وَ قَالَ (علیه السلام): لَيْسَتِ الرَّوِيَّةُ كَالْمُعَايَنَةِ مَعَ الْإِبْصَارِ، فَقَدْ تَكْذِبُ الْعُيُونُ أَهْلَهَا، وَ لَا يَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ.
الرَّوِيَّة: تدبر، انديشه.
و فرمود (ع): انديشيدن همانند ديدن به چشم نيست. چه بسا چشم در ديدن خطا كند و حال آنكه، عقل به كسى كه از او نصيحت خواهد، خيانت نكند.
و آن حضرت فرمود: انديشه مانند ديدن با چشم ها نيست، كه گاهى چشم ها به صاحبانش دروغ مى گويند، ولى خرد به كسى كه از او نصيحت خواهد خيانت نمى كند.
برترى عقل از مشاهده چشم (علمى):و درود خدا بر او، فرمود: انديشيدن همانند ديدن نيست، زيرا گاهى چشم ها دروغ مى نماياند، امّا آن كس كه از عقل نصيحت خواهد به او خيانت نمى كند.
[و فرمود:] انديشيدن همانند ديدن نيست، چه بود كه ديده ها چيزى را چنانكه نيست نشان دهد، ليكن خرد با كسى كه از آن نصيحت خواهد خيانت نكند.
امام عليه السّلام (در پيروى از عقل) فرموده است:1- نيست بينائى (آگاهى دل) با ديده ها و چشمها كه گاهى چشمها به دارنده خود دروغ مى گويند،2- و (لى) خرد خيانت نمى كند (بغلط و اشتباه نمى اندازد) كسيرا كه از او پند و اندرز بخواهد (در شناختن حقائق بايد بعقل اعتماد نمود نه بحسّ، زيرا بسا محسوس و بديهىّ كه معلوم نيست و بسا عقلىّ و نظرىّ كه نزد دلهاى روشن از هر بديهىّ آشكارتر است، و از اينرو است كه حكماء گفته اند: يقينيّات همان معقولات است نه محسوسات، زيرا حكم حسّ در مظنّه غلط و اشتباه است و بسيار حسّ دروغ مى گويد و ما را به اعتقادات نادرست وامى دارد، چنانكه بزرگ را كوچك و كوچك را بزرگ و متحرّك را ساكن و ساكن را متحرّك مى پنداريم، و امّا عقل در هر چه راه يابد و پيش او بديهىّ و آشكار گردد غلط و اشتباه در آن راه ندارد، بنا بر اين گفتار نادانان كه مى گويند دليلى بزرگتر و بالاتر از حسّ و ديدن با چشم نيست باطل و نادرست است).
امام عليه السلام فرمود: تفكر و انديشه همچون ديدن با چشم نيست، چراكه گاه چشم، به صاحبش دروغ مى گويد؛ ولى عقل (سليم) به كسى كه از او راهنمايى بخواهد غشّ و خيانت نمى كند.
خطاى حس را با عقل اصلاح كنيد:امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به خطاى حسّ اشاره مى كند كه گاه منشأ مشكلات عظيمى مى گردد آن حضرت مى فرمايد: «تفكّر و انديشه همچون ديدن با چشم نيست»؛ (لَيْسَتِ الرَّوِيَّةُ كَالْمُعَايَنَةِ مَعَ الاِْبْصَارِ). سپس به دليل آن اشاره كرده، مى فرمايد: «چه بسا چشم به صاحبش دروغ مى گويد؛ ولى عقل (سليم) به كسى كه از او راهنمايى بخواهد خيانت نمى كند»؛ (فَقَدْ تَكْذِبُ الْعُيُونُ أَهْلَهَا، وَلاَ يَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ).برخلاف آنچه علماى حسّى و تجربى مى پندارند هميشه حسّ و تجربه صحيح ترين اطلاعات را در اختيار انسان نمى گذارد؛ خطاهاى حسّ را بسيارى از دانشمندان جمع آورى كرده اند كه ليست بزرگى را تشكيل مى دهد. مثال هاى ساده آن را در زندگى روزانه خود مى بينيم هنگامى كه آتش گردان را به دور خود مى گردانند از دور دايره كامل آتش مى بينيم در حالى كه آتش همواره در يك نقطه از اين دايره بيش نيست؛ ولى چون به سرعت گردش مى كند چشم ما فاصله ها را نمى بيند. زمانى كه باران با سرعت مى بارد ما دانه هاى باران را به صورت خط مستقيم مثلا به طول نيم متر، كمتر يا بيشتر، مشاهده مى كنيم در حالى كه دانه باران يك نقطه بيشتر نيست. آنگاه كه در انتهاى خيابانى كه دو طرف آن را درخت پوشانده است مى ايستيم و نگاه به طول خيابان مى كنيم احساس مى كنيم درخت ها هرچه از ما دورتر مى شوند به هم نزديك تر مى گردند و فاصله آنها پيوسته كم مى شود در حالى كه مى دانيم اين فقط خطاى باصره است. و خطاهاى فراوان ديگر. هنگامى كه چشم كه مهم ترين حسّ ماست داراى خطاهاى فراوان است چگونه مى توانيم به ساير حواس خود صد درصد اطمينان كنيم؟ اگر بخواهيم خطاى حواس را در گوش و حس لامسه و چشيدن و بوييدن نقل كنيم يك كتاب مى شود، به همين دليل ما بايد پيوسته خطاهاى حس را از طريق عقل اصلاح كنيم. مبادا خطاهاى حسى، ما را به كارهايى كه خلاف وظيفه و مسئوليت ما وخلاف رضاى خداست بكشاند. درست است كه عقل نيز گاه خطا مى كند و انسان، معصوم نيست؛ ولى به هر حال وسيله خوبى براى اصلاح خطاهاى حس محسوب مى شود.امام عليه السلام به اين نكته در كلام نورانى خود اشاره كرده تا همگان به هوش باشند. فراموش نكنيم اين سخن را هنگامى امام عليه السلام بيان كرد كه هنوز مباحث مربوط به خطاى حواس چندان مطرح نبود. از سوى ديگر آنها كه تمام اعتمادشان بر حس است نبايد فراموش كنند كه حس هميشه امور پراكنده اى را در اختيار انسان مى گذارد، اين عقل است كه از آنها يك قاعده كلى و علمى مى سازد كه در موارد مشابه قابل استدلال است، بنابراين هرگز نبايد به دليل اينكه عقل هم خطاپذير است آن را بى اعتبار دانست و تمام توجه خود را به حس معطوف داشت كه تا عقل، پشتيبان حس نباشد هيچ مشكلى حل نمى شود و هيچ قانون علمى به وجود نمى آيد. تمام داروهايى كه براى بيمارى هاى مختلف تجويز مى شود و به صورت يك اصل كلى ارائه مى گردد نتيجه آزمايش هايى است كه نخست روى حيوانات وسپس تعدادى از انسانها انجام داده اند، آنگاه از مجموع اين آزمايش هاى پراكنده، قانونى كلى استنتاج مى گردد.از اين كلام حكيمانه مى توان نتيجه گرفت كه هرگز نبايد به كار شعبده بازان وساحران دلخوش كرد و فريب كارهاى آنها را خورد، هر چند با حسّ خود، كار خارق العاده اى از آنها ببينيم. هنگامى كه اعمال آنها را با نيّت هاى سوء وادعاهاى باطلشان در كنار هم قرار مى دهيم اينجاست كه عقل ما حسّ ما را تكميل مى كند. يا هنگامى كه مى بينيم دشمن قرآنها را بر سر نيزه كرده و دم از داورى قرآن مى زند در حالى كه آثار سوء نيت و ستمگرى از سابقه آنها كاملا هويداست بايد به حكم عقل تن دَر دهيم و آن را يك نيرنگ بناميم. در هر حال اين گفتار حكيمانه مى تواند سرچشمه نتيجه گيرى هاى مختلف در مسائل اخلاقى و سياسى و اجتماعى و علمى گردد.
امام (ع) فرمود: «لَيْسَتِ الرَّوِيَّةُ كَالْمُعَايَنَةِ مَعَ الْإِبْصَارِ- فَقَدْ تَكْذِبُ الْعُيُونُ أَهْلَهَا- وَ لَا يَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ»:اين سخن امام (ع) در باره ضرورت به كار بردن فكر است در جايى كه شايسته انديشيدن است و در باره عقل كه مرجع حواس و تيزبين و نصيحت كننده دلسوزى است كه به نصيحت خواه خيانت نمى كند.كلمه «استنصاح» (نصيحت خواستن) را براى مراجعه و در راه درست به كار بردن عقل و توجّه آن به كسب نظرات درست استعاره آورده است، و كلمه «الغش» (خيانت) را براى دروغ گفتن استعاره آورده است، يعنى عقل به كسى كه از آن نصيحت بخواهد و او را فرا راه خود قرار دهد، دروغ نمى گويد، اما حواسّ گاهى به صاحب خود دروغ مى گويند. بدان كه چشم و ديگر حواسّ ظاهر هيچ گونه حكمى از خود ندارند، اما حكومت بعضى از محسوسات نسبت به بعضى ديگر، حكم عقل به وسيله خيال و وهم است. و هر چه در اين موارد، حكم غلط صورت بگيرد، از اشتباهات قوه وهم است همان طورى كه در جاى خود به ثبوت رسيده است، و در اين صورت، عبارت امام (ع): «و قد تكذب العيون اهلها» به اين معنى است كه احكام وهميه روى مدركات چشم -مانند حكم بر اين كه قطره باران، خط راست و آتش گردانى كه به سرعت مى گردد، دايره است و نظاير اينها- گاهى دروغ و خطا مى باشند.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 370
السبعون بعد المائتين من حكمه عليه السّلام:(270) و قال عليه السّلام: ليست الرّويّة كالمعاينة مع الأبصار، فقد تكذب العيون أهلها، و لا يغشّ العقل من استنصحه. (81681- 81664)
اللغة:(الرّوية): النظر و التفكر في الامور -المنجد-.المعنى:قد نبّه عليه السّلام في هذا الكلام إلى أصل متين للاكتشاف و تحصيل العلم أكبّ عليه العلماء و الباحثون في هذه القرون المعاصرة، و هو الحصول على علم وجدانيّ بالقضيّة من طريق التجربة و الامتحان و التفكّر و الرّوية، و عدم الاعتبار بما يدركه الحواس فانّ أوضح المدركات الحسّية هو المشاهدات بالبصر، و لكن يعرضها الخطأ في كثير من الموارد بعد إمعان النظر كما أفصح عنه بقوله عليه السّلام: (فقد تكذب العيون أهلها).و هذا الأصل ينسب إلى «دكارت الفرنساوى» في هذه العصور و قد قام و قعد اروپا بعد نشر «دكارت» بهذا الأصل العلمي و احتفل عليه العلماء العصريّون أىّ احتفال مع أنه أصل علوي أسّسه منبع العلوم أمير المؤمنين عليه السّلام قبل «دكارت» بما يزيد على عشرة قرون.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 371
و قد عرف عليه السّلام العقل و الفكر أصلا في القضايا العلمية و هو بعينه الأصل العلمى المعروف عن «دكارت» الّذي هو بيت القصيدة في فلسفته الذائعة الصّيت في الشرق و الغرب.الترجمة:فرمود: انديشه در كشف امور چون ديدن با چشم نيست كه بسا خطا باشد چه بسا كه چشم بصاحب خود دروغ نشان دهد «چنانچه در آسمان أبرى ملاحظه مى شود كه ماه و يا ستاره بسرعت حركت ميكنند با اين كه اين حركت از أبر است» ولي خرد بكسي كه از وى اندرز خواهد و كشف حق جويد دغلى نكند و خلاف نگويد.بسا ديد كارد دروغى برت چه ماه پس أبر فوق سرت كه بينى بسرعت كند طىّ راه ولي سرعت از أبر باشد نه ماه بانديشه و عقل خود تكيه كن كه هرگز خطائى نيابى از آن
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص74
ليست الرؤية [کالمعاینه] مع الابصار، فقد تكذب العيون اهلها، و لا يغش العقل من استنصحه. «بينش با چشم نيست كه گاه چشم به صاحب خود دروغ مى گويد ولى هر كس از عقل خيرخواهى كند، نسبت به او غش نمى ورزد.»
اين سخن نظير اين گفتار خداوند متعال است كه مى فرمايد: «همانا چشمها كور نيست ولى دلهايى كه در سينه هاست، كور است.»، يعنى كورى، كورى چشمها نيست بلكه دل كور است. همچنين منظور از گفتار امير المؤمنين عليه السّلام اين است كه درك و بينش واقعى با چشمها نيست و همانا بينش حقيقى با عقلهاست.
حكماى بزرگ بر اين عقيده اند كه امور يقينى معقولات است نه محسوسات، و مى گويند حكم حس در معرض اشتباه است و چه بسا كه به سبب اشتباه حس گرفتار عقيده باطل مى شويم، آن چنان كه بزرگ را كوچك و كوچك را بزرگ و متحرك را ساكن و ساكن را متحرك مى پنداريم، و حال آنكه عقل سالم چنين نيست.