وَ قَالَ (علیه السلام): لَا تَجْعَلُوا عِلْمَكُمْ جَهْلًا، وَ يَقِينَكُمْ شَكّاً؛ إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا، وَ إِذَا تَيَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا.
و فرمود (ع): علم خود را جهل و يقين خود را شك مپنداريد. چون دانستيد، عمل كنيد و چون يقين كرديد، پاى پيش نهيد.
و آن حضرت فرمود: دانش خود را جهل، و يقينتان را ترديد قرار ندهيد. زمانى كه دانستيد عمل كنيد، و هر گاه يقين كرديد اقدام نماييد.
ضرورت عمل گرايى (اخلاقى، تربيتى):و درود خدا بر او، فرمود: علم خود را نادانى، و يقين خود را شك و ترديد مپنداريد، پس هر گاه دانستيد عمل كنيد، و چون به يقين رسيديد اقدام كنيد.
[و فرمود:] دانش خود را نادانى مینگاريد، و يقين خويش را گمان مپنداريد، و چون دانستيد دست به كار آريد، و چون يقين كرديد پاى پيش گذاريد.
امام عليه السّلام (در ترغيب به عبادت) فرموده است:1- دانائى خود را (به نيست شدن دنيا) نادانى قرار ندهيد (كه از آخرت چشم پوشيده بدنيا دل بنديد) و باورتان را (به مردن) به دودلى نگردانيد،2- (بنا بر اين) اگر (به نيستى دنيا) دانائيد پس (براى آخرت) كار كنيد، و هر گاه (مردن را) باور داريد پس (توشه برداشته) پا پيش گذاريد.
امام عليه السلام فرمود: علم خويشتن را جهل، و يقينتان را شك قرار ندهيد، آنگاه كه عالم و آگاه شديد عمل كنيد و زمانى كه يقين كرديد اقدام نماييد (تا علم و يقين شما پايدار بماند).
راه پايدارى علم و يقين:امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه اش، به عالمان بى عمل اشاره كرده نخست مى فرمايد: «علم خويشتن را جهل قرار ندهيد»؛ (لاَ تَجْعَلُوا عِلْمَكُمْ جَهْلاً).اشاره به اينكه هرچيزى آثارى دارد كه از آثار آن مى توان آن را شناخت، هنگامى كه اثر و خاصيت خود را از دست بدهد به منزله معدوم است؛ هرچند ظاهرآ وجود داشته باشد. قرآن مجيد درباره انسانهايى كه چشم و گوش دارند؛ اما آثارى كه از چشم وگوش انتظار مى رود يعنى شنيدن و عمل كردن و ديدن و عبرت گرفتن، در كار آنها نيست، تعبير به ناشنوا و نابينا كرده و حتى آنها را مردگان بى جانى شمرده است، مى فرمايد: «(إِنَّکَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ * وَمَا أَنْتَ بِهَادِى الْعُمْىِ عَنْ ضَلاَلَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ مُّسْلِمُونَ)؛ تو نمى توانى سخن خود را به گوش مردگان برسانى و نمى توانى صداى خود را به گوش كران برسانى در آن هنگام كه پشت مى كنند و از سخنان تو مى گريزند * ونيز نمى توانى كوران را از گمراهى شان برهانى؛ تو فقط مى توانى سخن خود را به گوش كسانى برسانى كه آماده پذيرش ايمان به آيات ما هستند و در برابر حق تسليمند!».اميرمؤمنان على عليه السلام نيز ثروت اندوزان بخيل و خودخواه را مردگان برخوردار از حيات ظاهرى مى شمرد و مى فرمايد: «هَلَکَ خُزَّانُ الاَْمْوَالِ وَهُمْ أَحْيَاءٌ». به عكس، دانشمندانى را كه از دنيا رفته اند و آثارشان در افكار و دلها باقى است زندگان جاويد مى داند و مى فرمايد: «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَأَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ». همانگونه كه قرآن مجيد نيز شهيدان را زندگان جاويد دانسته است. بنابراين اين يك فرهنگ قرآنى و اسلامى است كه هر موضوع بى خاصيتى در حكم معدوم است و به همين دليل عالمانى كه به علم خود عمل نمى كنند در كلام امام عليه السلام به منزله جاهلان شمرده شده اند.به دنبال آن مى افزايد: «يقين خود را (نيز) شك قرار ندهيد»؛ (وَيَقِينَكُمْ شَكّاً). روشن است كسى كه يقين دارد به اينكه فلان غذا مسموم است و از آن مى خورد به منزله كسى است كه شك دارد و از يقين بى بهره است. همچنين آنهايى كه به قيامت يقين دارند و آماده آن نمى شوند، آثار منفى گناه را مى دانند ومرتكب مى شوند، به آثار مثبت اطاعت پى برده اند و ترك مى كنند، همه به منزله انسان هاى شكاكند. به همين دليل امام عليه السلام در حكمت 126 از چندين گروه تعجب مى كند، قدر مشترك همه آنها اين است كه چيزى را مى دانند و يقين دارند ولى بر طبق آن گام برنمى دارند. آغاز آن حكمت چنين است «عَجِبْتُ لِلْبَخيلٍ».سپس امام عليه السلام در پايان اين سخن مى فرمايد: «آنگاه كه عالم شديد عمل كنيد و زمانى كه يقين كرديد اقدام نماييد (تا علم و عمل شما هماهنگ گردد و تناقض ميان باطن و ظاهر شما برچيده شود»؛ (إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا، وَإِذَا تَيَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا). اين نتيجه قطعى بيانى است كه امام عليه السلام در آغاز فرمود؛ هرگاه بخواهيم علم ما جهل نشود بايد عمل كنيم و هرگاه اراده كنيم كه يقين ما تبديل به شك نشود بايد بر طبق آن رفتار نماييم.اين سخن را با حديث ديگرى در همين زمينه پايان مى دهيم. «ابن عساكر» در تاريخ دمشق در شرح حال اميرمؤمنان على عليه السلام مى گويد: عمر به امام عليه السلام عرض كرد: «عِظْنى يا أبَا الْحَسَنِ؛ اى ابوالحسن مرا موعظه كن». امام عليه السلام به او فرمود : «لا تَجْعَلْ يَقينَکَ شَكّآ وَلا عِلْمَکَ جَهْلاً وَلا ظَنَّکَ حَقّآ وَاعْلَمْ أنَّهُ لَيْسَ لَکَ مِنَ الدُّنْيا إلّا ما أعْطَيْتَ فَأمْضَيْتَ وَقَسَمْتَ فَسَوَّيْتَ وَلَبِسْتَ فَأبْلَيْتَ، قالَ صَدَقْتَ يا أبَاالْحَسَنِ؛ يقين خود را شك قرار مده و علمت را جهل مكن و ظن خود را حق مپندار وبدان بهره تو از دنيا همان است كه به تو عطا شده و استفاده كرده اى و قسمت تو شده و آن را تسويه كرده اى و پوشيده اى و كهنه و فرسوده ساخته اى». عمر گفت: راست گفتى اى ابوالحسن.
امام (ع) فرمود: «لَا تَجْعَلُوا عِلْمَكُمْ جَهْلًا وَ يَقِينَكُمْ شَكّاً- إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا وَ إِذَا تَيَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا»:امام (ع) نهى فرموده است مردمان را از اين كه علم خود را با توجّه به حالات آخرت كه اهميت آنها را مى دانند، به منزله جهل قرار ندهند، و يقين خود را به دليل عمل نكردن بر طبق علم و يقين به منزله شكّ و ترديد قرار ندهند. و به همين جهت آنان را مأمور ساخته تا مطابق علمشان عمل و مطابق يقينشان اقدام بر انجام كارها نمايند.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 364
الثالثة و الستون بعد المائتين من حكمه عليه السّلام:(263) و قال عليه السّلام: لا تجعلوا علمكم جهلا، و يقينكم شكّا إذا علمتم فاعملوا، و إذا تيقّنتم فأقدموا. (81527- 81511)
المعنى:لكلّ شيء أثر ماسّ به و معرّف له، فاذا انتفى عنه هذا الأثر يصير كأن لم يكن و ليس عنه خبر، و قد شاع بين الناس نفى الشيء بانتفاء أثره المطلوب منه كما قال عليه السّلام فيما مضى من خطبته في قضية إغارة عمّال معاوية على الأنبار: يا أشباح الرّجال و لا رجال، فأثر الرّجوليّة هو الحميّة و الدّفاع عن البيضة و الحريم، فمن انتفى عنه هذا الأثر فانّه يصير كالمعدوم، و أثر العلم هو العمل به، و أثر اليقين هو الاقدام بموجبه فمن علم و لا يعمل فهو جاهل عملا، و إن كان عالما في ذهنه، و من تيقّن بالموت و لم يقدم على التهيّؤ له فكأنه شاكّ فيه.الترجمة:فرمود: دانش خود را ناداني نسازيد، و يقين خود را شك و ترديد نكنيد، چون دانستيد دنبال عمل باشيد، و چون يقين داريد، بموجب آن اقدام كنيد.دانا چه عمل نكرد نادان باشد شك است يقيني كه ندارد اقدام
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص71
لا تجعلوا علمكم جهلا، و يقينكم شكا، اذا علمتم فاعملوا، و اذا تيقنتم فاقدموا. «دانش خود را نادانى و يقين خود را شك قرار مدهيد، چون دانستيد، عمل كنيد و چون يقين پيدا كرديد، پاى پيش گذاريد.»
اين سخن نهى عالمان است از عمل نكردن، يعنى شما دانش خود را چون نادانى قرار مدهيد كه مى گويد ندانستم و عمل نكردم، شما را عذرى نيست كه دانسته ايد و راز و كنه كار براى شما روشن شده است، بنابراين بر شما واجب است كه عمل كنيد، و دانش خود را نادانى قرار مدهيد كه هر كس سود كارى را بداند و ميان او و انجام دادن آن كار مانعى نباشد در عين حال آن را انجام ندهد، سفيه است.