وَ قَالَ (علیه السلام) لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ: يَا كُمَيْلُ مُرْ أَهْلَكَ أَنْ يَرُوحُوا فِي كَسْبِ الْمَكَارِمِ، وَ يُدْلِجُوا فِي حَاجَةِ مَنْ هُوَ نَائِمٌ؛ فَوَالَّذِي وَسِعَ سَمْعُهُ الْأَصْوَاتَ، مَا مِنْ أَحَدٍ أَوْدَعَ قَلْباً سُرُوراً إِلَّا وَ خَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِنْ ذَلِكَ السُّرُورِ لُطْفاً، فَإِذَا نَزَلَتْ بِهِ نَائِبَةٌ جَرَى إِلَيْهَا كَالْمَاءِ فِي انْحِدَارِهِ حَتَّى يَطْرُدَهَا عَنْهُ، كَمَا تُطْرَدُ غَرِيبَةُ الْإِبِلِ.
يَرُوحُونَ: بعد از ظهر حركت مى كنند، «الرّواح»: حركت در بعد از ظهر.يُدْلِجُونَ: شب حركت مى كنند، «الادلاج»: حركت در اول شب.نَائِبَة: مصيبت.
رَواح: سير بعد از ظهرإدلاج: سير در شبيَطرَدُ: ميراند و دور ميكند
و فرمود (ع) به كميل بن زياد نخعى: اى كميل، كسان خود را بگوى كه هنگام عصر براى كسب صفات نيكو بيرون روند و هر شامگاه در برآوردن نياز كسانى كه به خواب رفته اند، بكوشند. سوگند به كسى كه هر آواز را مى شنود، كه هر كه دلى را شادمان سازد، خداوند براى او لطفى آفريند و چون مصيبتى بدو رسد، آن لطف چون آبى به سوى او سرازير شود تا آن مصيبت را ببرد و دور گرداند، آن سان، كه اشتر غريب را از چراگاه مى رانند.
به كميل بن زياد نخعى فرمود: اى كميل، مردم خود را فرمان بده كه روز را به دنبال به دست آوردن مكارم بروند، و شب را از پى قضاء حاجت خفته ها باشند. قسم به كسى كه شنواييش آوازها را فرا گرفته، احدى دلى را شاد نكند مگر اينكه خداوند براى وى از آن شادى لطفى بيافريند، و چون بلايى به او رسد آن لطف همانند آب به سوى آن روان گردد تا آن بلا را از او دور كند همان گونه كه شتر غريب را از آبگاه دور نمايند.
راه شاد كردن ديگران (اخلاق خانواده) (اخلاقى، اجتماعى):و درود خدا بر او، فرمود: اى كميل خانواده ات را فرمان ده كه روزها در به دست آوردن بزرگوارى، و شب ها در رفع نياز خفتگان بكوشند. سوگند به خدايى كه تمام صداها را مى شنود، هر كس دلى را شاد كند، خداوند از آن شادى لطفى براى او قرار دهد كه به هنگام مصيبت چون آب زلالى بر او باريدن گرفته و تلخى مصيبت را بزدايد چنان كه شتر غريبه را از چراگاه دور سازند.
[و فرمود:] كميل كسان خود را بگو تا پسين روز پى ورزيدن بزرگيها شوند و شب پى برآوردن نياز خفته ها. چه، بدان كس كه گوش او بانگها را فرا گيرد، هيچ كس دلى را شاد نكند جز كه خدا از آن شادمانى براى وى لطفى آفريند، و چون بدو مصيبتى رسد آن لطف همانند آبى كه سرازير شود روى به وى نهد، تا آن مصيبت را از او دور گرداند چنانكه شتر غريبه را -از چراگاه- دور سازند.
امام عليه السّلام به كميل ابن زياد نخعىّ (از نيكان اصحاب خود، در باره سود دل بدست آوردن) فرموده است:1- اى كميل خويشان خود را وادار كه روز بروند پى تحصيل خوهاى نيكو، و شب بروند پى حاجت و درخواست كسيكه درخواست (براى بر آوردن درخواستها بروند اگر چه درخواست كنندگان خواب باشند)2- سوگند بكسيكه شنوايى او آوازها و فريادها را احاطه نموده نيست كسيكه دلى را شاد و خرّم گرداند مگر آنكه خداوند عوض آن شادى و خرّمى برايش لطف و مهربانى (خوشى معنوىّ كه بر اثر انجام كار نيك بشخص رو مى آورد) بيافريند كه هرگاه اندوهى باو برسد آن مهربانى بسمت آن اندوه مانند آب در نشيب روان گردد تا مصيبت را از او دور سازد چنانكه شتر غريب را دور مى نمايند (شتر دار شتر غريب را از گله شتر خود يا از آبشخور آنها دور مى گرداند).
امام عليه السلام به كميل بن زياد نخعى فرمود: اى كميل! خانوادهات را دستور ده كه روزها در كسب فضايل و مكارم بكوشند وشامگاهان در انجام حوائج مردمى كه در خوابند تلاش كنند. سوگند به كسى كه تمام صداها را مىشنود، هركس سرور و خوشحالى در قلبى ايجاد كند خدا از آن سرور برايش لطفى مىآفريند كه هرگاه مصيبتى بر او وارد شود اين لطف همچون آب (در يك سطح شيبدار، به سرعت) به سوى او سرازير شود تا آن مصيبت را از وى (بشويد و) دور سازد، همانگونه كه شتر بيگانه از گله (يا از چراگاه خصوصى) رانده مىشود.
شاد كردن ديگران:امام عليه السلام خطاب به كميل بن زياد نخعى كه يكى از ياران عالم و دانشمند وباتقواى او بود دو نكته مهم را گوشزد كرده، مىفرمايد: «اى كميل! خانواده را دستور ده كه روزها در كسب فضايل و مكارم بكوشند و شامگاهان در انجام حوائج مردمى كه در خوابند تلاش كنند»؛ (يَا كُمَيْلُ، مُرْ أَهْلَکَ أَنْ يَرُوحُوا فِي كَسْبِ آلْمَكَارِمِ، وَيُدْلِجُوا فِي حَاجَةِ مَنْ هُوَ نَائِمٌ).سپس مىافزايد: «سوگند به كسى كه تمام صداها را مىشنود، هركس سرور وخوشحالى در قلبى ايجاد كند خدا از آن سرور برايش لطفى مىآفريند كه هرگاه مصيبتى بر او وارد شود اين لطف همچون آب (در يك سطح شيبدار به سرعت) به سوى او سرازير شود تا آن مصيبت را از وى (بشويد و) دور سازد، همانگونه كه شتر بيگانه از گله (يا از چراگاه خصوصى) رانده مىشود»؛ (فَوَالَّذِي وَسِعَ سَمْعُهُ الاَْصْوَاتَ، مَا مِنْ أَحَدٍ أَوْدَعَ قَلْباً سُرُوراً إِلاَّ وَخَلَقَ آللّهُ لَهُ مِنْ ذلِکَ السُّرُورِ لُطْفاً. فَإِذَا نَزَلَتْ بِهِ نَائِبَةٌ جَرَى إِلَيْهَا كَالْمَاءِ فِي آنْحِدَارِهِ حَتَّى يَطْرُدَهَا عَنْهُ كَمَا تُطْرَدُ غَرِيبَةُ الاِْبِلِ).امام عليه السلام در نكته اوّل، برنامه زندگى را چنين تنظيم مىفرمايد كه در بخشى از آن انسان باايمان بايد به خودسازى و كسب فضايل مشغول باشد، بر علم خود بيفزايد، از تجارب ديگران استفاده كند، صفات برجسته انسانى را در خود پرورش دهد، رذايل اخلاقى را دور نمايد و به سوى كمال انسانى سير كند، و در بخش ديگر به دنبال حل مشكلات مردم باشد. بنابراين كسانى كه تنها به اصلاح خويش مىپردازند و كارى براى حل مشكلات ديگران انجام نمىدهند از حقيقت اسلام دورند. همچنين كسانى كه براى انجام حوائج مردم تلاش مىكنند و از خود غافلند آنها نيز بيگانهاند؛ مسلمان واقعى كسى است كه هم به اصلاح خويش بپردازد و هم به حل مشكلات مردم توجّه كند.تعبير به «يروح» كه از ماده «رواح» به معناى سير در روز يا سير در بعد از ظهر است (و در اينجا مناسب معناى اوّل است، زيرا آن را در مقابل سير در شب قرار داده) نشان مىدهد كه بخش اول تلاش و فعاليت انسان بايد در كسب فضايل ومكارم باشد، چراكه انسان تا خود را نسازد نمىتواند به ديگران بپردازد.البته مكارم اخلاق، تمام فضايل اخلاقى را كه در آيات و روايات و كتب علماى اخلاق وارد شده است شامل مىشود؛ ولى در بعضى از روايات، انگشت روى موارد خاصى گذاشته شده كه درواقع بخشهاى مهم مكارم اخلاق است؛ از جمله در حديثى از امام صادق عليه السلام مىخوانيم: «مكارم اخلاق ده چيز است. اگر مىتوانى تمام آنها در تو باشد انجام ده... راوى سؤال مىكند: آنها چيست؟ امام عليه السلام مىفرمايد: «صِدْقُ الْيَأْسِ (البأس) وَصِدْقُ اللِّسَانِ وَأَدَاءُ الأَمَانَةِ وَصِلَةُ الرَّحِمِ وَإِقْرَاءُ الضَّيْفِ وَإِطْعَامُ السَّائِلِ وَالْمُكَافَأَةُ عَلَى الصَّنَائِعِ وَالتَّذَمُّمُ لِلْجَارِ وَالتَّذَمُّمُ لِلصَّاحِبِ وَرَأْسُهُنَّ الْحَيَاءُ؛ راستگو بودن در اظهار يأس از آنچه در دست مردم است و نظر به لطف خدا داشتن (يا راستگو بودن در مقام ابراز شجاعت در برابر دشمنان) و راستگويى و اداى امانت و صله رحم و پذيرايى از ميهمان وسير كردن گرسنگان و جبران كردن نيكىهاى مردم و تعهد داشتن در برابر همسايگان و تعهّد داشتن در برابر دوستان و رأس همه آنها حياست».تعبير به «يُدْلِجُوا» از ماده «اِدْلاج» كه به معناى سير در ابتداى شب يا تمام شب است اشاره به اين است كه انسان بايد خدماتش به مردم بى سر و صدا و غالبآ مخفيانه باشد مخصوصاً با تعبير «مَنْ هُوَ نائِمٌ» (كسى كه در خواب است) تا آبروهاى آنها محفوظ بماند و در برابر ديگران شرمنده نشوند. اين يك برنامه جامع و كامل است كه زندگى فردى و اجتماعى را كاملاً اصلاح مىكند. دنياى مادى امروز، كمكرسانى به نيازمندان را تحت برنامههاى محدود، در اختيار دولتها قرار مىدهد و افراد، كمتر مسئوليتى براى خود قائلند، در حالى كه در اسلام چنين نيست؛ همه كسانى كه توانايى دارند، در برابر مشكلات ونيازهاى حاجتمندان مسئوليت دارند تا آنجا كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله در حديث معروفى مىفرمايد: «وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لا يُوْمِنُ بِي عَبْدٌ يَبِيتُ شَبْعَانَ وَأَخُوهُ أَوْ قَالَ جَارُهُ الْمُسْلِمُ جَائِعٌ؛ سوگند به كسى كه جان محمد در دست قدرت اوست كسى كه شب سير بخوابد و برادر مسلمانش (يا فرمود: همسايه مسلمانش) گرسنه باشد به من (كه پيغمبر اسلام) ايمان نياورده است».در نامه معروف امام عليه السلام به «عثمان بن حنيف انصارى» (نامه 45) نيز همين معنا با تعبير جامع ديگرى آمده است، آنجا كه مىفرمايد: «هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ وَيَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الأَطْعِمَةِ وَلَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوِ الْيَمَامَةِ مَنْ لا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَلا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَوْ أَبِيتُ مِبْطَاناً وَحَوْلِي بُطُونٌ غَرْثَى وَأَكْبَادٌ حَرَّى؛ هيهات كه هواى نفس بر من چيره شود و حرص و طمع مرا وادار به انتخاب طعامهاى لذيذ نمايد در حالى كه شايد در سرزمين حجاز يا يمامه (يكى از مناطق شرقى عربستان) كسى باشد كه حتى اميد براى به دست آوردن يك قرص نان نداشته و هرگز شكمى سير به خود نديده باشد. آيا من با شكمى سير بخوابم در حالى كه در اطراف من شكمهاى گرسنه و جگرهاى تشنه باشد».آنگاه امام عليه السلام در ادامه اين سخن به نكته ديگرى پرداخته كه نكته اوّل را كاملتر مىكند و آن، دستور به شاد كردن دلهاى افسرده است. در اينجا امام عليه السلام پاداش بزرگى را براى چنين اشخاصى ذكر مىكند و آن اينكه اين ادخال سرور در قلب انسان نهتنها در سراى ديگر به يارى انسان مىشتابد، بلكه در همين دنيا نيز مأموريت دارد كه در مشكلات، او را يارى كند و مصائب و حوادث تلخ را به شدت از او دور سازد. امام عليه السلام براى بيان تأثير سرعت آن به دو مثال پرداخته است: نخست جريان آب در يك سراشيبى و دوم دور ساختن شترهاى بيگانه از مرتع اختصاصى.در احاديث اسلامى نيز درمورد ادخال سرور در قلب مؤمنان بهطور خاص، يا انسانها بهطور عام، روايات زيادى وارد شده است؛ از جمله كلينى؛ در جلد دوم كافى بابى تحت عنوان «اِدْخالُ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤمِنينَ» ذكر كرده و شانزده روايت در آن آورده است؛ از جمله در حديثى از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل مىكند. «مَنْ سَرَّ مُوْمِناً فَقَدْ سَرَّنِي وَمَنْ سَرَّنِي فَقَدْ سَرَّ اللَّهَ؛ كسى كه مؤمنى را مسرور كند مرا مسرور ساخته و كسى كه مرا مسرور كند خدا را مسرور كرده است».در حديث ديگرى از رسول خدا صلي الله عليه و آله مىخوانيم: «إِنَّ أَحَبَّ الأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ إِدْخَالُ السُّرُورِ عَلَى الْمُوْمِنِينَ؛ محبوبترين اعمال نزد خداوند، وارد كردن سرور بر مؤمنان است».از امام صادق عليه السلام روايت گويايى در اين زمينه نقل شده است كه خلاصهاش اين است: «هنگامى كه در قيامت انسانِ باايمان از قبرش خارج مىشود شخصى (نورانى) از قبر با او برمىخيزد و او را بشارت به خير مىدهد ودر تمام مراحل قيامت با اوست و از ترس و وحشت او مىكاهد تا زمانى كه او را وارد بهشت مىسازد. شخص مؤمن از او مىپرسد: تو كيستى كه همراه من آمدى و در تمام اين مسير مونس من بودى؟ مىگويد: «أَنَا السُّرُورُ الَّذِي كُنْتَ تُدْخِلُهُ عَلَى إِخْوَانِکَ فِي الدُّنْيَا خُلِقْتُ مِنْهُ لاُِبَشِّرَکَ وَأُونِسَ وَحْشَتَکَ؛ من همان سرورى هستم كه بر برادرانت در دنيا وارد ساختى. من از آن آفريده شدم كه تو را بشارت دهم ومونس تنهايى و وحشت تو باشم».
امام (ع) به كميل بن زياد نخعى فرمود: «يَا كُمَيْلُ مُرْ أَهْلَكَ أَنْ يَرُوحُوا فِي كَسْبِ الْمَكَارِمِ- وَ يُدْلِجُوا فِي حَاجَةِ مَنْ هُوَ نَائِمٌ- فَوَالَّذِي وَسِعَ سَمْعُهُ الْأَصْوَاتَ- مَا مِنْ أَحَدٍ أَوْدَعَ قَلْباً سُرُوراً- إِلَّا وَ خَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِنْ ذَلِكَ السُّرُورِ لُطْفاً- فَإِذَا نَزَلَتْ بِهِ نَائِبَةٌ جَرَى إِلَيْهَا كَالْمَاءِ فِي انْحِدَارِهِ- حَتَّى يَطْرُدَهَا عَنْهُ كَمَا تُطْرَدُ غَرِيبَةُ الْإِبِلِ»:مقصود امام (ع) آن است كه شاد كردن دل حاجتمندى با برآوردن حاجت او باعث مى شود كه خداوند آن را وسيله لطف خود نسبت به برآورنده حاجت قرار مى دهد و بدان وسيله از اندوهى كه به او رو كند، او را نگه مى دارد. و شايد، اين لطف، همان اخلاص شخص نيازمند و بستگانش، در كمك و يارى او -وسيله درخواست از خدا- و نيز سپاس و ثنا گفتن به او و دلبستگى مردم نسبت به وى باشد، و تمامى اينها لطفى است كه خداوند جهت نگهدارى از او و زدودن غمهاى او، فراهم مى آورد.امام (ع) جريان اين لطف را به سمت برطرف كردن غم و اندوه او، تشبيه به جريان آب در سرازيرى نموده است، و وجه شبه، سرعت ريزش براى زدودن غم و نگهدارى اوست، چون اين لطف برخواسته از فرمان و امر الهى است «وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ» و هم چنين زدودن اندوه به وسيله آن لطف را تشبيه به دور ساختن شتر بيگانه از ميان شتران خودى، نموده است، و وجه شبه سرعت بر كنارى و دور ساختن است، و بقيه مطالب روشن است.
السابعة و الاربعون بعد المائتين من حكمه عليه السّلام:(247) و قال عليه السّلام لكميل بن زياد النّخعي: يا كميل مر أهلك أن يروحوا في كسب المكارم، و يدلجوا في حاجة من هو نائم، فو الّذي وسع سمعه الأصوات ما من أحد أودع قلبا سرورا، إلّا و خلق اللَّه له من ذلك السّرور لطفا، فإذا نزلت به نائبة جرى إليها كالماء في انحداره حتّى يطردها عنه، كما تطرد غريبة الإبل. (80081- 80024)
اللغة:(راح) رواحا: جاء أو ذهب في الرواح أي العشىّ و عمل فيه، و يستعمل لمطلق
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 327
الذّهاب و المضىّ- (أدلج) إدلاجا القوم: ساروا اللّيل كلّه أو في آخره- المنجد. (النائبة) المصيبة.الاعراب:يا كميل: منادى معرفة مبنىّ على الضمّ، مُر، أمر من أمر باسقاط همزتين منه تخفيفا.المعنى:درس اجتماعي في الصفوف العليا من مكتبه عليه السّلام ألقاه الى الناجحين من تلامذته و أصحابه الفائزين بالدّرجات العليا في مكتبه، و هم كميل و رفاقه المشار إليهم بقوله: أهلك، فانّ المراد من الأهل هنا من في طبقته من أصحابه وصل بهم التعليمات العلوية إلى درجة عليا من البشرية و هي الاستعداد لخدمة عباد اللَّه قربة إلى اللَّه و تحمّل المتاعب في مثل تلك المكاسب المعنويّة.فكأنّه عليه السّلام يولّي كميل على هؤلاء الأفاضل الأمجاد، و ينصبه أميرا لهم في هذا الجهاد المعنوي، و يشير إليهم بكسب المكارم من خدمة عباد اللَّه بالجدّ و التعب و السعي الّذي لا يعقّبه الكسل ليلا و نهارا و أمرهم بالسعي في إنجاح حوائج النائمين طول اللّيل لرضا ربّ العباد و يعدهم عوضا له بلطف من اللَّه خفي مهيب يجري كالماء في انحداره حتّى تطرد البلاء عنهم كطرد الابل الغريب عن المرعى.الترجمة:خطاب بكميل بن زياد نخعى فرمود: بكسان خود فرما تا شبانه در كسب مكارم بكوشند و تا بامداد در انجام حوائج آنكه در خوابست تلاش كنند، سوگند بدان خدا كه هر آوازى را مى شنود، هيچكس دلى را شاد نسازد جز آنكه خداوند از آن شادى برايش لطفى بسازد، و چون حادثه ناگوارى بر او رخ دهد آن لطف بمانند آبي كه در سراشيب بريزد بر او فرود آيد تا آن حادثه ناگوار را از او دور كند و براند، چنانكه شتر بيگانه را از چراگاه دور ميكنند.گفت علي يار عزيزم كميل اى كه كني پيروي از من بميل امر بكن أهل و كسانت بشب بهر مكارم همه اندر طلب حاجت آن كس كه بخواب اندر است شب گذرانند كه آيد بدست هيچكسى نيست كه سازد دلى شاد كه حل كرده ازو مشكلي جز كه خداوند ز شادى كند خلقت لطفي و ورا پرورد تا اگرش حادثه اى رخ دهد لطف چه سيلى بن آن بر كند باش كميلا تو بمردانگي ثابت و همواره بفرزانگي رنج خود و راحت ياران طلب سايه خورشيد سواران طلب
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص49
و قال عليه السّلام لكميل بن زياد النخعى: يا كميل، مر اهلك ان يروحوا فى كسب المكارم، و يدلجوا فى حاجة من هو نائم، فو الذى وسع سمعه الاصوات، ما من احد أودع قلبا سرورا الّا و خلق الله له من ذلك السرور لطفا، فاذا نزلت به نائبة جرى اليها كالماء فى انحداره، حتى يطردها عنه كما تطرد غريبة الابل. «و آن حضرت به كميل بن زياد نخعى فرموده است: اى كميل كسان خود را فرمان بده شبانگاه در پى كسب مكارم روند و در دل شب پى برآوردن نيازهاى كسى باشند كه خود خفته است، و سوگند به كسى كه شنوايى او همه بانگها را فرا مى گيرد، هيچ كس دلى را شاد نمى كند مگر اينكه خداوند براى او از آن شادى لطفى آفريند و چون براى او گرفتارى پيش آيد، آن لطف همانند آبى كه در سراشيبى حركت مى كند به سوى او سرازير مى شود تا آن گرفتارى را از او دور سازد، همان گونه كه شتران بيگانه را از آبشخور دور سازد.»
عمرو عاص به معاويه گفت: از خوشى و لذت چه چيزى براى تو باقى مانده است؟ گفت: هيچ لذتى كه مردم در پى آن باشند، نيست مگر آنكه آن قدر به آن رسيده ام كه از آن ملول شده ام. امروز براى من هيچ چيزى خوشتر از آن نيست كه در روز گرم تابستانى شربتى از آب سرد بياشامم و به دختران و پسرانم بنگرم كه برگرد من باشند، براى تو چه لذتى باقى مانده است؟ گفت: زمينى كه در آن درختكارى كنم و ميوه اش را بخورم و لذت ديگرى باقى نمانده است. معاويه به وردان غلام عمرو عاص نگريست و گفت: اى وردان از لذت تو چه باقى مانده است؟ گفت: شادى كه در دل برادران در آورم و كارهاى پسنديده اى كه بر گردن اشخاص گرامى آويزم. معاويه به عمرو گفت: مرگ بر اين نشست من و نشست تو، كه اين بنده در سخن خود بر من و بر تو چيره شد و سپس به وردان گفت: من براى چنين كارى از تو سزاوارترم، گفت: تو كه امكان دارى انجام بده.
و اگر بگويى شادى خود عرض است چگونه خداوند متعال از آن لطف مى آفريند؟ مى گويم: كلمه «من» در اين جا به معنى عوض است، نظير اين گفتار خداوند كه مى فرمايد: «وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ مَلائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ»، «اگر بخواهيم عوض شما بر زمين فرشتگان را قرار مى داديم.» و نظير آن اين بيت است كه شاعر مى گويد: «فليت لنا من ماء زمزم شربة» يعنى اى كاش به عوض آب زمزم جرعه اى آب سرد مى داشتيم.