وَ قَالَ (عليه السلام) لِقَائِلٍ قَالَ بِحَضْرَتِهِ "أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ": ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ، أَ تَدْرِي مَا الِاسْتِغْفَارُ؟ الِاسْتِغْفَارُ دَرَجَةُ الْعِلِّيِّينَ وَ هُوَ اسْمٌ وَاقِعٌ عَلَى سِتَّةِ مَعَانٍ: أَوَّلُهَا النَّدَمُ عَلَى مَا مَضَى، وَ الثَّانِي الْعَزْمُ عَلَى تَرْكِ الْعَوْدِ إِلَيْهِ أَبَداً، وَ الثَّالِثُ أَنْ تُؤَدِّيَ إِلَى الْمَخْلُوقِينَ حُقُوقَهُمْ حَتَّى تَلْقَى اللَّهَ أَمْلَسَ لَيْسَ عَلَيْكَ تَبِعَةٌ، وَ الرَّابِعُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى كُلِّ فَرِيضَةٍ عَلَيْكَ ضَيَّعْتَهَا فَتُؤَدِّيَ حَقَّهَا، وَ الْخَامِسُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى اللَّحْمِ الَّذِي نَبَتَ عَلَى السُّحْتِ فَتُذِيبَهُ بِالْأَحْزَانِ حَتَّى تُلْصِقَ الْجِلْدَ بِالْعَظْمِ وَ يَنْشَأَ بَيْنَهُمَا لَحْمٌ جَدِيدٌ، وَ السَّادِسُ أَنْ تُذِيقَ الْجِسْمَ أَلَمَ الطَّاعَةِ كَمَا أَذَقْتَهُ حَلَاوَةَ الْمَعْصِيَةِ؛ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ.
السُّحْت: مال نامشروع و حرام.
به مردى كه در حضور او استغفر الله گفته بود، فرمود: مادرت در عزايت بگريد، آيا مى دانى استغفار چيست؟ استغفار درجه بلند مرتبگان است و آن را شش شرط است، نخست پشيمانى برگذشته. دوم، عزم بر ترك بازگشت به طور هميشه. سوم، اين كه حقوق مردم را ادا كنى تا با خداى عارى از هر گناهى ديدار نمايى. چهارم، هر واجبى را كه بر عهده تو بوده و انجامش نداده اى، به جاى آورى. پنجم، آنكه گوشتى را كه در گناه بر پيكرت روييده، در غمها و اندوهان آب كنى تا پوستت به استخوانت بچسبد و ميان پوست و استخوان گوشت تازه برويد. ششم، جسم خود را رنج طاعت بچشانى، همچنان، كه بر او حلاوت معصيت چشانده بودى. در اين هنگام بگوى: استغفر الله.
كسى در محضرش گفت: «استغفر اللّه» فرمود: مادر به عزايت بنشيند، مى دانى استغفار چيست؟ استغفار مقام مردم بلند مرتبه است، و آن نامى است كه آن را شش معناست: اول پشيمانى از گناه انجام گرفته، دوم تصميم بر ترك گناه در آينده، سوم پرداخت حقوق مردم تا خدا را ملاقات كنى و حقى از مردم بر عهده ات نباشد. چهارم اراده بر اداى هر حق واجبى كه آن را ضايع كرده اى و آن را بپردازى. پنجم همّت بر آب كردن گوشتى كه از حرام بر وجودت روييده با اندوه بر گذشته تا جايى كه پوست را به استخوان بچسبانى و بين آنها گوشت جديد رويد. ششم چشاندن رنج عبادت بر بدن چنانكه شيرينى گناه را بر آن چشاندى. آن گاه مى گويى: استغفر اللّه.
شرائط توبه و استغفار (اعتقادى، اخلاقى):(شخصى در حضور امام عليه السّلام بدون توجه لازم گفت: استغفر اللَّه، امام فرمود:) مادرت بر تو بگريد، مى دانى معناى استغفار چيست استغفار درجه والا مقامان است، و داراى شش معنا است، اوّل- پشيمانى از آنچه گذشت، دوّم- تصميم به عدم بازگشت، سوم- پرداختن حقوق مردم چنانكه خدا را پاك ديدار كنى كه چيزى بر عهده تو نباشد، چهارم- تمام واجب هاى ضايع ساخته را به جا آورى، پنجم- گوشتى كه از حرام بر اندامت روييده، با اندوه فراوان آب كنى، چنانكه پوست به استخوان چسبيده گوشت تازه برويد، ششم- رنج طاعت را به تن بچشانى چنانكه شيرينى گناه را به او چشانده بودى، پس آنگاه بگويى، استغفر اللَّه.
[و به كسى كه در محضر او أستغفر اللّه گفت، فرمود:] مادر بر تو ببايد گريست مى دانى استغفار چيست؟ استغفار درجت بلند رتبگان است و شش معنى براى آن است: نخست پشيمانى بر آنچه گذشت، و دوم عزم بر ترك بازگشت، و سوم آن كه حقوق مردم را به آنان بپردازى چنانكه خدا را پاك ديدار كنى و خود را از گناه تهى سازى، و چهارم اين كه حقّ هر واجبى را كه ضايع ساخته اى ادا سازى و پنجم اين كه گوشتى را كه از حرام روييده است، با اندوهها آب كنى چندان كه پوست به استخوان چسبد و ميان آن دو گوشتى تازه رويد، و ششم آن كه درد طاعت را به تن بچشانى، چنانكه شيرينى معصيت را بدان چشاندى آن گاه أستغفر اللّه گفتن توانى.
امام عليه السّلام بكسيكه در حضور آن حضرت گفت: أستغفر اللّه (در شرائط استغفار و طلب آمرزش) فرمود:1- مادرت به مرگ تو بنشيند آيا ميدانى چيست (معنى حقيقى) استغفار (كه بى انديشه به زبان مى گذرانى)؟2- استغفار مقام و منزلت گروهى بلند مرتبه (مؤمنين) است و آن نامى است كه شش معنى (شرط) دارد (اگر هر شش شرط جمع باشد استغفار تمام و گر نه ناقص است) اوّل پشيمانى از گناه گذشته، دوم تصميم بترك بازگشت بآن هميشه، سوم آنكه حقوق مردم را بپردازى تا خدا را ملاقات كنى (به پاداش برسى) با پاكى كه بر تو زيان و گناهى نباشد، چهارم آنكه قصد كنى هر چه بر تو واجب بوده (مانند نماز و روزه و حجّ) و آنرا از دست داده اى (بجا نياورده اى) حقّ آن (قضايش) را بجا آورى، پنجم آنكه همّت بگمارى گوشتى را كه (بر تن تو) از حرام روييده به اندوهها بگدازى تا پوست به استخوان بچسبد و بين آنها گوشت تازه اى برويد، ششم آنكه رنج عبادت و بندگى را بتن بچشانى چنانكه شيرينى معصيت را بآن چشانده اى، پس آنگاه (كه اين شرائط گرد آمد) ميگوئى: أستغفر اللّه (از خدا آمرزش مى طلبم).
امام(عليه السلام) به شخصى كه در حضور او (از روى غفلت و بى خبرى) استغفرالله گفت، فرمود: مادرت به عزايت بنشيند آيا مى دانى استغفار چيست؟ استغفار مقام بلندمرتبه گان است و واژه اى است كه بر شش معنا اطلاق مى شود (مراحل شش گانه اى دارد): نخست پشيمانى از اعمال گذشته، دوم تصميم بر ترك هميشگى آن ها در آينده. سوم اين است كه حقوقى را كه از مردم ضايع كرده اى به آن ها بازگردانى تا به هنگام ملاقات پروردگار (به هنگام مرگ يا محشور شدن در قيامت) حق كسى بر تو نباشد و چهارم اين كه هر واجبى كه از تو فوت شده است حق آن را ادا كنى (و قضاى آن را به جاى آورى). پنجم، گوشت هايى را كه براثر حرام بر اندامت روييده با اندوه بر گناه آب كنى تا چيزى از آن باقى نماند و پوست به استخوانت بچسبد و گوشت تازه در ميان آن ها برويد و ششم آن كه به همان اندازه كه لذت و شيرينى گناه را به جسمت چشانده اى زحمت و مرارت طاعت را نيز به آن بچشانى. پس از انجام اين مراحل مى گويى: استغفر الله.
مراحل استغفار كامل:امام(عليه السلام) در اين گفتار بسيار پرمعنا، حقيقت استغفار را بيان مى كند. استغفارى كه جامع جميع شرايط است و انسان را از تمام آثار گناه پاك مى سازد و شستوشو مى دهد. داستان اين گفتار از اين قرار است: «شخصى در حضور امام(عليه السلام) (از روى غفلت و بى خبرى) گفت: استغفرالله. امام(عليه السلام) (كه احساس كرد استغفار او ظاهرى بيش ندارد او را مخاطب ساخته) فرمود: مادرت به عزايت بنشيند»; (لِقَائِل قَالَ بِحَضْرَتِهِ: «أَسْتَغْفِرُ اللّهَ»: ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ).«ثَكل» در لغت به معناى از دست دادن فرزند و يا از دست دادن يكى از عزيزان است بنابراين جمله (ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ) يعنى مادرت تو را از دست بدهد كه نتيجه آن اين است كه او عزادار مى شود. البته منظور از اين جمله واقعاً نفرين به مرگ نيست بلكه اين، تعبيرى است كه هنگام نهى اكيد از چيزى، در ادبيات عرب به كار مى رود. همان گونه كه ما وقتى كسى كار بدى انجام مى دهد و مى خواهيم به شدّت او را نهى كنيم مى گوييم: خدا مرگت دهد چرا اين كار را مى كنى؟ اين در واقع نفرين جدى به مرگ نيست بلكه اشاره به نهى شديد است. به هر حال، از قرائن معلوم مى شود كه شخص مزبور انسان آلوده به گناهى بوده كه استغفارش ظاهرى و يا بسيار كم محتوا بوده است. امام(عليه السلام) در اين جا فرصت را غنيمت مى شمرد تا كامل ترين مرحله توبه و استغفار را بيان كند.نخست به او مى فرمايد: «مى دانى استغفار يعنى چه؟»; (أَتَدْرِي مَا الاِسْتِغْفَارُ؟). اين استفهام در واقع استفهام انكارى است يعنى تو حقيقت استغفار را نمى دانى، بگذار براى تو شرح دهم. سپس مى افزايد: «استغفار مقام بلندمرتبه گان است»; (الاِسْتِغْفَارُ دَرَجَةُ الْعِلِّيِّينَ). «عليين» جمع «عِلى» (بر وزن ملى) در اصل به معناى مكان بلند يا اشخاصى است كه در محل بالا مى نشينند و به اشخاص والامقام كه ازنظر معنوى در مكان بالايى هستند نيز اطلاق مى شود. بعضى نيز گفته اند كه ذكر عليين به صيغه جمع به منظور تأكيد است يعنى (عُلُوٌّ فِى عُلُوّ) ولى در كلام امام(عليه السلام) به معناى اشخاص والامقام مى باشد و معناى جمله اين است كه استغفار، مقام بلندپايگان نزد خداست و آن ها هستند كه از هر ترك اولايى استغفار مى كنند; استغفارى كه جامع شرايط باشد (شرايط مذكور، در ادامه مى آيد).آنگاه امام(عليه السلام) در تفسير اين سخن مى فرمايد: «استغفار واژه اى است كه بر شش معنا اطلاق مى شود (و مراحل شش گانه اى دارد)»; (وَهُوَ اسْمٌ وَاقِعٌ عَلَى سِتَّةِ مَعَان).آنگاه امام(عليه السلام) به شرح اين مقامات شش گانه پرداخته، مى فرمايد: «نخست پشيمانى از اعمال گذشته و دوم تصميم بر ترك هميشگى آن ها در آينده است»; (أَوَّلُهَا النَّدَمُ عَلَى مَا مَضَى، وَالثَّانِي الْعَزْمُ عَلَى تَرْكِ الْعَوْدِ إِلَيْهِ أَبَداً).به يقين، كسى كه در مقام استغفار و توبه برمى آيد بايد از گذشته خويش پشيمان باشد و كسى كه از گذشته خويش واقعاً پشيمان است بايد تصميم بر ترك آن ها در آينده داشته باشد. چگونه ممكن است كسى از خدا تقاضاى عفو گناهى را كند اما در عين حال از انجام آن پشيمان نباشد و يا تصميم به تكرار آن در آينده داشته باشد؟ اين دو از اركان قطعى استغفار و توبه است و بدون آن توبه مفهومى نخواهد داشت. لذا در حديثى از امام باقر(عليه السلام) در كتاب شريف كافى مى خوانيم: «الْمُقِيمُ عَلَى الذَّنْبِ وَ هُوَ مُسْتَغْفِرٌ مِنْهُ كَالْمُسْتَهْزِى; كسى كه به گناه خود ادامه مى دهد و در عين حال استغفار مى كند گويى دارد (خود را يا حكم گناه را يا نعوذ بالله خدا را) مسخره مى كند».[1]آنگاه مى فرمايد: «سوم اين است كه حقوقى را كه از مردم ضايع كرده اى به آن ها بازگردانى تا به هنگام ملاقات پروردگار (به هنگام مرگ يا محشور شدن در قيامت) حق كسى بر تو نباشد و چهارم اين كه هر واجبى كه از تو فوت شده است حق آن را ادا كنى (و قضاى آن را به جاى آورى)»; (وَ الثَّالِثُ أَنْ تُؤَدِّيَ إِلَى الَْمخْلُوقِينَ حُقُوقَهُمْ حَتَّى تَلْقَى اللّهَ أَمْلَسَ لَيْسَ عَلَيْكَ تَبِعَةٌ، وَالرَّابِعُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى كُلِّ فَرِيضَة عَلَيْكَ ضَيَّعْتَهَا فَتُؤَدِّيَ حَقَّهَا).اين دو قسمت در حقيقت از آثار قطعى پشيمانى واقعى از گناه است زيرا كسى كه از كارى پشيمان شده سعى مى كند آن را جبران نمايد و جبران، در ضايع كردن حقوق مردم، بازگرداندن حقوق به آن ها و در تضييع حق الله قضاى آن است. بديهى است كه اين دو ركن در مواردى است كه قابل جبران باشد اما گناهانى كه از طريق قضا كردن يا اداى حقوق مردم قابل جبران نيست تنها با انجام اعمال صالح ديگر مى توان آثار آن را از روح و جان شست.به همين دليل در آيات بسيارى بعد از ذكر توبه، ذكر اصلاح (جبران با اعمال صالحه) آمده است ازجمله در سوره بقره آيه 159 و 160 درباره علماى يهود كه حقايق را مخفى مى كردند مى خوانيم: «(إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِى الْكِتَابِ أُوْلَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ * إِلاَّ الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَيَّنُوا فَأُوْلَئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ); كسانى كه دلايل روشن، و وسيله هدايتى را كه نازل كرده ايم، بعد از آن كه در كتاب براى مردم بيان نموديم، كتمان كنند، خدا آن ها را لعنت مى كند; و همه لعن كنندگان نيز آن ها را لعن مى كنند. مگر آن ها كه توبه و بازگشت كردند، و (اعمال بد خود را با اعمال نيك) اصلاح نمودند، (و آنچه را كتمان كرده بودند; آشكار ساختند;) من توبه آن ها را مى پذيرم; كه من توّاب و رحيمم».در واقع شخص گنهكار به خصوص كسى كه اصرار بر گناه داشته مانند بيمارى است كه نيروهاى خود را از دست داده است; هنگامى كه بيمارى قطع شد بايد به تقويت خويشتن بپردازد تا نيروهاى از دست رفته بازگردد و به صورت نخستين درآيد. تأثير گناه بر روح انسان نيز همين گونه است و جبران و اصلاح آن نيز از طريق انجام اعمال صالحه است.آنگاه امام(عليه السلام) به سراغ پنجمين و ششمين مرحله كه آخرين اركان توبه و بالاترين مراحل آن هستند رفته، مى فرمايد: «پنجم، گوشت هايى را كه براثر حرام بر اندامت روييده با اندوه بر گناه آب كنى تا چيزى از آن باقى نماند و پوست به استخوانت بچسبد و گوشت تازه در ميان آن ها برويد و ششم آن كه به همان اندازه كه لذت و شيرينى گناه را به جسمت چشانده اى زحمت و مرارت طاعت را نيز به آن بچشانى»; (وَالْخَامِسُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى اللَّحْمِ الَّذِي نَبَتَ عَلَى السُّحْتِ فَتُذِيبَهُ بِالاَْحْزَانِ، حَتَّى تُلْصِقَ الْجِلْدَ بِالْعَظْمِ، وَ يَنْشَأَ بَيْنَهُمَا لَحْمٌ جَدِيدٌ، وَالسَّادِسُ أَنْ تُذِيقَ الْجِسْمَ أَلَمَ الطَّاعَةِ كَمَا أَذَقْتَهُ حَلاَوَةَ الْمَعْصِيَةِ).البته اين مربوط به جايى است كه گوشت انسان از اموال حرام روييده باشد و تعبير به «حَتَّى تُلْصِقَ الْجِلْدَ بِالْعَظْمِ; تا پوستت به استخوانت بچسبد» نوعى تأكيد و مبالغه است. حداقل چنين شخصى كه در عيش و نوش و اموال حرام فربه شده به وسيله گرفتن روزه هاى مستحب لاغر شود و بخش قابل توجهى از آن گوشت ها را از طريق روزه و رياضت آب كند. قابل توجه اين كه اين دو مرحله يكى ناظر به جنبه هاى جسمى است و ديگرى ناظر به جنبه هاى روحى (هر چند هر دو از طريق جسم انجام مى شود); جسم را با رياضت لاغر مى كند و روح را با چشيدن زحمت طاعت، همان گونه كه در حال معصيت جسمش را با اموال حرام چاق و فربه كرد و روحش را با گناهانى مانند شنيدن انواع موسيقى ها و كارهاى حرام ديگرى كه از طريق جسم به روح منتقل مى شود. در پايان مى فرمايد: «پس از انجام اين مراحل مى گويى: استغفر الله»; (فَعِنْدَ ذلِكَ تَقُولُ: «أَسْتَغْفِرُ اللّهَ»).بنابراين استغفار بازيچه نيست و لقلقه زبان نمى باشد كه انسان هر زمان مرتكب گناهى شود بى آن كه شرايط توبه را فراهم كرده باشد با گفتن استغفرالله خود را راحت كند و گمان كند گناهش بخشوده شده و از عذاب الهى در امان است. البته بعضى از اين مراحل شش گانه از اركان است و بعضى ديگر از شرايط كمال. به يقين چهار مرحله اول از اركان مى باشد زيرا بدون پشيمانى كه لازمه آن تصميم بر ترك در آينده است و بدون جبران مافات از حقوق الناس و حقوق الله حقيقت توبه حاصل نمى شود. ولى آب شدن گوشت هايى كه از حرام روييده و يا چشيدن مرارت طاعت براى از بين رفتن آثار لذت حرام، از مراحل كمال است. به تعبير ديگر ـ آن گونه كه مرحوم امام خمينى(قدس سره) در مكاسب محرمه خود بيان كرده ـ دو مرحله اول، حقيقت توبه است، مرحله سوم و چهارم شرط پذيرش آن و مرحله پنجم و ششم شرط كمال آن است.*****نكته ها:1. شرايط توبه واقعى:نخستين گام در سير و سلوك الى الله ازنظر عمل، توبه از گناه است; تا انسان از آثار گناهان پيشين از طريق توبه صحيح، پاك و پاكيزه نشود در حريم قرب پروردگار راهى نخواهد داشت. در واقع توبه يك كلاس تربيتى مهم است زيرا اگر گنهكار راه بازگشت را به روى خود بسته ببيند از ادامه گناه پرهيز نخواهد كرد و پيش خود فكر مى كند: اكنون كه من رانده درگاه خدا شده ام آب از سرم گذشته چه يك قامت چه صد قامت. امام سجاد(عليه السلام) حقيقت توبه را در مناجات تائبين به صورت بسيار زيبايى ترسيم كرده است: «إِلَهِى أَنْتَ الَّذِى فَتَحْتَ لِعِبَادِكَ بَاباً إِلَى عَفْوِكَ سَمَّيتَهُ التَّوْبَةَ فَقُلْتَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبَابِ بَعْدَ فَتْحِه; خداوندا! تو همان كسى هستى كه درى به سوى عفوت براى بندگانت گشوده اى و نام آن را باب توبه گذاشته اى و از همه گنهكاران دعوت كرده اى و فرموده اى: به سوى خدا بازگرديد و توبه كنيد; توبه اى خالص. اكنون كه اين باب رحمت گشوده است كسانى كه از آن وارد نمى شوند چه عذرى دارند؟»همان گونه كه علماى اخلاق توبه را به عنوان گام نخستين، بسيار مهم مى شمارند فقها نيز آن را جزء واجبات مى دانند و بر همه واجب مى كنند كه اگر لغزشى از كسى سر زد بلافاصله توبه كند و در مقام جبران برآيد. جالب اين است كه توبه در آيات قرآن در بسيارى از موارد به گنهكار نسبت داده شده ولى در پاره اى از موارد به خدا نسبت داده شده است: «(لَّقَدْ تَّابَ اللهُ عَلَى النَّبِىِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالاَْنصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِى سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيق مِّنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ); به يقين خداوند رحمت خود را شامل حال پيامبر و مهاجران و انصار، كه در زمان عسرت و شدّت (در جنگ تبوك) از او پيروى كردند، نمود; بعد از آن كه نزديك بود دل هاى گروهى از آنها، از حقّ منحرف شود (و از ميدان جنگ بازگردند); سپس خدا توبه آن ها را پذيرفت، كه او درباره آنان مهربان و رحيم است!».[2]هر دو توبه به معناى بازگشت است ولى توبه بندگان بازگشت از گناه به اطاعت است و توبه خداوند بازگشت از مجازات به رحمت.و جالب اين كه هر دو توبه در يك آيه از قرآن در كنار هم قرار داده شده است آن جا كه مى فرمايد: «(فَمَنْ تَابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ); اما آن كس كه پس از ستم كردن، توبه و جبران نمايد، خداوند توبه او را مى پذيرد; (و از مجازات الهى; معاف مى شود، زيرا) خداوند، آمرزنده و مهربان است».[3]درباره توبه، هم در آيات قرآن به طور گسترده بحث شده و هم در روايات. در قرآن مجيد بيش از هشتاد بار اين واژه و مشتقات آن استعمال شده است.همه انبياى الهى هنگامى كه براى هدايت امت هاى مختلف مأموريت پيدا مى كردند قبل از هرچيز، آن ها را به توبه دعوت مى نمودند. هود و صالح و شعيب و ...(عليهم السلام) همه قوم خويش را به توبه دعوت كردند و همچنين پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله). اميرمؤمنان(عليه السلام) در وصيت نامه اى كه خطاب به امام مجتبى(عليه السلام) نوشته است مى فرمايد: «إِنْ قَارَفْتَ سَيئَةً فَعَجِّلْ مَحْوَهَا بِالتَّوْبَةِ; هر وقت مرتكب گناهى شدى هرچه سريع تر آن را به وسيله توبه محو كن» و به مؤمنان هشدار داده شده است كه در مسأله توبه از تأخير و تسويف بپرهيزند.[4]و در جاى ديگر مى فرمايد: «مُسَوِّفُ نَفْسِهِ بِالتَّوْبَةِ مِنْ هُجُومِ الاَْجَلِ عَلَى أَعْظَمِ الْخَطَرِ; كسى كه در برابر هجوم اجل، توبه را به تأخير بيندازد خود را در معرض بزرگ ترين خطرات قرار داده است».[5]درباره توبه بحث هاى زيادى مطرح است كه در اينجانمى توان به تمام آن پرداخت، ازجمله اين كه قبول شدن توبه عقلى است يا نقلى؟ شرايط توبه و مراتب آن و آثار و بركاتش چيست؟ يكى از بحث ها نيز اين است كه توبه تا چه زمانى پذيرفته مى گردد؟ و چه زمانى درهاى توبه بسته مى شود؟ كه از آيات و روايات استفاده مى شود هنگامى كه انسان در آستانه مرگ قرار گرفت و چشم برزخى پيدا كرد درهاى توبه بسته مى شود.قرآن مجيد مى فرمايد: «(وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّى تُبْتُ الاْنَ وَلاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُوْلَئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً); توبه كسانى كه كارهاى بد انجام مى دهند، و هنگامى كه مرگ يكى از آن ها فرا مى رسد مى گويد: «الان توبه كردم!» پذيرفته نيست; و نه كسانى كه در حال كفر از دنيا مى روند; اين ها كسانى هستند كه عذاب دردناكى برايشان فراهم كرده ايم».[6]امام اميرمؤمنان على(عليه السلام) در حكمت مورد بحث شرايط توبه كامل و جامع را در عباراتى كوتاه و بسيار پرمعنا بيان فرموده كه چيزى فراتر از آن در امر توبه وجود ندارد.چنين توبه اى است كه انسان را از هرگونه گناه و از تمام آثار وضعى و تكوينى آن پاك و پاكيزه مى كند و از نفوذ گناه در اعماق وجود انسان جلوگيرى مى نمايد.البته گاه آلودگى انسان به اندازه اى است كه تصميم به توبه گرفتن كار آسانى نيست; زندگى او آلوده به انواع اموال حرام شده، شغل او و فكر او آلوده به گناه است. در اين گونه موارد تصميم شجاعانه اى لازم است كه توأم با امدادهاى الهى شود و انسان را از منجلاب گناه بيرون آورد. همانگونه كه در داستان معروف ابوبصير و همسايه توبه كارش آمده است.2. سرگذشت عجيب همسايه ابوبصير:او مى گويد: همسايه اى داشتم كه از كارگزاران حكومت ظالم (بنى اميه يا بنى عباس) بود و از اين طريق اموال فراوانى را به دست آورده و مشغول عيش و نوش و لهو و لعب بود. اضافه بر اين، افراد فاسد را به مجلس خود دعوت مى كرد. بارها او را نصيحت كردم ولى دست برنداشت اما هنگامى كه زياد اصرار نمودم گفت: اى مرد! من آدمى آلوده به گناهم و تو مرد پاكى هستى اگر شرح حال مرا براى يارت امام صادق(عليه السلام) بازگو كنى اميد مى رود نجات يابم.ابوبصير مى گويد:گفته هاى او در دل من اثركرد هنگامى كه خدمت امام صادق(عليه السلام) رسيدم شرح حال او را به آن حضرت عرض كردم. فرمود: هنگامى كه به كوفه بازگشتى او به ديدار تو مى آيد. به او بگو جعفر بن محمّد براى تو پيغام فرستاده و گفته است كه دست از اين كارها بردار، من بهشت را براى تو تضمين مى كنم.ابوبصير مى گويد: وقتى به كوفه بازگشتم در ميان كسانى كه به ديدار من آمدند همسايه گنهكارم بود. هنگامى كه خواست برخيزد و برود اشاره كردم بنشين تا منزل خلوت شود من كارى با تو دارم. هنگامى كه منزل خلوت شد به او گفتم: حال تو را براى امام صادق(عليه السلام) شرح دادم امام(عليه السلام) فرمود: سلام مرا به او برسان و به او بگو اعمال ناشايست خود را ترك كند و در برابر آن، من بهشت را براى او تضمين مى كنم.مرد همسايه با شنيدن اين سخن، سخت منقلب شد و گريه كرد. سپس گفت: تو را به خدا جعفر بن محمّد چنين پيامى به من داده است؟ ابوبصير مى گويد: قسم ياد كردم كه اين پيام آن حضرت است. آن مرد گفت: همين كافى است و سپس از نزد من بيرون رفت.بعد از چند روز كسى را به سراغ من فرستاد تا نزد او بروم. ديدم پشت در خانه ايستاده در حالى كه بدنش تقريباً برهنه است. گفت: اى ابوبصير! هرچه در منزل از اموال حرام بود آن ها را در راه خدا دادم. (يا به صاحبانش بازگرداندم) و تو مى بينى اكنون در چه حالم.ابوبصير مى گويد: با كمك برادران شيعه، لباس (و ساير نيازمندى ها را) براى او گردآورى كردم (در حالى كه از تصميم و همت او سخت شگفت زده بودم).مدتى گذشت بار ديگر به سراغ من فرستاد كه بيا من بيمارم. ابوبصير مى گويد: به سراغش رفتم و مرتباً براى درمان او مى كوشيدم ولى درمان ها سودى نبخشيد و سرانجام در آستانه رحلت از دنيا قرار گرفت.ابوبصير مى گويد: در واپسين ساعات عمر در كنار او نشسته بودم و او بيهوش شد. هنگامى كه به هوش آمد صدا زد: اى ابوبصير! دوست تو به عهدش وفا كرد. اين سخن را گفت و چشم از دنيا فروبست.ابوبصير اضافه مى كند: مدّتى بعد به زيارت خانه خدا رفتم; سپس براى زيارت امام صادق(عليه السلام) به مدينه آمدم هنگامى كه مى خواستم وارد منزل آن حضرت شوم در حالى كه يك پاى من در دالان خانه بود و پاى ديگرم در حياط خانه، امام(عليه السلام) از داخل اطاق صدا زد و فرمود: «يا أَبَا بَصِير قَدْ وَفَينَا لِصَاحِبِكَ; اى ابوبصير! ما به عهدى كه با دوست تو كرده بوديم وفا كرديم!»[7]. [8]*****پی نوشت:[1]. كافى، ج 2، ص 435، ح 10.[2]. توبه، آيه 117.[3]. مائده، آيه 39.[4]. بحارالانوار، ج 74، ص 208 .[5]. مستدرك الوسائل، ج 12، ص 130.[6]. نساء، آيه 18 .[7]. كافى، ج 1، ص 474، ح 5.[8]. سند گفتار حكيمانه: اين كلام آموزنده را قبل از سيد رضى مرحوم ابن شعبه حرانى در كتاب تحف العقول نقل كرده ولى طولانى تر از مرحوم سيد رضى، و بعد از مرحوم سيد رضى فخر رازى در تفسير خود و ديلمى در كتاب ارشاد آن را آورده اند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 295)
«امام (ع) فرمود: لِقَائِلٍ قَالَ بِحَضْرَتِهِ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ- ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ أَ تَدْرِي مَا الِاسْتِغْفَارُ- الِاسْتِغْفَارُ دَرَجَةُ الْعِلِّيِّينَ- وَ هُوَ اسْمٌ وَاقِعٌ عَلَى سِتَّةِ مَعَانٍ- أَوَّلُهَا النَّدَمُ عَلَى مَا مَضَى- وَ الثَّانِي الْعَزْمُ عَلَى تَرْكِ الْعَوْدِ إِلَيْهِ أَبَداً- وَ الثَّالِثُ أَنْ تُؤَدِّيَ إِلَى الْمَخْلُوقِينَ حُقُوقَهُمْ- حَتَّى تَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمْلَسَ لَيْسَ عَلَيْكَ تَبِعَةٌ- وَ الرَّابِعُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى كُلِّ فَرِيضَةٍ عَلَيْكَ- ضَيَّعْتَهَا فَتُؤَدِّيَ حَقَّهَا- وَ الْخَامِسُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى اللَّحْمِ الَّذِي نَبَتَ عَلَى السُّحْتِ- فَتُذِيبَهُ بِالْأَحْزَانِ حَتَّى تُلْصِقَ الْجِلْدَ بِالْعَظْمِ- وَ يَنْشَأَ بَيْنَهُمَا لَحْمٌ جَدِيدٌ- وَ السَّادِسُ أَنْ تُذِيقَ الْجِسْمَ أَلَمَ الطَّاعَةِ- كَمَا أَذَقْتَهُ حَلَاوَةَ الْمَعْصِيَةِ- فَعِنْدَ ذَلِكَ تَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ»ظاهر سخن امام (ع) مقتضى آن است كه كلمه استغفار به معنى واقعى، مقام بلند مرتبگانى است كه شايستگى تصاحب آن را دارند، اين كلمه داراى شش معنايى است كه امام (ع) بدانها اشاره فرموده و آنها را نام برده تا حقيقت آن شناخته شود. و اين معناى استغفار در عرف جديد شرعى است اگر نه معنى لغوى آن طلب آمرزش است. جز اين كه طلب مغفرت مشروط به شرايطى است كه ذكر شد، و لفظ مشروط در اينجا بر شرط اطلاق شده است. و احتمال مى رود كه هدف امام (ع) تفسير واقعيت استغفار نبوده بلكه اشاره بر شرايط آن باشد كه بدون آنها استغفار سزاوار نيست، و آن شرايط شش تاست.و معناى عبارت «أ تدرى ما الاستغفار» يعنى: استغفار با شرايط كامل، و به دليل اين كه ماهيت استغفار روشن بوده است از آن خوددارى كرده است. و امام (ع) بر تماميت آن وسيله شرايط اشاره نموده و قصدش از اشاره بر اين كه لفظ استغفار بر شرايطش صدق مى كند، تأكيد بر اين مطلب است كه استغفار بدون آنها ناتمام است تا آنجا كه مجموع آنها حقيقت استغفار مى باشد. كلمه «أملس» را براى پاكى نامه اعمال از گناهان استعاره آورده است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 496
السادسة و التسعون بعد ثلاثمائة من حكمه عليه السّلام:(396) و قال عليه السّلام لقائل قال بحضرته «أستغفر اللَّه»: ثكلتك أمّك أ تدري ما الاستغفار؟ إنّ الاستغفار درجة العلّيّين، و هو اسم واقع على ستّة معان: أوّلها النّدم على ما مضى، و الثاني العزم على ترك العود إليه أبدا، و الثالث أن تؤدّى إلى المخلوقين حقوقهم حتّى تلقى اللَّه أملس ليس عليك تبعة، و الرّابع أن تعمد إلى كلّ فريضة عليك ضيّعتها فتؤدّى حقّها، و الخامس أن تعمد إلى اللّحم الّذي نبت على السّحت فتذيبه بالأحزان حتّى تلصق الجلد بالعظم و ينشأ بينهما لحم جديد، و السّادس أن تذيق الجسم ألم الطّاعة كما أذقته حلاوة المعصية فعند ذلك تقول: «أستغفر اللَّه». (85548- 85450)
اللغة:(العلّيّين) جمع فعّيل كضلّيل و خمّير تقول: هذا رجل عليّ، أي كثير العلوّ، و منه العلية للغرفة على إحدى اللغتين، و فسّره الراوندى بأنّه اسم السماء السابعة، و بسدرة المنتهى، و بموضع تحت قائمة العرش اليمنى، و بأمكنة في السّماء و لكن ضعّفها ابن أبي الحديد في شرحه بوجوه ضعيفة.اقول: العلّيّين من الملحقات بالجمع المذكر السالم كالسنين، و هو درجة عالية فيها كتاب الأبرار قال اللَّه تعالى: «كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ» (18- المطفّفين) (السّحت) الحرام، يقال: سحت بالتسكين و سحت بالضّم و أسحت الرجل في تجارته أي اكتسب السّحت.الاعراب:درجة العليّين، على تقدير حذف مضاف أي لصاحب الاستغفار درجة العلّيين.المعنى:الاستغفار هو طلب المغفرة للنّدم على الذّنب بوجه لا يرجع إليه، أي النّدم خوفا من اللَّه، و ما ذكره عليه السّلام من المعاني شرائط و لوازم للنّدم الحقيقى خوفا من اللَّه تعالى، و ليس الغرض وضع الاستغفار لمعنى جديد شرعي كما ذكره ابن ميثم قال: ظاهر كلامه يقتضى أنّ اسم الاستغفار الحقّ الذي له درجة العلّيين و يستحقّها صاحبها به واقع على مجموع المعاني الستّة الّتي أشار إليها و ذكرها ليتعرّف حقيقته منها، و يكون إرادة هذا المعنى من لفظ الاستغفار بعرف جديد شرعي.أقول: المقصود من اطلاقه على ستّة معان أنها آثار الندم و الانابة إلى اللَّه لا أنّها أجزاء لمفهومه.الترجمة:بكسى كه در حضورش گفت «أستغفر اللَّه» فرمود: مادرت بر تو بگريد آيا مى دانى استغفار چيست؟ استغفار درجه عليّين است و آن نامي است كه بر شش معنا إطلاق مى شود:1- پشيمانى از آنچه گذشته 2- تصميم ابدي بر ترك بازگشت بدان 3- اين كه حقوق مردمى كه برده اى بدانها بپردازى تا خدا را پاك ملاقات كنى و بر تو بدهكارى نباشد 4- آنكه توجّه كني بهر واجبى كه آنرا ضايع كردي و حقّش را أدا كني 5- توجّه كنى بگوشتى كه از حرام بر تو روئيده و آنرا بر اندوه از گناه خود آب كني تا پوستت باستخوانت بچسبد و گوشت تازه ميان آنها برويد 6- بتنت سختى طاعت بچشانى چنانچه شيرينى گناهش چشاندى و آن گاه بگوئى: «أستغفر اللَّه».
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص211
و قال عليه السّلام لقائل قال بحضرته استغفر الله: ثكلتك امك اتدرى ما الاستغفار ان للإستغفار درجة العليين، و هو اسم واقع على ستة معان: اوّلها الندم على ما مضى، و الثانى العزم على ترك العود اليه ابدا. و الثالث ان تؤدّى الى المخلوقين حقوقهم حتى تلقى الله عز و جل املس ليس عليك تبعة. و الرابع ان تعمد الى كل فريضة عليك ضيعتها فتؤدى حقّها، و الخامس ان تعمد الى اللحم الذى نبت على السحت فتذيبه بالاحزان حتى تلصق الجلد بالعظم، و ينشأ بينهما لحم جديد، السادس ان تذيق الجسم الم الطاعة كما اذقته حلاوة المعصية، فعند ذلك تقول استغفر الله.«و آن حضرت به كسى كه در حضورش استغفر الله گفت، فرمود: مادر بر تو بگريد آيا مى دانى استغفار چيست استغفار درجه بلندپايگان است و بر نامى اطلاق مى شود كه شش معنى لازمه آن است، نخست پشيمانى بر آنچه گذشت، دوّم تصميم استوار كه هرگز به سوى آن برنگردد، سوم آنكه حقوق خلق را به آنان چنان بپردازى كه خداوند عز و جل را نرم و در حالى كه بر تو گناهى نيست ديدار كنى، چهارم آنكه آهنگ اداى هر فريضه كه بر تو بوده است و آن را تباه ساخته اى كنى، پنجم آنكه قصد آن كنى كه گوشتى را كه از حرام روييده است با اندوه ها چنان آب كنى كه پوست تو به استخوان چسبد و ميان پوست و استخوان گوشت نو برويد، ششم آنكه به جسم خويش درد طاعت را بچشانى همان گونه كه شيرينى معصيت را به آن چشانده اى، در اين هنگام مى توانى بگويى: استغفر الله.»
ابن ابى الحديد پس از توضيح درباره كلمه «عليين» كه در اين جا جمع علّى است يعنى مرد بلند مرتبه و رد سخن قطب راوندى كه آن را نام جايى زير پايه عرش دانسته است و كلمه «سحت» كه به معنى حرام است، بحثى درباره استغفار و توبه بر طبق عقيده معتزليان آورده است كه سرچشمه آن را همين گفتار امير المؤمنين عليه السّلام دانسته است و گفته است در اين سخن على عليه السّلام با همه اختصار تمام اصول توبه و استغفار گنجانيده شده است.