فصل نذكر فيه شيئا من غريب كلامه المحتاج إلى التفسير:1- و في حديثه (علیه السلام): فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ، ضَرَبَ يَعْسُوبُ الدِّينِ بِذَنَبِهِ، فَيَجْتَمِعُونَ إِلَيْهِ كَمَا يَجْتَمِعُ قَزَعُ الْخَرِيفِ.[قال الرضي رحمه الله تعالى «اليعسوب» السيد العظيم المالك لأمور الناس يومئذ، و القزع قطع الغيم التي لا ماء فيها].
در اين فصل گزيده اى از سخنان امام (ع) را مى آوريم كه در آنها الفاظ غريب آمده و نياز به تفسير دارد:1- در حديثى از آن حضرت (ع) آمده است: چون زمانش در رسد، «يعسوب» دين با پيروان خود به راه افتد و مردم بر او گرد آيند چون «قزع» پاييز كه به هم پيوندند.سید رضی گوید: «يعسوب» به معنى سرور و مهتر قوم است كه كارهاى مردم به دست اوست و «قزع» به معنى پاره هاى ابر است كه در آن باران نباشد.
در آن مقدارى از گزيده سخنان مشكل آن حضرت است كه نياز به تفسير دارد:1- در گفتار آن حضرت است: چون زمانش فرا رسد يعسوب دين بر جاى حكومتش استقرار يابد، پس همچنان كه ابر پاييزى به هم بپيوندند اهل ايمان گرد او اجتماع كنند.«يعسوب» سرور بزرگ است كه آن روز زمامدار امور مردم است. و «قزع»: پاره هاى ابر بى باران است.
بخش حكمت هاى شگفتى آور از سخنان امير المؤمنين عليه السّلام (در اين فصل برخى از سخنان برگزيده شگفتى آور امام را مى آوريم كه احتياج به تفسير و تحليل دارد).اشاره به ظهور امام زمان عليه السّلام:1- روايتى از امام: چون آنگونه شود، پيشواى دين(1) قيام كند، پس مسلمانان پيرامون او چونان ابر پاييزى گرد آيند.(سید رضی گوید: «يعسوب» يعنى بزرگ مسلمانان، و «قزع» يعنى ابرهاى پاييزى).________________________________________(1). يعسوب: يعنى رهبر و ملكه زنبور عسل، در اينجا يعنى رهبر امّت اسلام.
فصلى است كه در آن گزيده اى از كلام او را مى آوريم كه غريب مى نمايد و آن را تفسيرى بايد:1- [و در حديث آن حضرت است كه:] چون چنين شود يعسوب دين با پيروان خود به راه افتد، پس چون ابر پاييزى گرد او فراهم آيند.[يعسوب مهتر بزرگ است كه كار مردم به دست اوست، و قزع پاره هاى ابرى است كه باران در آن نيست.]
(در اين كتاب) از سخن آن حضرت عليه السّلام كه معنى آن دور از فهم و بتفسير و بيان نيازمند است:1- در گفتار آن حضرت عليه السّلام است (كه از عظمت و بزرگى حضرت صاحب الزّمان «عجّل اللّه فرجه» خبر داده):چون وقت آن برسد آقاى بزرگوار و پيشواى دين (از پنهان بودن و نگرانى آشكار گرديده بر مقام سلطنت و خلافت خود) مستقرّ و پابرجا گردد، پس (مؤمنين از اطراف جهان) نزد آن بزرگوار گرد آيند چنانكه پاره هاى ابر در فصل پاييز گرد آمده بهم مى پيوندد (اين فرمايش صريح است باينكه امام زمان عليه السّلام زنده و از دشمنان پنهان و در روى زمين سير ميكند و هر وقت خدا بخواهد آشكار ميشود).(سيّد رضىّ «عليه الرّحمة» فرمايد:) «يعسوب الدّين» يعنى سرور بزرگوار و زمامدار كارهاى مردم در آنروز (و فرمايش آن حضرت «ضرب بذنبه» يعنى امام زمان پس از نگرانى پابرجا مى گردد، زيرا يعسوب در لغت بمعنى پادشاه زنبور عسل است كه بيشتر از روز را بدو بالش پرواز مى نمايد، و چون دم بزمين گذارد و حركت و پرواز را ترك نموده مستقرّ ميشود) و قزع پاره هاى ابر است كه (رقيق و نازك است خواه آب دار و خواه) بى آب و باران باشد (چنانكه لغت نويسان معنى آنرا بطوريكه بيان شد ضبط نموده اند، و اينكه اصحاب حضرت قائم عليه السّلام را به پاره هاى ابر پاييز تشبيه نموده براى آنست كه پاييز اوّل زمستان است و ابرهاى پراكنده در آن هنگام بزودى بهم مى پيوندند).
سيّد رضى در اين فصل كوتاه، نُه جمله از كلمات قصار امام عليه السلام را كه نيازمند تفسير و بيان بوده ذكر مى كند و بعد از آن به ادامه كلمات قصار مى پردازد و درواقع اين بخش به منزله پرانتزى است كه در لابه لاى كلمات قصار براى تبيين بعضى از پيچيدگى ها ذكر شده است.امام عليه السلام فرمود: در آن هنگام پيشواى دين در جايگاه خود مستقر مى شود و خداوند گروهى را از اطراف بلاد برمى انگيزد و مانند پاره هاى ابر پاييز به سرعت به سوى او مى آيند.مرحوم سيّد رضى (در تفسير اين كلام شريف) مى گويد: «يَعْسُوب» به معناى آقا و پيشواى بزرگى است كه در آن روز، سرپرستى امور مردم را به دست مى گيرد و «قَزَع» به معناى قطعه هاى ابرى است كه آب در آنها وجود ندارد (وازاينرو با سرعت بر صفحه آسمان مى دوند و جمع مى شوند).
آينده درخشان:سيّد رضى، صدر اين كلام را ذكر نكرده در حالى كه بدون آن، مفهوم كلام امام عليه السلام كاملا روشن نمى شود، ولى علامه مجلسى از كتاب غيبت شيخ طوسى اين حديث را به طور كامل با ذكر سند از امام صادق عليه السلام نقل مى كند و مى گويد : «اميرمؤمنان عليه السلام چنين فرمود: «لا يَزَالُ النَّاسُ يَنْقُصُونَ حَتَّى لا يُقَالَ اللَّهُ فَإِذَا كَانَ ذَلِکَ ضَرَبَ يَعْسُوبُ الدِّينِ بِذَنَبِهِ فَيَبْعَثُ اللَّهُ قَوْماً مِنْ أَطْرَافِهَا وَيَجِيئُونَ قَزَعاً كَقَزَعِ الْخَرِيفِ وَاللَّهِ إِنِّي لاََعْرِفُهُمْ وَأَعْرِفُ أَسْمَاءَهُمْ وَقَبَائِلَهُمْ وَاسْمَ أَمِيرِهِمْ...؛ مردم پيوسته (ازنظر عقايد مذهبى) رو به نقصان مى روند تا زمانى كه حتى نام «الله» به فراموشى سپرده مى شود. در اين هنگام پيشواى دين در جايگاه خود مستقر مى شود و خداوند گروهى را از اطراف بلاد برمى انگيزد و مانند پاره هاى ابر پاييز به سرعت به سراغ او مى آيند. به خدا سوگند من آنها را مى شناسم و حتى نام آنها و قبيله هاى آنها و نام اميرشان را نيز مى دانم...».سيّد رضى؛ در تفسير اين حديث شريف مى گويد: «يعسوب به معناى آقا وپيشواى بزرگى است كه در آن روز سرپرستى امور مردم را به دست مى گيرد و«قزع» به معناى قطعه هاى ابرى است كه آب در آنها وجود ندارد (و ازاينرو با سرعت بر صفحه آسمان مى دوند و جمع مى شوند)»؛ (قالَ الرَّضِيُ: اَلْيَعْسُوبُ : السَّيِّدِ الْعَظيمُ الْمالِکُ لاُِمُورِ النّاسِ يَوْمَئِذٍ، وَالْقَزَعُ: قِطَعُ الْغِيَمِ الَّتي لا ماءَ فيها).جمعى از شارحان نهج البلاغه در تفسيرى كه سيّد رضى؛ براى «قَزَع» (جمع قُزَعة) كرده است ايراد گرفته و گفته اند: در هيچيك از منابع لغت چنين تفسيرى براى «قَزَع» نشده، بلكه همگى آن را به معناى قطعات ابر گرفته اند بى آنكه تصريح كنند: ابرى كه آب نداشته باشد؛ ولى شايد مرحوم سيّد رضى اين معنا را به دلالت التزامى استفاده كرده است، زيرا ارباب لغت گفته اند: قَزَع به قطعه هاى رقيق و پراكنده ابرها گفته مى شود (كه با سرعت حركت مى كنند) و طبيعى است كه اينگونه ابرها آبى با خود حمل نمى كنند و به همين دليل هم به سرعت پيش مى روند. منظور امام عليه السلام نيز اين است كه پيروان او به سرعت گرد اوجمع می شوند.در تفسير «ذَنَب» نيز شارحان اختلاف كرده و گفته اند «يَعْسُوب» در اصل همان ملكه زنبوران عسل است و هنگامى كه استقرار مى يابد دم خويش را بر زمين مى زند، بنابراين اين جمله كنايه از استقرار و استحكام است. اين احتمال نيز از سوى بعضى ديگر داده شده كه «ذَنَب» به معناى پيروان است و معناى جمله اين است كه پيشواى دين به همراه پيروان خود به راه مى افتاد (در اين صورت «ضَرَبَ» به معناى ضَرْب فِى الأرض و حركت بر روى زمين است).اين احتمال نيز داده شده كه زنبور عسل هنگامى كه خشم مى گيرد نيش خود را بيرون مى آورد، بنابراين جمله كنايه از اين است كه پيشواى دين در برابر ناهنجارىها خشمگين می شود و به پا مى خيزد؛ ولى معناى اول مناسبتر به نظر مى رسد، هرچند جمع ميان اين تعابير و تفسيرها نيز بعيد نيست.در اينكه اين سخن درباره چه كسى است، معروف در ميان شارحان اين است كه امام عليه السلام به ظهور حضرت مهدى عليه السلام اشاره مى كند و شاهد زنده اين سخن همان چيزى است كه مرحوم علامه مجلسى در ذيل اين حديث شريف به نقل از غيبت شيخ طوسى از امام صادق عليه السلام از جدش اميرمؤمنان عليه السلام نقل كرده است كه مى گويد: پيروان و حاميان آن مرد الهى سيصد و سيزده نفر مطابق عده رزمندگان اسلام در غزوه بدرند، همگى گرد او جمع مى شوند و آيه شريفه «(أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمْ اللهُ جَمِيعآ إِنَّ اللهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ)؛ هرجا باشيد، خدا همه شما را حاضر مى كند؛ زيرا او، بر هر كارى تواناست» نيز اشاره به همين معناست.به هرحال مى دانيم ياران سيصد وسيزده نفر مربوط به ظهورحضرت مهدى عليه السلام است و اين قرينه روشنى است كه منظور امام عليه السلام نيز همين معنا بوده است. تفسير اين حديث شريف به ظهور حضرت مهدى عليه السلام منحصر به شارحان شيعه نيست، ابن ابى الحديد معتزلى نيز مى گويد: امام عليه السلام در اين جمله از ظهور مهدى عليه السلام خبر مى دهد كه به عقيده ما در آخرالزّمان متولد مى شود. ولى ما پيروان مكتب اهل بيت معتقديم آن حضرت تولد يافته و هم اكنون زنده و در پشت پرده غيبت است.
در اين بخش پاره اى از سخنان برگزيده امام (ع) را كه معانى دور از ذهن دارند، نقل مى كنيم:1- در حديثى از قول آن حضرت رسيده است: «فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ ضَرَبَ يَعْسُوبُ الدِّينِ بِذَنَبِهِ- فَيَجْتَمِعُونَ إِلَيْهِ كَمَا يَجْتَمِعُ قَزَعُ الْخَرِيفِ»:سيد رضى مى گويد: «يعسوب»، يعنى: سرور بزرگ، صاحب اختيار كارهاى مردم است در آن روز. «قزع»، يعنى، پاره هاى ابرى كه بى باران است.»امام (ع) با اين عبارات، اشاره به چند نشانه در آخر زمان جهت ظهور امام زمان (ع) فرموده است، و كلمه: «يعسوب» -كه در اصل فرمانرواى كندوى عسل است- را نظر به شباهتى كه دارند، براى آن بزرگوار استعاره آورده است.امّا در مورد جمله: «ضربه بذنبه» چندين نظر است:1- ضرب به معنى گردش در روى زمين است و ذنبه استعاره از داشتن ياران و پيروان است و باى «بذنبه» براى استصحاب و معيّت است.2- چون، زدن زنبور عسل با دمش، عبارت از گزيدن او است، در اينجا كنايه از كاربرد شمشيرها و نيزه ها در پيكر دشمنان، براى كشتن و زخمى كردن آنهاست.3- اين عبارت كنايه از طوفندگى و خشم آن بزرگوار به خاطر دين خداست از باب تشبيه به شير درنده اى كه در حال حمله و خشم است، و اين وجه در ميان وجوه سه گانه بهتر از همه است.و اجتماع مؤمنان و اهل طاعت خدا را به اجتماع ابرهاى پراكنده تشبيه كرده است و وجه شبه سرعت اجتماع است، چون ابر بهار زود فراهم مى آيد.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 330
فصل نذكر فيه شيئا من اختيار غريب كلامه المحتاج الى التفسير (80157- 80148)(1) في حديثه عليه السّلام:فإذا كان ذلك ضرب يعسوب الدّين بذنبه فيجتمعون إليه كما يجتمع قزع الخريف. قال الرّضيّ رحمه اللَّه: اليعسوب: السّيّد العظيم المالك لامور النّاس يومئذ، و القزع: قطع الغيم الّتي لا ماء فيها. (80193- 80159) قال الشارح المعتزلي: أصاب في اليعسوب، فأمّا القزع فلا يشترط فيها خالية من الماء، بل القزع قطع من السحاب رقيقة سواء كان فيها ماء أ و لم يكن- إلخ.أقول: يمكن دفع هذا الاعتراض بوجهين:1- أنّه و إن لم يصرّح اللّغويّون في تفسير القزع بأنه لا ماء فيها، و لكن يستفاد ذلك من تعبيراتهم قال في «المنجد»: «القزع: الواحدة قزعة، كلّ شيء يكون قطعا متفرّقة، قطع من السحاب صغار متفرّقة» و القطع الصغار المتفرّقة من السّحاب لا ماء فيها قطعا و خصوصا إذا كانت رقاقا كما فسّره به المعتزلي، فانّ السحاب الماطر كثيف جدّا.2- أنّه عليه السّلام أراد من كلامه مالا ماء فيها كما حمل عليه المعتزلي قول الشاعر:«كان رعالة قزع الجهام» لأنّه عليه السّلام يريد الخفّة و السّرعة من هذا التشبيه و هي في السّحاب بلا ماء أوضح.و قال أيضا: و هذا الخبر من أخبار الملاحم الّتي كان يخبر بها عليه السّلام و هو
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 331
يذكر فيه المهدىّ الّذي يوجد عند أصحابنا في آخر الزّمان، و معنى قوله (ضرب بذنبه) أقام و ثبت بعد اضطرابه، و ذلك لأنّ اليعسوب فحل النحل و سيّدها و هو أكثر زمانه طائر بجناحيه، فاذا ضرب بذنبه الأرض فقد أقام و ترك الطيران.فان قلت: فهذا يشيّد مذهب الاماميّة في أنّ المهديّ خائف مستتر ينتقل في الأرض و أنه يظهر آخر الزمان و يثبت و يقيم في دار ملكه.قلت: لا يبعد على مذهبنا أن يكون الامام المهديّ الّذي يظهر في آخر الزمان مضطرب الأمر، منتشر الملك في أوّل أمره لمصلحة يعلمه اللَّه إلخ.أقول: و يعترض عليه بما يلي:كنايه- استعاره [فإذا كان ذلك ضرب يعسوب الدّين بذنبه ...] 1- اليعسوب كما في المنجد «أميرة النحل و ملكتها» و هي قليلة الطيران جدا فاذا طارت من محلّها يطير معه كلّ النحل، فاذا استقرّت على شجرة أو عشبة تضرب بذنبها عليها و يستقرّ و تجتمع سائر النحل حولها و تحيط بها و تلازمها، فالجملة كناية عن استقرار الامام و إظهار أمره لأتباعه، فيجتمعون إليه سريعا و يحوطون به طائعين مخلصين لا يفارقونه أبدا، و هذا من محاسن الاستعارة و التشبيه في إفادة المقصود لا مزيد عليها، و يقرب من الكرامة و الاعجاز في البيان، كما أنّه كذلك من جهة الاخبار بما يقع في آخر الزمان.2- لا اشكال في أنّ ما أجاب به عمّا اعترضه على نفسه تعسّف محض تشبّث في الستر عليه بلفظة لا يبعد، مع أنّه بعيد جدّا، فالاعتراض وارد و الجواب غير طارد.و قد ذكر ابن ميثم لقوله عليه السّلام: ضرب بذنبه، تأويلات باردة أعرضنا عن ذكرها.الترجمة:چون آخر الزمان شود پيشواى دين پرچم استوار سازد، و پيروانش بمانند تيكه هاى نازك أبر پائيز گردش فراهم شوند.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص52
و من كلامه عليه السّلام المتضمن الفاظا من الغريب تحتاج الى تفسير: قوله عليه السّلام فى حديثه: فاذا كان ذلك ضرب يعسوب الدين بذنبه، فيجتمعون اليه كما يجتمع قزع الخريف. قال الرضى رحمة الله تعالى: «يعسوب الدين: السيد العظيم المالك لامور الناس يومئذ، و القزع: قطع الغيم التى لاماء فيها.» «از جمله سخنان آن حضرت كه متضمن الفاظ غريبى است و نيازمند به شرح و تفسير، و اين گفتار آن حضرت در حديث خود كه چون چنين شود يعسوب دين با پيروان خود به راه افتد و آنان بر او جمع مى شوند. همچون پاره هاى ابر پاييزى كه در آن آب نيست.» سيد رضى كه خدايش رحمت كناد گفته است: مقصود از يعسوب دين، مهتر بزرگى است كه در آن هنگام مالك امور مردم است و مقصود از «قزع» پاره هاى ابر بى باران است.
ابن ابى الحديد ضمن توضيح برخى از لغات و اصطلاحات و اعتراض بر سيد رضى كه در معنى «قزع» تسامح فرموده است، مى گويد: اگر بگويى كه اين سخن اعتقاد مذهب اماميه را استوار مى سازد كه مهدى عليه السّلام ترسان و پوشيده است و به سير و سياحت در زمين سرگرم است و در آخر الزمان ظاهر مى شود و در مركز حكومت خود مستقر مى گردد، مى گويم به عقيده ما هم اين موضوع بعيد نيست كه امام مهدى چون در آخر زمان ظهور كند، نخست براى مصلحتى كه خداوند متعال سبب آن را مى داند حكومتش پابرجاى نباشد و سپس پابرجاى و منظم شود. امير المؤمنين كلمه يعسوب را در مورد ديگرى هم به كار برده است و روز جنگ جمل چون از كنار كشته عبد الرحمن بن عتاب بن اسيد عبور فرمود گفت: «اين يعسوب قريش است.»، يعنى سالار و مهتر ايشان.