وَ قَالَ (عليه السلام): الْعِلْمُ مَقْرُونٌ بِالْعَمَلِ، فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ؛ وَ الْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ، فَإِنْ أَجَابَهُ، وَ إِلَّا ارْتَحَلَ عَنْه.
يَهْتِفُ: ندا مى دهد، مى طلبد.
و فرمود (ع): بايد كه علم با عمل همراه باشد. پس، هر كه آموزد، بايد كه به كار بندد. علم، عمل را فرا مى خواند، اگر پاسخ داد، مى ماند و گرنه، از آنجا رخت بر مى بندد.
و آن حضرت فرمود: علم را با عمل بستگى است، هر كه دانست عمل كرد. و علم عمل را صدا مى كند، اگر اجابت كند مى ماند، و گر نه از آن كوچ مى كند.
هماهنگى علم و عمل (عملى، اخلاقى):و درود خدا بر او، فرمود: علم و عمل پيوندى نزديك دارند. و كسى كه دانست بايد به آن عمل كند، چرا كه علم، عمل را فراخواند، اگر پاسخش داد مى ماند و گر نه كوچ مى كند.
[و فرمود:] علم را با عمل همراه بايد ساخت، و آن كه آموخت به كار بايدش پرداخت، و علم عمل را خواند اگر پاسخ داد، و گرنه روى از او بگرداند.
امام عليه السّلام (در باره علم با عمل) فرموده است:علم بسته بعمل است پس هر كه دانست عمل كرد (و گر نه در حقيقت ندانسته است) و علم عمل را نداء ميكند (بسوى خود دعوت مى نمايد) اگر (دعوت) آنرا پذيرفت از آن علم سود برده ميشود و گر نه علم از عمل دور مى گردد (از آن علم سودى نمى رسد چنانكه از نادانى سود بدست نمى آيد پس اين علم با جهل در سود ندادن يكسان است).
امام(عليه السلام) فرمود: علم با عمل همراه است و هركس (به راستى) عالم باشد عمل مى كند. علم، عمل را فرا مى خواند اگر اجابت كرد و آمد، علم مى ماند و الاّ كوچ مى كند.
آنجا كه علم فرار مى كند!در همين باره قرآن مجيد مى فرمايد: «(ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُون); سپس سرانجام كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند به جايى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آن را مسخره نمودند!».[1]اين آيه به وضوح مى گويد: گنهكاران در عاقبت، كارشان به جايى مى رسد كه آيات الهى را نيز تكذيب مى كنند بلكه آن را به سخريه مى گيرند.بنابراين اگر بخواهيم علم ما تبديل به جهل نشود و در مبانى علمى خود ترديد نكنيم بايد به آنچه مى دانيم جامه عمل بپوشانيم تا علم ما تبديل به يك علم پايدار گردد.اصولاً علم ـ به خصوص در ارتباط با فروع دين و مسائل اخلاقى ـ جنبه مقدميت دارد يعنى مقدّمه اى است براى عمل و تكامل انسان از اين طريق و مى دانيم اگر تمام مقدمات براى انجام كارى آماده باشد و كار انجام نشود مقدمات ارزشى ندارد.لذا اميرمؤمنان(عليه السلام) در خطبه 110، عالم بى عمل را به منزله جاهل بى خبر شمرده است و مى فرمايد: «وَ إِنَّ الْعَالِمَ بِغَيرِ عِلْمِهِ كَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِى لاَ يسْتَفِيقُ مِنْ جَهْلِهِ; بَلِ الْحُجَّةُ عَلَيهِ أعْظَمُ، وَ الحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ، وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَلْوَمُ; به يقين، عالمى كه به غير علمش عمل مى كند، همچون جاهل سرگردانى است كه هرگز از جهل خويش بيرون نمى آيد; بلكه حجّت بر او عظيم تر، حسرتش پايدارتر و سرزنش او در پيشگاه خدا سزاوارتر است!».اين نكته نيز قابل توجه است كه علم مراتبى دارد. در مرحله سطحى ممكن است آثار عملى از خود نشان ندهد ولى اگر به مرحله يقين قطعى كه در درون جان انسان نفوذ دارد برسد توأم با عمل است. آيا كسى كه يقين به سوزندگى آتش دارد هرگز دست خود را در آن فرو مى كند؟ و يا كسى كه يقين به مسموم بودن غذايى دارد آن را تناول مى كند؟ازهمين رو اميرمؤمنان على(عليه السلام) در حكمت 92 مى فرمايد: «أَوْضَعُ الْعِلْمِ مَا وُقِفَ عَلَى اللِّسَانِ وَ أَرْفَعُهُ مَا ظَهَرَ فِى الْجَوَارِحِ وَ الاَْرْكَانِ; پست ترين مرحله علم آن است كه تنها بر زبان باشد و برترين آن، آن است كه در اعضا و اركان وجود انسان آشكار گردد».نكته ديگر اين كه عمل به علم گاه سبب توسعه علم مى شود مثلاً كسى كه مى داند تواضع خوب است به خصوص در برابر استاد و تواضع پيشه كند اى بسا علوم بيشترى را از استاد خود فرامى گيرد.همچنين كسى كه مى داند عبادات واجب الهى لازم العمل است و به آن عمل مى كند نورانيت علم در قلب او فزون تر مى شود.ازاين رو در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «مَنْ عَمِلَ بِمَا يعْلَمُ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ يعْلَمْ; كسى كه عمل كند به چيزى كه مى داند خداوند دانشى را كه نمى داند به او تعليم مى كند».[2]راغب اصفهانى در مقدمه تفسير خود حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) به اين صورت نقل مى كند: «قالتِ الحكمةُ: مَن أرادَنى فَلْيَعملْ بأحسَنِ ما عَلِمَ، ثمّ تَلا (الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ); دانش مى گويد هركس طالب من است به بهترين چيزهايى كه مى داند عمل كند. سپس امام(عليه السلام) اين آيه را تلاوت فرمود: بندگان حقيقى من همان كسانى هستند كه سخنان را مى شنوند و از نيكوترين آن ها پيروى مى كنند».[3]اين سخن را با حديثى از حضرت مسيح(عليه السلام) پايان مى دهيم; فرمود: «لَيْسَ بِنافِعِكَ أن تَعْلَمَ ما لَمْ تَعْمَلْ إنَّ كثرةَ العِلمِ لا يَزيدُكَ إلاّ جَهلاً إذا لَمْ تعمَلْ بِه; علمى كه با آن عمل نباشد براى تو سودمند نيست و كثرت علم در صورتى كه خالى از عمل باشد چيزى جز بر جهل تو نمى افزايد»[4]. [5]*****پی نوشت:[1]. روم، آيه 10.[2]. بحارالانوار، ج 40، ص 128.[3]. زمر، آيه 18.[4]. مجموعه ورّام، ج 1، ص 64.[5]. سند گفتار حكيمانه: اين گفتار حكيمانه را مرحوم كلينى در روايتى در كافى از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده است و همچنين ابن كثير در كتاب البداية و النهاية از امام على بن ابى طالب(عليه السلام) با تفاوتى روايت كرده است. در غررالحكم نيز روايتى شبيه به اين روايت آمده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 267.) اضافه مى كنيم كه در غرر دو روايت نقل شده كه يكى از آن دو عين همان چيزى است كه در نهج البلاغه آمده و ديگرى متفاوت است. در يكى چنين مى خوانيم: «العلم مقرون بالعمل فمن علم عمل» و در ديگرى مى خوانيم: «العلم يهتف بالعمل فإن أجابه و إلا ارتحل». (غررالحكم، احاديث 142 و 143)
امام (ع) فرمود: «الْعِلْمُ مَقْرُونٌ بِالْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ- وَ الْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ- فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلَّا ارْتَحَلَ عَنْهُ»:مقصود امام (ع) آن است كه علم در وضعى كه مطابق حكمت الهى است با عمل قرين است. توضيح مطلب آن است كه خداوند بزرگ براى نفس عاقله دو قوه علمى و عملى قرار داده و كمال نفس را نيز وابسته به اين دو قوه علم و عمل شمرده است، علم تنها موجب كمال نفس نمى شود مگر اين كه با عمل توأم باشد.عبارت: «فمن علم عمل» يعنى: هر كس آنچه را كه بر طبق حكمت بايد بداند، اگر دانست، سزاوار است كه بر طبق دانسته اش عمل كند، و اين خود انگيزه عمل شده و لازمه وجود آن است. و احتمال دارد كه جمله: «عمل» خبر در معناى امر باشد، يعنى هر كس بداند پس عمل مى كند. و عبارت: «و العلم يهتف بالعمل...»، هتف يعنى ندا كردن، هر چند كه ندا كننده ديده نشود، اين كلمه را براى آنچه از طلب علم در نظر گرفته شده است، استعاره آورده است، از آن رو كه علم با عملى كه در خور آن است و خواست طبيعى آن است نزديكى و همبستگى دارد، پس گويا او را فرياد مى زند و به همبستگى دعوت مى كند تا از آن دو، كمال انسان فراهم آيد.و معنى عبارت: «فان اجابه و الا ارتحل» آن است كه وقتى علم با عمل توأم شد، آن چنان نيرومند مى شود كه گويى از عالم ذهن به عالم حسّ وارد شده و به صورت فعل و عمل ملموس در آمده و جلوه مى كند، مثلا هر گاه انسان به وجود آفريدگار و آنچه از اطاعت او لازم است، علم دارد، و بعد آن را با عبادت خود قرين ساخته، لازمه آن عبادت بنده، ادامه توجه به پروردگار و به خاطر سپردن ياد اوست به حدّى كه هيچ گاه از خاطر فراموش نشود. و امّا وقتى كه عمل براى خدا را ترك گويد، پس ناگزير بايد سرگرم به غير خدا شود، و از توجّه به او بگسلد، تا آنجا كه اين خود باعث فراموشى و غفلت از خدا گردد.كلمه: ارتحال (كوچ كردن) را براى از بين رفتن علم استعاره آورده است از آن رو كه چنان نفسى استعداد و صلاحيت علم را ندارد همانند كسى كه از وطنى كه صلاحيّت سكونت ندارد، كوچ مى كند، و بعضى گفته اند: مقصود از ارتحال بى فايده شدن علم است از باب مجاز نام مقدمّه را بر نتيجه اطلاق كرده است، زيرا نتيجه ارتحال و كوچ كردن، سود نبردن از جاى كوچ است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 447
الحادية و الخمسون بعد ثلاثمائة من حكمه عليه السّلام:(351) و قال عليه السّلام: العلم مقرون بالعمل: فمن علم عمل، و العلم يهتف بالعمل فإن أجابه و إلّا ارتحل عنه. (83672- 83654)
المعنى:قد ذكرنا سابقا أنّ العلم الحقيقى ما تأثّر به النفس حتّى سار وجدانا له كمن علم أنّ النار حارّة و السمّ قاتلة، فلا يفارق هذا العلم من العمل، و لا يمسّ الانسان عادة النار، و لا يشرب السمّ. و علم الدّين إذا صار وجدانا لصاحبه و وصل إلى مرحلة اليقين يكون على هذا الوجه.و قد روى في اصول الكافي في باب حقيقة الايمان بسنده عن إسحاق بن عمّار قال:سمعت أبا عبد اللَّه عليه السّلام يقول: إنّ رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله صلّى بالناس الصّبح فنظر إلى شاب في المسجد و هو يخفق و يهوي برأسه مصفرّا لونه، قد نحف جسمه، و غارت عيناه في رأسه، فقال له رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله: كيف أصبحت يا فلان؟ قال: أصبحت يا رسول اللَّه موقنا، فعجب رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله من قوله، و قال: إنّ لكلّ يقين حقيقة فما حقيقة يقينك؟ فقال: إنّ يقيني يا رسول اللَّه هو الّذي أحزننى و أسهر ليلى و أظمأ هواجري فعزفت نفسي عن الدّنيا و ما فيها حتّى كأنّي أنظر إلى عرش ربّي و قد نصب للحساب و حشر الخلائق لذلك و أنا فيهم، و كأنّي أنظر إلى أهل الجنّة يتنعّمون في الجنّة و يتعارفون على الأرائك متكئون، و كأنّي أنظر إلى أهل النّار و هم فيها معذّبون مصطرخون، و كأنّى الان أسمع زفير النّار يدور في مسامعى، فقال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله لأصحابه: هذا عبد نوّر اللَّه قلبه بالايمان ثمّ قال له: الزم ما أنت عليه، فقال الشاب: ادع لى يا رسول اللَّه أن ارزق الشهادة معك، فدعا له رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله فلم يلبث أن خرج في بعض غزوات النّبي صلّى اللَّه عليه و آله فاستشهد بعد تسعةنفر، و كان هو العاشر.الترجمة:فرمود: دانش جفت كردار است، و هر كس بداند بكردارش رساند، دانش فرياد به كنش برآورد، و اگر بپاسخ رسد بماند، و گرنه بكوچد.دانش و كردار جفت يكديگر هر كه داند بايدش شد كارگر دانشت چون هاتفى خواهد عمل پاسخش ده ورنه كوچد از محل
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص121
العلم مقرون بالعمل، فمن علم عمل، و العلم يهتف بالعمل فان اجاب و الا ارتحل عنه. «علم بايد پيوسته به عمل باشد و هر كس دانست بايد عمل كند، علم عمل را فرا مى خواند اگر پاسخ داد - نفس به كمال خواهد رسيد- و گرنه روى از او بگرداند.»
در علم بدون عمل خيرى نيست و علم بدون عمل حجت بر عالم است و از سخن امير المؤمنين عليه السّلام چنين استنباط مى شود كه هيچ عالمى نيست مگر اينكه عمل كند و ظاهرا مقصود آن حضرت از علم عرفان است و شك نيست كه عارف بايد عامل باشد.