وَ قَالَ (علیه السلام): فِي تَقَلُّبِ الْأَحْوَالِ، عِلْمُ جَوَاهِرِ الرِّجَالِ.
و فرمود (ع): در گردش و دگرگونى هاى روزگار است كه گوهر مردان شناخته آيد.
و آن حضرت فرمود: در دگرگونى احوال گوهرهاى مردان شناخته شود.
دگرگونى روزگار و شناخت انسان ها (اخلاقى، علمى):و درود خدا بر او، فرمود: در دگرگونى روزگار، گوهر شخصيّت مردان شناخته مى شود.(1)_________________________________(1). رودكى: اندر بلاى سخت پديد آيد فضل و بزرگ مردى و سالارى
[و فرمود:] در دگرگونى روزگار گوهر مردان است پديدار.
امام عليه السّلام (در تبديل حالات) فرموده است:در تغيير و گردش حالات (بلندى و پستى و توانگرى و تنگدستى و بيمارى و تندرستى) گوهرهاى مردان (عيب و هنر آنها) فهميده شود.
امام(عليه السلام) فرمود: در دگرگونى حالات گوهر مردان شناخته مى شود.
طريقه شناخت افراد:امام(علیه السلام) در این کلام نورانى به طریقه آزمایش شخصیت انسان ها اشاره مى کند و مى فرماید: «در دگرگونى حالات گوهر مردان شناخته مى شود»; (فِی تَقَلُّبِ الاَْحْوَالِ، عِلْمُ(1) جَوَاهِرِ الرِّجَالِ).در کافى در ادامه این کلام نورانى آمده است «وَالاْیّامُ تُوضِحُ لَکَ السَّرائِرَ الْکامِنَةَ; و گذشت روزها اسرار پنهانى را بر تو آشکار مى سازد».(2)«جواهر» جمع «جوهر» به معناى اشیاى گرانبهایى است که از معدن استخراج مى کنند، به ذات و طبیعت هر چیزى نیز اطلاق مى شود و در اینجا نیز منظور همین است.بسیار مى شود که ظاهر و باطن افراد مختلف است; ظاهرى آراسته دارند در حالى که درون، آلوده است. ظاهرش پاکدامن، زاهد، شجاع و پرمحبت است; ولى باطن کاملاً بر خلاف آن است و گاه به عکس افرادى ظاهراً کم استقامت، فاقد سخاوت و بى تفاوت به نظر مى رسند در حالى که در باطن شجاع و نیرومند و باتقوا هستند. چگونه مى توان به این تفاوت ها پى برد و درون اشخاص را کشف کرد و معیارى براى همکارى و عدم همکارى با آنها جستوجو نمود؟بهترین راه همان است که مولا در کلام بالا فرموده است. هنگامى که طوفان هاى اجتماعى مىوزد و تحول ها آشکار مى شود و صفحات اجتماع زیر و رو مى گردد اینجاست که افراد باطن خود را که در حال عادى نشان نمى دادند آشکار مى سازند.به تعبیر دیگر بهترین راه براى شناخت حقیقت و باطن هر چیز، تجربه و آزمایش و امتحان است. این حکم درباره انسان ها نیز صادق است و بهترین طریق تجربه، حالاتى است که از خود در دگرگونى هاى اجتماعى بروز مى دهند; دیروز ثروتى نداشت، امروز به نوایى رسیده و یا مقامى نداشت و مقامى به دست آورده. گاه چنان بر مرکب غرور سوار مى شود که هیچ کس به گرد او نمى رسد. اینها در امتحان شخصیت مردود شده اند; ولى به عکس، افرادى را مى بینیم که نه مال و ثروت و نه جاه و مقام و نه مشکلات زندگى هیچ یک بر آنها تأثیرى نمى گذارد; همان راه مستقیمى را مى پیمایند که پیش از این مى پیمودند و همان مناسبات خوبى را دارند که با دوستانشان داشتند.«تَقَلُّب اَحوال» مفهوم جامعى است که هرگونه دگرگونى زندگى را شامل مى شود: رسیدن به مال و ثروت یا فقر، پیدا کردن مقام یا سقوط از آن، بهبودى و تندرستى یا بیمارى، فراهم آمدن اسباب شادى یا مصائب و حوادث دردناک اینها و مانند اینها بوته هاى امتحانى هستند که انسان ها در آن آزموده مى شوند. درست مانند بوته و کوره هاى معمولى که طلاى ناب را در آن مى آزمایند و یا سیاه سیم زراندود را به آن مى برند تا باطن آن آشکار شود.به گفته شاعر:خوش بود گر محک تجربه آید به میان *** تا سیه روى شود هر که در او غش باشدنیز به گفته شاعرى دیگر:سیاه سیم زراندود چون به بوته برند *** خلاف آن به در آید که خلق پندارند!تاریخ اسلام، نمودار عجیبى از همین کلام حکمت آمیز است; افرادى از یاران پیغمبر(صلى الله علیه وآله) بودند که در غزوات اسلامى به عنوان مجاهدى خستگى ناپذیر و افسرى فداکار درخشیدند; ولى بعد از رحلت پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) بر اثر حب جاه و مقام یا مال و ثروت راه خود را جدا کردند و همان گونه که در حکمت 441 خواهد آمد: «الْوِلاَیَاتُ مَضَامِیرُ الرِّجَالِ; پست هاى مهم میدان مسابقه و آزمایش مردان است». و خلاصه کارهایى براى رسیدن به مال و مقام دنیا انجام دادند که هیچ کس از آنها انتظار نداشت.در حدیث دیگرى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) در غررالحکم مى خوانیم: «الْغِنى وَالْفَقْرُ یَکْشِفانِ جَواهِرَ الرِّجالِ وَأوْصافِها; بى نیازى و فقر باطن افراد و اوصاف آنها را آشکار مى سازد».(3)مرحوم کلینى در کافى در حدیث معتبرى نقل مى کند که بعد از قتل «عثمان»، امیرمؤمنان على(علیه السلام) به منبر رفت و خطبه اى خواند و در ضمن آن خطبه فرمود: «... یَوْمَ بَعَثَ اللهُ نَبِیَّه(صلى الله علیه وآله) وَالَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَلَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً حَتَّى یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلاَکُمْ وَأَعْلاَکُمْ أَسْفَلَکُمْ وَلَیَسْبِقَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا قَصَّرُوا وَلَیُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا سَبَقُوا; سوگند به خدایى که محمد را به حق مبعوث ساخت، همگى به یکدیگر مخلوط و غربال خواهید شد (تا خالص از ناخالص در آید و پیروان حق از پیروان باطل جدا شوند) تا آنجا که افراد پایین نشین بالا و افراد بالانشین پایین قرار خواهند گرفت و آنها که در اسلام پیشگام بودند و برکنار گشتند سر کار خواهند آمد و کسانى که (با حیله و تزویر) پیشى گرفتند کنار مى روند».(4)این سخن را با ذکر آیه اى از قرآن مجید که در واقع همه این روایات به آن باز مى گردد پایان مى دهیم آنجا که مى فرماید: «(وَتِلْکَ الاَْیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَیَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ وَاللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمینَ * وَلِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَیَمْحَقَ الْکافِرینَ); و ما این روزها(ى پیروزى و شکست) را در میان مردم مى گردانیم; (و این خاصیّت زندگى دنیاست) تا خدا، افرادى را که ایمان آورده اند، مشخص سازد; و (خداوند) از میان خودتان، شاهدانى بگیرد. و خدا ستمکاران را دوست نمى دارد و تا خداوند، افراد با ایمان را خالص گرداند (و ورزیده شوند); و کافران را (به تدریج) نابود سازد»(5). (6)*****پی نوشت:(1). در متن بسیارى از نسخ نهج البلاغه «علم» به صورت مصدرى آمده در حالى که در نسخ دیگرى «عُلِمَ» به صورت فعل ماضى مجهول است و این نسخه علاوه بر این که با آهنگ جمله بیشتر سازگار است با نسخه اى که از «غررالحکم» نقل کردیم که به جاى آن «تُعْرَفُ» آمده و با نسخه اى که در کنز الفوائد به صورت «عُرِفَ» آمده و نسخه اى که در سراج الملوک به صورت «تُعلَمُ» آمده نیز سازگارتر است.(2). کافى، ج 8، ص 23 .(3). غررالحکم، ح 8269.(4). کافى، ج 1، ص 369; در نهج البلاغه هم این حدیث شریف در خطبه 16 با تفاوت هایى آمده است.(5). آل عمران، آیه 140 و 141.(6). سند گفتار حکیمانه: مرحوم خطیب در مصادر نهج البلاغه در ذیل این کلام شریف مى گوید: قبل از نهج البلاغه در کتاب تحف العقول و روضه کافى ذکر شده و بعد از نهج البلاغه، قاضى قضاعى در کتاب الدستور با تفاوتى و همچنین طرطوشى در سراج الملوک و کراجکى در کنز الفوائد آن را آورده اند و تفاوت آنها نشان مى دهد که آنها نیز این کلام حکیمانه را از منابع دیگرى اخذ کرده اند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 174) مرحوم صدوق نیز قبل از سید رضى آن را در کتاب مشهور خود من لا یحضره الفقیه ضمن وصایاى امیرمؤمنان به فرزندش آورده است. (ج 4، ص 388) همچنین در غررالحکم نیز این کلام حکیمانه با تفاوتى به این صورت نقل شده است: «فی تَصاریفَ الاْحْوالِ تُعْرَفُ جَواهِرُ الرِّجالِ».
امام (ع) فرمود: «فِي تَقَلُّبِ الْأَحْوَالِ عِلْمُ جَوَاهِرِ الرِّجَالِ»:يعنى دگرگونى حالات دنيا نسبت به كسى، چون بلند مرتبه شدن پس از خوارى و يا به عكس، و مثل روآوردن سختيها بر او، باعث علم تجربى به حالات درونى، خوب يا بد، سرسختى يا سستى و فضيلت و رذيلت او مى گردد. اين سخن نيز نظير آن است كه گفته اند «سرزمينها ميدان شناخت مردان است».
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 288
السادسة بعد المائتين من حكمه عليه السّلام:(206) و قال عليه السّلام: في تقلّب الأحوال علم جواهر الرّجال. (79164- 79156)
اللغة:(جوهر) كلّ شيء جبلّته المخلوق عليها يقال: جوهر الثوب جيّد وردىّ و نحو ذلك- مجمع البحرين.الاعراب:في تقلّب الأحوال، ظرف مستقر خبر مقدّم، و علم مبتداء مؤخّر، و هو مصدر من المبنىّ للمفعول مضاف إلى النائب عن الفاعل، أي يعلم جواهر الرّجال في تقلّب الأحوال.المعنى:الأحوال الطارءة على الانسان مختلفة، منها موجبة للسرور، و منها موجبة للألم و النفور، فمواجهة الانسان مع كلّ حال تؤثّر فيه أثرا خاصّا، و النفوس مختلفة تجاه هذه التأثّرات و الانفعالات، فمنها ما تتأثّر من المناظر الشهوية أكثر و منها ما تتعلّق بالأموال أكثر، و منها ما تتوجّه إلى الجاه، فالتجربة محك لجوهر كلّ فرد من الأفراد، و تقلّب الأحوال بوتة يذوب فيه جوهره و يخرج منها ذهبا أو فضة أو رصاصا أو غيره، و النّاس معادن كمعادن الذّهب و الفضّة.الترجمة:فرمود: گوهر مردان در آزمايشگاه ديگرگونى أحوال معلوم مى شود.دگرگوني حال و وضع زمان نشان مى دهد گوهر مردمان
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص 19
فى تقلب الاحوال علم جواهر الرجال. «در دگرگونى روزگار، شناخت گوهرهاى مردان است.»
معنى اين سخن اين است كه اخلاق انسان شناخته نمى شود مگر به آزمودن و تجربه كردن و اختلاف احوال بر او.
شاعر گفته است: هرگز تا كسى را نيازموده اى، ستايش مكن و او را نكوهش مكن، مگر به تجربه.
و گفته اند: تجربه محك است، و گفته اند: مثل آدمى چون هندوانه است كه ظاهرش آراسته است و گاهى درونش معيوب و داراى كرم است و مزه اش ترش يا بى مزه است.