایات به کتب فقهى ما نیز نفوذ کرده و بعضى از فقها تصریح کرده اند که نوافل را به هنگام عذر مى توان ترک کرد و یکى از عذرها را غم و اندوه شمردند. مرحوم نراقى در کتاب مستند مى گوید: منظورشان این نیست که در این حال استحباب ندارد، چرا که اگر در آن حال نیز به جا آورده شود اجماع بر صحت و ثواب آن است بلکه منظور این است که در مورد چنین اشخاصى تأکید بر نافله نمى شود سپس به روایت بالا که از کتاب کافى نقل کردیم اشاره مى کند(3). (4)*****پی نوشت:(1). کافى، ج 3، ص 454.(2). مستدرک، ج 3، ص 55 .(3). مستند الشیعه، ج 5، ص 428.(4). سند گفتار حکیمانه: جاحظ که قبل از سید رضى مى زیسته است بخش آخر این کتاب نورانى را در کتاب خود به نام المائة المختارة و مبرد در کامل آورده است و تمام آن را آمدى در غرر الحکم با تفاوت مختصرى ذکر کرده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 161)
امام (ع) فرمود: «إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً- فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَ إِقْبَالِهَا- فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُكْرِهَ عَمِيَ»:مقصود امام (ع) از اقبال مايل بودن و از ادبار بى ميلى به دليل افسردگى و امثال آن است. امام (ع) دستور داده است تا نفوس را در راه شايسته از نظر فكر و انديشه به كار ببرند، و موقع تمايل و علاقه به كارى از آنها استفاده كنند، زيرا اين استفاده به موقع باعث نشاط قواى نفسانى و كمك و همكارى با نفس مى گردد. و از واداشتن نفوس بر كارى با نفرت و بى ميلى از آن به وسيله قياس مضمرى نهى كرده است كه صغراى آن جمله «فانّ القلب إذا اكره عمى»، است. يعنى وادار ساختن نفس به انديشه در باره چيزى، موقعى كه به دليل خستگى يا ناتوانى و امثال آن، نفرت از آن دارد، باعث فزونى ناراحتى و نفرت مى گردد، و در برابرش مانعى از وهم و خيال به وجود مى آيد نمى گذارد آنچه را كه انديشيده است و بايد درك كند، دريابد، هر چند كه واضح و روشن باشد گويى كور است. و از اين رو صفت اعمى را براى نفس استعاره آورده است. امّا كبراى مقدّر آن نيز چنين است: و هر كه نابينائى اش به دليل اجبار بر كارى باشد مجبور ساختنش روا نيست.
الرابعة و الثمانون بعد المائة من حكمه عليه السّلام:(184) و قال عليه السّلام: إنّ للقلوب شهوة و إقبالا و إدبارا فأتوها من قبل شهوتها و إقبالها، فإنّ القلب إذا أكره عمى. (78630- 78610)
المعنى:قد تعرّض عليه السّلام: في هذه الحكمة لأمر مهمّ في جلب العامة إلى العمل و نجاتها من البطالة و الكسل، و هو أنّ العمل خصوصا إذا كان شاقّا و مداوما يحتاج إلى رغبة القلب و نشاطه، فانّه إذا اشتاق الانسان إلى عمل و اشتهاه قلبه يسهل عليه و إن كان شاقّا.و قد طبّق الاسلام هذا الأصل على إجراء دستوراته، فشرّع العبادة على أساس النظافة و الطهارة، و على الاجتماع و الالفة في كمال الاختصار و الاقتصاد.فبنى الاسلام على الجمعة و الجماعة و شوّق النّاس إليها بهذه السياسة، و قرّر الجهاد على كسب الغنيمة و تمليك ما للمقتول من الألبسة في الحرب للقاتل، و سلّط
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 268
المجاهدين على الأموال و الإماء و نشطهم في حرب الأعداء و نفث في قلوب المؤمنين باعتناق حور العين عند الشهادة في سبيل نشر الدّين، و قد اهتمّ أرباب السّياسة في هذا العصر بتشويق النّاس إلى مقاصدهم باصطياد قلوبهم و المساعدة على شهواتهم بكلّ وجه.الترجمة:فرمود: راستي كه دلها را خواستي است، پيش آمدن و پس رفتني است، از آنجا كه خواست آنها است با آنها در آئيد و پيشامد آنها را بربائيد، زيرا اگر بر دل فشار وارد شود و بناخواه وادار گردد كور و بى نور مى شود و از كار مى ماند.دل بود منشأ نشاط و عمل بازماند ز كار وقت كسل دل ز اقبال و خواستن شاد است و ز دل شاد خانه آباد است بنگر تا كه دل چه مى خواهد از چه راهى به پيش مى آيد از همان راه و طرز دلخواهش ببر و مى نكن تو گمراهش كه شود دل ز زور و كره و فشار كور و بى نور و مانده و بيكار«1»______________________________ (1) فى نسخ النهج هنا حكمة اخرى سقطت ظاهرا عن القلم نذكرها بعينها من دون تعرض لشرحها و ترجمتها، و هى:و كان عليه السلام يقول: متى أشفى غيظى اذا غضبت أحين أعجز عن الانتقام فيقال لى: لو صبرت، أم حين أقدر عليه فيقال لى: لو غفرت.- المصحح-.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص4
انّ للقلوب شهوة و اقبالا، و ادبارا، فاتوها من قبل شهوتها و اقبالها، فان القلب اذا أكره عمى. «دلها را آرزو و خواسته اى است و روى آوردنى و پشت كردنى، دلها را هنگامى به كار گيريد كه خواهان است و روى در كار، كه دل چون به كارى مجبور شود، كور مى گردد.»
ابن ابى الحديد در شرح اين سخن مى گويد: قلب هم اندامى از اندامهاى انسان است و مانند ديگر اندامها گاه خسته مى شود و گاه آسوده است، و چون وظيفه اصلى قلب ادراك است، هرگاه خسته شود از كار ويژه خود كه ادراك است باز مى ماند و اين همان كورى قلب است.