وَ قَالَ (عليه السلام): رُبَّ مُسْتَقْبِلٍ يَوْماً لَيْسَ بِمُسْتَدْبِرِهِ، وَ مَغْبُوطٍ فِي أَوَّلِ لَيْلِهِ قَامَتْ بَوَاكِيهِ فِي آخِرِهِ.
رُبَّ مُسْتَقْبَل يَوْماً لَيْسَ بِمُسْتَدْبِرِهِ: بسا كسى كه به استقبال روز مى رود ولى هنوز آن را بپايان نرسانده، مى ميرد.
و فرمود (ع): چه بسا كسانى كه آمدن روز را ببينند، ولى رفتنش را نبينند و ديگران در آغاز شب بر او رشك برند و در پايان شب، سوگواران بر او بگريند.
و آن حضرت فرمود: بسا روى آورنده به روزى كه آن روز را شب نكند، و بسا كسى كه در اول شب مورد غبطه مردم بود و آخر شب عزاداران بر او گرد آمدند.
ضرورت ياد مرگ (اخلاقى، معنوى):و درود خدا بر او، فرمود: چه بسيار كسانى كه در آغاز روز بودند و به شامگاه نرسيدند، و چه بسيار كسانى كه در آغاز شب بر او حسد مى بردند و در پايان شب عزاداران به سوگشان نشستند.
[و فرمود:] بسا كس كه بامدادى را ديد و به شامگاهش نرسيد، و بسا كس كه در آغاز شب بر او رشك بردند و در پايان آن نوحه كنانش گريستند و دريغ خوردند.
امام عليه السّلام (در ناسازگارى دنيا) فرموده است:1- بسا رو آورنده بروز كه پشت بر آن نكند (اجل او را بشب مهلت ندهد)2- و بسا كسيكه بر (خوشى) او غبطه بردند در اوّل شب و در آخرش گريه كنندگان بر او برخاستند (آرى سر شب تخت و تاج داشت و بامداد به زير خاك رفت، پس خردمند بدنيا و كالاى آن دل نبندد و دين خود و سعادت جاويدش را بآن نفروشد).
امام(عليه السلام) فرمود: چه بسيار كسانى كه در آغاز روز زنده بودند اما روز را به پايان نبردند و چه بسيار كسانى كه در آغاز شب زندگى شان مورد غبطه مردم بود اما در پايان همان شب عزاداران به سوگشان نشستند!
بى اعتبارى اين جهان:هدف از اين كلام حكيمانه بيان بى اعتبارى دنياست و بيدار كردن غافلان از خواب غفلت; مى فرمايد: «چه بسيار كسانى كه در آغاز روز زنده بودند اما روز را به پايان نبردند و چه بسيار كسانى كه در آغاز شب زندگى شان مورد غبطه مردم بود اما در پايان همان شب عزاداران به سوگشان نشستند»; (رُبَّ مُسْتَقْبِل يَوْماً لَيْسَ بِمُسْتَدْبِرِهِ، وَ مَغْبُوط فِي أَوَّلِ لَيْلِهِ، قَامَتْ بَوَاكِيهِ فِي آخِرِهِ).بسيارند كسانى كه خيال مى كنند اگر امروز سالم و شاداب و سرخوش اند ماه ها يا سال ها اين وضع ادامه پيدا مى كند و يا اگر امروز در مجلس جشن و سرورى حضور دارند اين مجالس تا مدت ها ادامه خواهد يافت. در حالى كه اگر به تاريخ مراجعه كنيم و يا حتى حوادثى را كه در دوران عمر خود ديده ايم مورد بررسى قرار دهيم مى بينيم اين ها خيال باطلى بيش نيست. افرادى بودند بسيار قوى و نيرومند ازنظر جسمانى و بسيار قدرتمند ازنظر موقعيت اجتماعى ولى ناگهان با گذشتن يك روز يا يك شب همه چيز دگرگون شد. آن آدم سالم، گرفتار سكته مغزى شد و به صورت يك انسان به تمام معنا فلج درآمد و آن شخص قدرتمند به دست يكى از نزديكانش به قتل رسيد همان گونه كه درباره نادرشاه افشار نقل كرده اند كه در اوج قدرت به وسيله يكى از نزديكانش به قتل رسيد آن گونه كه شاعر آن را ترسيم كرده است:شبانگه به دل قصد تاراج داشت *** سحرگه نه تن سر نه سر تاج داشتبه يك گردش چرخ نيلوفرى *** نه نادر به جا ماند نى نادرىمرحوم علامه شوشترى در شرح نهج البلاغه خود (بهج الصباغه) اشاره به بعضى از تحولات عراق كرده، مى گويد: سر شب دولت ملك فيصل كه آخرين نفر از شرفاء بود با قدرت بر سر كار بود ولى در آخر شب عبدالكريم قاسم قيام كرد و حكومت جديد را تشكيل داد.[1]قرآن مجيد روشن ترين نمونه را در اين زمينه در پايان سوره قصص در داستان قارون، ثروتمند بزرگ بنى اسرائيل آورده است كه يك روز تمام ياران و كارگزاران خود را بسيج كرد تا ثروت او را به نمايش بگذارند به گونه اى كه بسيارى از بنى اسرائيل به حال او غبطه خوردند و گفتند: «(يا لَيتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِى قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظّ عَظيم); اى كاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نيز داشتيم! به راستى كه او بهره عظيمى دارد!».[2]ولى فردا كه فرمان مرگ او از سوى خداوند صادر شد و زمين شكافت و خودش و تمام اموالش درون زمين مدفون شد آن ها كه ديروز آرزوى زندگى او را مى كردند، گفتند: «(وَيْكَأَنَّ اللهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَوْلاَ أَنْ مَّنَّ اللهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ); واى بر ما! گويى خدا روزى را بر هركس از بندگانش بخواهد گسترش مى دهد يا تنگ مى گيرد! اگر خدا بر ما منت ننهاده بود، ما را نيز به قعر زمين فرو مى برد! اى واى! گويى كافران هرگز رستگار نمى شوند!».[3]مرحوم صدوق در كتاب من لا يحضر اين كلام شريف را با اضافه پرمعنايى (ذيل وصاياى امام(عليه السلام) به فرزندش محمّد بن حنفيه) آورده است و آن اين گونه است: «فَلاَ يغُرَّنَّكَ مِنَ اللَّهِ طُولُ حُلُولِ النِّعَمِ وَ إِبْطَاءُ مَوَارِدِ النِّقَمِ فَإِنَّهُ لَوْ خَشِى الْفَوْتَ عَاجَلَ بِالْعُقُوبَةِ قَبْلَ الْمَوْت; چون چنين است، فزونى نعمت هاى خداوند و تأخير مجازات هاى او تو را مغرور نسازد زيرا او اگر از اين ترس داشت كه مجازات از دست رود قبل از مرگ به سرعت كيفر مى داد».[4]شعراى عرب و عجم در همين مضمون اشعار بيدار كننده اى سروده اند. ازجمله شاعر عرب مى گويد:يا راقد الليل مسرورا بأوله *** إن الحوادث قد يطرقن أسحارااى كسى كه در شب خوشحال به بستر استراحت مى روى مراقب باش كه حوادث تلخ گاهى سحرگاه به سراغ تو مى آيد.و ديگرى مى گويد:عجبا لعين تلذّ بالرّقاد *** وملك الموت معه على وساددر شگفتم از چشمى كه به خواب خوش فرو مى رود در حالى كه فرشته مرگ همواره در كنار او خوابيده است.[5]و شاعر فارسى زبان مى گويد:به شب بودى به پا قصر سرورش *** سر و كارش سحر با قبر و گورشنماز شام بودش تاج بر سر *** شفق چون زد كشيدش خاك دربردر ذيل كلام حكمت آميز 191 مسائل مشابهى گذشت.[6]*****پی نوشت:[1]. شرح نهج البلاغه علامه شوشترى (بهج الصباغه)، ج 11، ص 343.[2]. قصص، آيه 79[3]. قصص، آيه 82.[4]. من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 386، ح 5834.[5]. شرح نهج البلاغه علامه شوشترى، ج 11، ص 343.[6]. سند گفتار حكيمانه: از كلام مرحوم خطيب در مصادر استفاده مى شود كه قبل و بعد از سيد رضى اين گفتار حكيمانه از منابع ديگرى اخذ شده است ازجمله در كتاب من لايحضره الفقيه آن را جزء وصاياى امام(عليه السلام) به فرزندش محمّد بن حنفية نقل كرده و سبط بن جوزى آن را در تذكرة الخواص توأم با حكمت 344 آورده است. نيز آمدى در غررالحكم با تفاوت قابل ملاحظه اى آن را ذكر كرده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 279)
امام (ع) فرمود: «رُبَّ مُسْتَقْبِلٍ يَوْماً لَيْسَ بِمُسْتَدْبِرِهِ- وَ مَغْبُوطٍ فِي أَوَّلِ لَيْلِهِ قَامَتْ بَوَاكِيهِ فِي آخِرِهِ»:هدف از اين سخن بيدار باش از خواب غفلت نسبت به مرگ و پس از مرگ است در مورد نتيجه عملى كه انسان انجام مى دهد.
الخامسة و الستون بعد ثلاثمائة من حكمه عليه السّلام:(365) و قال عليه السّلام: ربّ مستقبل يوما ليس بمستدبره، و مغبوط في أوّل ليله قامت بواكيه في آخره. (84551- 84535)
اللغة:(بواكى): جمع باكية و هى امرأة تنوح على الميّت عادة كزوجته أو امّه أو اخته أو بنته.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 471
المعنى:نبّه عليه السّلام على أنّه لا ينبغي الاغترار بالصّحة و الشباب و الغفلة عن الاخرة و تحصيل الزاد للمعاد، فانّه كثيرا ما لا يسمى الرائح، و لا يصبح البائت.الترجمة:چه بسيار كسى كه روزي را ديد و آنرا بسر نرسانيد، و چه بسيار كسى كه سر شب رشك بر او بردند و آخر شب بر مرگش گريستند.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص135
رب مستقبل يوما ليس بمستدبره. و مغبوط فى اول ليلة قامت بواكيه فى آخره. «بسا كس كه آغاز روزى را ديد و آن را به پايان نرساند و چه بسا كس كه در آغاز شب بر او رشك بردند و در پايان آن شب بانگ مويه گران بر او برخاست.»
نظير اين گفته شاعر كه چنين سروده است: اى خفته در شب كه به آغاز آن شادمانى، حوادث گاه به هنگام سحر فرا مى رسد. و يا اين بيت: «شبى آرام تو را فريب ندهد كه سحرگاه مرگها را فرا مى رساند.»