وَ قَالَ (علیه السلام): بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الْمَوْعِظَةِ حِجَابٌ مِنَ الْغِرَّةِ.
الْغِرَّة: غفلت، بيخبرى.
و فرمود (ع): ميان شما و اندرز پرده اى است از غفلت.
و آن حضرت فرمود: بين شما و موعظه حجابى از غفلت است.
غرور، آفت پندپذيرى (اخلاقى):و درود خدا بر او، فرمود: ميان شما و پندپذيرى، پرده اى از غرور و خودخواهى وجود دارد.
[و فرمود:] ميان شما و موعظت پرده اى است از غفلت.
امام عليه السّلام (در پيروى از پند و اندرز) فرموده است:بين شما و بين (شنيدن و پيروى از) موعظه و پند پرده اى از غفلت و بيخبرى مى باشد (كه هر گاه آن پرده را با پيروى نكردن از شهوات دريده در پايان كار انديشه نمودى از پند و اندرز نتيجه مى گيرى).
امام عليه السلام فرمود: ميان شما و موعظه، پرده اى از غفلت (و غرور) وجود دارد (كه مانع تأثير آن است).
حجاب معرفت:امام عليه السلام در اين گفتار كوتاه و حكيمانه، به يكى از حجاب هاى معرفت و علم و حكمت و تربيت اشاره كرده مى فرمايد: «ميان شما و موعظه، پرده اى از غفلت (و غرور) وجود دارد»؛ (بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الْمَوْعِظَةِ حِجَابٌ مِنَ الْغِرَّةِ).«غِرَّة» به معناى غفلت و بى خبرى و كم تجربگى است. مى دانيم، در جهانى كه زندگى مى كنيم هم واعظان بسيارند و هم موعظه ها؛ تاريخ پيشينيان، واعظ بسيار گويايى است، حوادثى كه در طول تاريخ رخ مى دهد و دگرگونى قدرتها، سرنگونى دولت ها و از كار افتادن قهرمانان و فقر گروهى از ثروتمندان، هركدام واعظى هستند، حتى مردگان كه همه روزه مى بينيم بر دوش بستگان و عزيزانشان به سوى ديار خاموشان برده مى شوند ـ به فرموده اميرمؤمنان على عليه السلام ـ بهترين واعظانند. كاخهاى ويران شده شاهان مقتدر و قصرهاى آباد آنها همه در حال وعظند؛دندانه هرقصرى پندى دهدت نونو پند سر دندانه بشنو ز بن دنداندر كلام امام موسى بن جعفر عليه السلام خطاب به هارون ـ كه درخواست موعظه كرده بود ـ آمده است: «هرچيزى را كه در گرد خود مى بينى همه داراى موعظه است»؛ (مَا مِنْ شَيْءٍ تَرَاهُ عَيْنُکَ إِلاَّ وَفِيهِ مَوْعِظَةٌ).اضافه بر همه اينها، خيل انبيا و اوليا و معصومان همگى واعظان بزرگى بودند كه در طول تاريخ به وعظ و اندرز انسانها پرداختند و امروز بسيارى از مواعظ آنها در اختيار ماست. با اين حال چرا اين موعظه هاى بسيار قوى در دلهاى گروهى تأثير نمى گذارد؟ قطعاً دليلى دارد؛ امام عليه السلام در اين بيان كوتاه به يكى از مهمترين آنها اشاره مى كند و مى فرمايد: «حجاب غفلت، جلوى تأثير اندرزها را مى گيرد».اين غفلت ممكن است هنگام شنيدن مواعظ باشد كه انسان گوش دل به واعظ نمى سپارد و در فكر مال و منال و شهوت خويش است و يا اينكه همچون هارون موقتاً با شنيدن موعظه مردى الهى بيدار مى شود؛ اما به زودى حجاب غفلت بر دل او مى افتد و موعظه را به فراموشى مى سپارد. بسيارند كسانى كه در يك مجلس فاتحه كه براى دوست و يا يكى از بستگان نزديكشان برپا شده در فكر فرو مى روند و لحظاتى بيدار مى شوند، مخصوصاً اگر واعظ آگاهى در آنجا سخنرانى كند، اما هنگامى كه از آن مجلس پا بيرون گذاشتند همه چيز فراموش مى شود و به حال اول بازمى گردند. سرچشمه اين غفلت ممكن است هوا و هوس هاى نفسانى و شهوت و زرق و برق دنيا و يا وسوسه هاى شيطانى جن و انس باشد. قرآن مجيد مى فرمايد: «(فَلاَ تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلاَ يَغُرَّنَّكُمْ بِاللهِ الْغَرُورُ)؛ پس مبادا زندگانى دنيا شما را بفريبد، و مبادا (شيطان) فريبكار شما را به (كرم) خدا مغرور سازد!».در حديث عبرت انگيزى از امام هادى عليه السلام آمده است كه متوكل عباسى شبى آن حضرت را به كاخ خود فرا خواند. دليل آن اين بود كه به وى خبر داده بودند آن حضرت مشغول جمع آورى اموال و سلاح در خانه خود است تا قيام كند ومردم را بر ضد او بشوراند. او دستور داد به خانه امام برويد، آنجا را با دقت تفتيش كنيد و او را در هر حال كه بود نزد من بياوريد. مأموران به خانه امام عليه السلام ريختند و چيزى نيافتند و امام عليه السلام را در دل شب مشغول عبادت ديدند. با اين حال، حضرت را با خود به قصر متوكل آوردند. متوكل كه سرمست شرابِ قدرت و مشغول به نوشيدن خمر بود، همين كه چشمش به آن حضرت افتاد از جا برخاست و احترام كرد و او را نزد خود نشاند و با نهايت جسارت جام شرابى را كه در دست داشت به آن حضرت تعارف كرد! امام عليه السلام رو به سوى او كرده فرمود: به خدا سوگند اين مايع ننگين هرگز با گوشت و خون من آشنايى نداشته و ندارد. متوكلِ مست شرمنده شد و دست خود را عقب كشيد. آنگاه به امام عليه السلام گفت: شعرى براى من بخوان (لابد شعرى كه بزمش را گرمتر كند). امام عليه السلام فرمود: من كمتر شعر به خاطر دارم. متوكل گفت: حتمآ بايد بخوانى. هنگامى كه حضرت اصرار متوكل را ديد، اشعار تكان دهنده اى خواند كه متوكل به گريه افتاد و حاضران نيز گريستند. اشعار اين بود:بَاتُوا عَلَى قُلَلِ الاَْجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ غُلْبُ الرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَلُوَاسْتَنْزَلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ مَعَاقِلِهِمْ وَاسْكِنُوا حُفَراً يَا بِئْسَمَا نَزَلُوانَادَاهُمْ صَارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنِهِمْ أَيْنَ الاَْسَاوِرُ وَالتِّيجَانُ وَالْحُلَلُأَيْنَ الْوُجُوهُ الَّتِي كَانَتْ مُنْعِمَةً مِنْ دُونِهَا تُضْرَبُ الاَْسْتَارُ وَالْكِلَلُقَدْ طَالَ مَا أَكَلُوا دَهْراً وَقَدْ شَرِبُوا وَأَصْبَحُوا الْيَوْمَ بَعْدَ الاَْكْلِ قَدْ أُكِلُوايعنى: «گروهى بودند كه بر قله هاى كوهها، دژهاى محكمى ساخته بودند ومردانى نيرومند از آنها پاسدارى مى كردند؛ اما هرگز اين قله ها به حال آنها سودى نداشت. چيزى نگذشت كه از پناهگاه خود، از آن مقام عزت، به ذلت كشانده شدند، ودر حفره هاى گور ساكن گشتند و چه بد فرود آمدند. فريادگرى بعد از دفن آنها صدا زد: كجا رفت آن دستبندهاى طلا و آن تاجها وزينتها؟! كجا رفتند آن صورتهايى كه آثار ناز و نعمت در آنها نمايان بود و در پشت پرده ها قرار داشتند؟! آرى مدت طولانى خوردند و نوشيدند؛ ولى امروز همه آنها در كام زمين فرو رفته اند».در حديث ديگرى در بحارالانوار آمده است كه متوكل بعد از شنيدن اين اشعار، جام شراب را بر زمين زد و مجلس عيشش به هم خورد. متوكل شرمنده شد و آن حضرت را با احترام به منزل بازگرداند.آرى، گاهى حجاب غفلت كنار مى رود و موعظه ها اثربخش مى شود؛ اما افسوس كه اين كنار رفتن حجاب براى بسيارى موقتى است. جريان عبرت انگيز ديگرى درباره يكى ديگر از خلفاى عباسى؛ يعنى هارون الرشيد نقل شده كه طعام زيادى ترتيب داد و مجلس خود را آراست وشاعر معروف عرب، «ابوالعتاهيه» را دعوت كرد و از وى خواست تا حال او را توصيف كند. ولى ابوالعتاهيه برخلاف انتظار هارون و حاضران به جاى اينكه اشعار سرگرم كننده اى درباره زيبايى مجلس وى و اقتدار هارون بخواند، اشعار زير را خواند:عِشْ ما بَدا لَکَ سالِمآ فِي ظِلِّ شاهِقَةِ الْقُصِورِ! يُهْدى إلَيْکَ بِمَا اشْتَهَيْـتَ لَدَى الرَّواحِ وَفِي الْبُكُورِ!فَإذَا النُّفُوسُ تَقَعْقَعَتْ في ظِلِّ حَشْرِجة الصُّدُورِ فَهُناکَ تَعْلَمُ مُوقِنآ ما كُنْتَ إلّا فِي غُرُورٍ!تا مى خواهى در سايه قصرهاى سر به آسمان كشيده، سالم زندگى كن! در حالى كه آنچه مورد علاقه توست هر صبح و شام براى تو هديه مى كنند. ولى هنگامى كه جان در فضاى سينه به ناله مى افتد ـ به يقين خواهى دانست كه عمرى در غرور و غفلت بودى!اطرافيان هارون از خواندن اين اشعار كه به گمان آنها متناسب با چنان مجلسى نبود و موجب كدورت خاطر هارون مى شد ناراحت شدند؛ ولى عجب اينكه هارون ناراحت نشد و اشعارش را ستود و اظهار داشت: مايه بيدارى من گشت. در تاريخ كامل ابن اثير آمده است كه هارون بعد از شنيدن اين اشعار گريه كرد. وزيرش، فضل بن يحيى، رو به ابوالعتاهيه نمود و گفت: خليفه تو را دعوت كرده بود كه مسرورش كنى، چرا غمگينش ساختى؟ هارون به فضل بن يحيى گفت: رهايش كن، او ما را در غرور و غفلت ديد، نخواست بر آن بيفزايد.
امام (ع) فرمود: «بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الْمَوْعِظَةِ حِجَابٌ مِنَ الْغِرَّةِ»:كلمه: «حجاب» (پرده) را براى آنچه از هيأتهاى بدنى كه عارض بر نفوس مى گردند و باعث غفلت از نگاه عبرت آميز و پذيرش موعظه و بهره مندى از آن است، استعاره آورده است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 371
الحادية و السبعون بعد المائتين من حكمه عليه السّلام:(271) و قال عليه السّلام: بينكم و بين الموعظة حجاب من الغرّة. (81691- 81682)
المعنى:الغرّة و الغفلة نسيج من الشّهوة و حبّ الدّنيا و اتّباع الهوى و الكسل عن طلب المعالى و غيرها من رذائل الأخلاق، و الغرائز الكامنة في وجود البشر من طبيعته الحيوانيّة، فتغطّى قلبه و تسدّ عين بصيرته فلا يرى الحقيقة و إن علت أصواتها و كثرت دعاتها، و قد تبلغ ضخامة هذا الحجاب إلى خفقان تامّ للقلب فيموت صاحبه و لا يشعر كما قال تعالى في وصف هؤلاء: «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ» (52- الرّوم).الترجمة:فرمود: ميان شماها و موعظت پرده ايست از غرور و غفلت. چه خوش سروده:بر سيه دل چه سود خواندن وعظ نرود ميخ آهنين بر سنگ
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص 75
بينكم و بين الموعظة حجاب من الغرة. «ميان شما و موعظه پرده اى از غفلت است.»
پيش از اين، موضوع دنيا و فريب آن بيان شد و اينكه دنيا با شهوتها و لذتهاى آن پرده اى ميان بنده و پند پذيرى ايجاد مى كند كه آدمى به دنيا و وضع موجود خود مغرور مى شود و گمان مى كند آنچه در آن است دوام مى يابد، هرگاه مرگ و نابودى به ذهن او خطور كند، خود را به رحمت خداوند متعال وعده مى دهد، و اين هم درباره كسى است كه به راستى معتقد به قيامت باشد و گرنه بسيارى از مردم كه به زبان خود را معتقد به قيامت نشان مى دهند در حقيقت يقين به آن ندارند. و اميدوار بودن به رحمت و مغفرت خداوند با انجام دادن معصيت بدون ترديد غرور است، دورانديش واقعى كسى است كه براى بعد از مرگ عمل كند و خود را به آرزوهاى بى حقيقت اميدوار نسازد.