وَ رُوِيَ أَنَّهُ (عليه السلام) كَانَ جَالِساً فِي أَصْحَابِهِ، فَمَرَّتْ بِهِمُ امْرَأَةٌ جَمِيلَةٌ فَرَمَقَهَا الْقَوْمُ بِأَبْصَارِهِمْ، فَقَالَ (عليه السلام):إِنَّ أَبْصَارَ هَذِهِ الْفُحُولِ طَوَامِحُ، وَ إِنَّ ذَلِكَ سَبَبُ هِبَابِهَا؛ فَإِذَا نَظَرَ أَحَدُكُمْ إِلَى امْرَأَةٍ تُعْجِبُهُ، فَلْيُلَامِسْ أَهْلَهُ، فَإِنَّمَا هِيَ امْرَأَةٌ كَامْرَأَتِهِ.فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْخَوَارِجِ: قَاتَلَهُ اللَّهُ كَافِراً، مَا أَفْقَهَهُ! فَوَثَبَ الْقَوْمُ لِيَقْتُلُوهُ، فَقَالَ (عليه السلام):رُوَيْداً، إِنَّمَا هُوَ سَبٌّ بِسَبٍّ، أَوْ عَفْوٌ عَنْ ذَنْبٍ.
طَوامِح: جمع «طامح» يا «طامحة»، خيره.الْهَباب: هيجان.رُوَيْداً: آرام باش، مهلت بده.
طَوامِح: جمع طامِحة: خود انداز و پرنگاههِباب: بهيجان آمدن نر براى ماده
گويند در ميان اصحابش نشسته بود. زنى خوب روى بگذشت. اصحاب چشم بر او دوختند. امام فرمود:اين نرينگان چه آزمندانه مى نگرند. و اين گونه نگريستن مايه هيجان شهوت است. هرگاه يكى از شما چشمش به زنى افتد، كه او را خوش آيد، با زن خود همبستر شود كه او نيز زنى است همانند آن زن ديگر.يكى از خوارج گفت: خدا اين كافر را بكشد چه نيك مى فهمد. مردم برخاستند تا آن مرد را بكشند. امام فرمود:آرام گيريد. دشنام را پاداش دشنام است يا بخشيدن گناه.
نقل شده كه آن حضرت در ميان يارانش نشسته بود، زنى زيبا بر آنان عبور كرد، آنان ديده بر او دوختند، آن حضرت عليه السّلام فرمود:ديده اينان به شهوت نگران، و اين نظر اندازى موجب هيجان است، هرگاه يكى از شما به زنى كه او را خوش آيد نظر كند بايد با همسر خود در آميزد، كه اين زنى است همانند آن.مردى از خوارج گفت: خدا اين كافر را نابود كند، چقدر داناست! مردم برجستند تا او را نابود كنند، فرمود:او را واگذاريد، پاسخ ناسزاگويى ناسزاست، يا گذشت از گناه.
راه درمان شهوت، و عفو اهانت كننده (اخلاقى، سياسى):(اصحاب امام پيرامونش نشسته بودند كه زنى زيبا از آنجا گذشت، حاضران ديده به آن زن دوختند. امام فرمود:)همانا ديدگان اين مردان به منظره شهوت آميز دوخته شده و به هيجان آمده اند، هر گاه كسى از شما با نگاه به زنى به شگفتى آيد، با همسرش بياميزد كه او نيز زنى چون زن وى باشد.(مردى از خوارج گفت: خدا اين كافر را بكشد چقدر فقه مى داند مردم براى كشتن او برخاستند، امام فرمود:)آرام باشيد، دشنام را با دشنام بايد پاسخ داد يا بخشيدن از گناه.
[و روايت شده است كه حضرتش روزى ميان ياران خود نشسته بود. زنى زيبا بر آنان بگذشت و حاضران ديده بدو دوختند. پس فرمود:]همانا ديدگان اين نرينگان به شهوت نگران است و اين نگريستن موجب هيجان. پس هر يك از شما به زنى نگرد كه او را خوش آيد با زن خويشش نزديكى بايد، كه او نيز زنى چون زن وى نمايد.[مردى از خوارج گفت خدا اين كافر را بكشد چه نيك فقه داند. مردم براى كشتن او برخاستند، امام فرمود:]آرام باشيد، دشنام را دشنامى بايد و يا بخشودن گناه شايد.
روايت شده است كه امام عليه السّلام در بين اصحاب خود نشسته بود زنى با جمال و نيك رو بر ايشان گذشت اصحاب چشمها بر او انداختند، آن حضرت عليه السّلام (در نهى نگاه كردن به زنها) فرمود:1- ديده هاى اين نرها (مانند شتر مست) بر هوا افكنده است، و اينگونه نگاه كردن سبب هيجان و انگيخته شدن شهوت و خوشى است در ايشان. پس هر گاه يكى از شما بزنى كه او را خوش آيد نگاه كند بايد با اهل خود همبستر شود كه او زنى مانند زن است (همه زنها در لذّت و خوشى رساندن يكسانند).2- پس مردى از خوارج گفت: خدا او را كافر بكشد چه او را فقيه و دانشمند گردانيده! اصحاب برجستند كه او را بكشند، امام عليه السّلام فرمود: مهلتش دهيد (واگزاريد) بجاى دشنام بايد دشنامش داد يا از گناهش گذشت (نه آنكه او را بكشيد).
روايت شده است كه آن حضرت در ميان اصحابش نشسته بود. زن زيبايى (كه تمام چهره اش را نپوشانده بود) از آن جا عبور كرد و چشم حاضران را به خود جلب نمود. امام(عليه السلام) فرمود:چشمان اين مردان، طغيانگر است و آنچه نظرشان بر آن افتاد مايه تحريک و هيجان آن هاست. هرگاه يكى از شما نظرش به زنى افتاد كه زيبا و صاحب جمال بود، برود و با همسر خود آميزش كند زيرا او هم زنى است مانند همسرش!در اين هنگام مردى از خوارج گفت: خداوند اين كافر را بكشد چقدر دانا و فقيه است!! هنگامى كه حاضران اين سخن را شنيدند از جاى پريدند تا او را به قتل برسانند، ولى امام(عليه السلام) فرمود:آرام باشيد جواب دشنام، بدگويى است و يا گذشت از گناه (نه كشتن مرد بدزبان).
راه غلبه بر شهوت:اين گفتار حكيمانه زمانى از امام(عليه السلام) صادر شد كه روايت شده است آن حضرت در ميان اصحابش نشسته بود. زن زيبايى (كه تمام چهره اش را نپوشانده بود) از آن جا عبور كرد و چشم حاضران را به خود جلب نمود. امام(عليه السلام) فرمود: «چشمان اين مردان، طغيانگر است و آنچه نظرشان بر آن افتاد مايه تحريك و هيجان آن هاست»; (وَ رُوِى أَنَّهُ(عليه السلام) كَانَ جَالِساً فِى أَصْحَابِهِ فَمَرَّتْ بِهِمُ امْرَأَةٌ جَمِيلَةٌ فَرَمَقَهَا الْقَوْمُ بِأَبْصَارِهِمْ فَقال(عليه السلام): إِنَّ أَبْصَارَ هذِهِ الْفُحُولِ طَوَامِحُ; وَ إِنَّ ذلِكَ سَبَبُ هَبَابِهَا).«رَمَقَ» از ماده «رَمْق» (بر وزن رنگ) به معناى نگاه كردن است. «فحول» جمع «فَحْل» (بر وزن نخل) به معناى جنس مذكر قوى است. «طوامح» جمع «طامح» به معناى طغيانگر است. «هباب» در بسيارى از نسخه ها و در لغت «هِباب» به (كسر هاء) آمده و به معناى هيجان است و مجموع اين سخن كه در نهايت فصاحت و بلاغت بيان شده اشاره به اين است كه وقتى نظر مردى (مخصوصاً مرد جوان) بى اختيار به زن زيبايى مى افتد هيجان جنسى پيدا مى كند و راه علاجش همان است كه امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن بيان فرموده است. در اين جا امام(عليه السلام) تصريح مى كند كه افتادن چشم اصحاب بر چنين زنى خواه ناخواه سبب تحريك آن ها مى شود.سپس به عنوان يك حكيم آگاه و مهربان راه حل مشكل را به آن ها نشان مى دهد، مى فرمايد: «هرگاه يكى از شما نظرش به زنى افتاد كه زيبا و صاحب جمال بود، برود و با همسر خود آميزش كند زيرا او هم زنى است مانند همسرش»; (فَإِذَا نَظَرَ أَحَدُكُمْ إِلَى امْرَأَة تُعْجِبُهُ فَلْيُلاَمِسْ أَهْلَهُ، فَإِنَّما هِيَ امْرَأَتِهِ كَامْرَأَتِهِ).درست است كه زن ها از نظر زيبايى و جاذبه جنسى با هم متفاوت اند ولى نتيجه نهايى ارتباط با آن ها كه آميزش جنسى است كم و بيش يكسان است و مى تواند جلوى تحريكات و انحرافات را بگيرد. و اين درسى است از سوى امام(عليه السلام) به همه جوانان كه براى نجات از انحرافات جنسى و آلودگى به گناه اقدام به ازدواج كنند زيرا يك همسر مناسب مى تواند جلوى همه اين هيجانات را بگيرد و اگر كسى هوى پرست و شهوت پرست نباشد مشكل جنسى خود را با همسرش به هر صورت حل خواهد كرد.در اين هنگام مردى از خوارج گفت: «خداوند اين كافر را بكشد چقدر دانا و فقيه است»; (فقال رجلٌ مِنَ الخَوارِج: «قاتَلَهُ اللّهُ كافِراً ما أَفْقَهَه»). هنگامى كه حاضران اين سخن را شنيدند از جاى پريدند تا او را به قتل برسانند ولى امام(عليه السلام) فرمود: «آرام باشيد جواب دشنام، دشنام است و يا گذشت از گناه (نه اعدام)»; (فوثب القوم ليقتلوه، فقال(عليه السلام): رُوَيْداً إِنَّما هُوَ سَبٌّ بِسَبٍّ، أَوْ عَفْوٌ عَنْ ذَنْب!).در اين جا سؤالاتى پيش مى آيد كه بايد به پاسخ آن ها پرداخت:1. بعضى سؤال مى كنند كه چرا امام(عليه السلام) در اين جا نهى از منكر نفرمود بلكه تنها دستورى داد كه اصحاب و يارانش در آينده با مشاهده زنى زيبا گرفتار مشكلى نشوند. پاسخ اين سؤال روشن است و آن اين كه نظرانداختن اصحاب و ياران امام(عليه السلام) به آن زن عمدى نبود بلكه يك نظر اتفاقى و غير ارادى بود و مى دانيم چنين نظرهايى جزء منكرات نيست كه از آن نهى كنند. اگر كسى چشمش بى اختيار به چنين منظره اى افتاد و بعد به نگاه كردن ادامه داد، ادامه آن نگاه، گناه است.همچنين در بعضى از روايات از على(عليه السلام) نقل شده است: «سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله) عَنِ الرَّجُلِ تَمُرُّ بِهِ المَرْأَةُ فَينْظُرُ إِلَيهَا فَقَالَ أَوَّلُ نَظْرَة لَكَ وَ الثَّانِيةُ عَلَيكَ وَ لاَ لَكَ وَ النَّظِرَةُ الثَّالِثَةِ سَهْمٌ مَسْمُومٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِيسَ مَنْ تَرَكَهَا لِلَّهِ لاَ لِغَيرِهِ أَعْقَبَهُ اللَّهُ إِيمَاناً يجِدُ طَعْمَهُ; از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) سؤال كردند كه زنى (زيبا) از مقابل مردى عبور مى كند و آن مرد به او نگاه مى نمايد (چه حكمى دارد؟) پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: نخستين نظر از آنِ توست (چون بى اختيار است و گناهى در آن نيست) و نگاه دوم بر ضد توست نه به سود تو و نگاه سوم تير زهرآگينى از تيرهاى شيطان است، هركس آن را براى خدا نه به سبب ديگرى ترك كند خداوند ايمانى در قلب او ايجاد مى كند كه طعم آن را احساس مى نمايد».[1]2. سؤال ديگر اين كه آن مرد خارجى كه نعوذ بالله نسبت كفر به امام(عليه السلام) داد قطعاً ناصبى و كافر بود. چرا امام(عليه السلام) اجازه نداد او را به قتل برسانند؟پاسخ اين است كه امام(عليه السلام) از تعبير او استفاده كفر به معناى واقعى نفرمود بلكه اين كفر همان كفرى بود كه خوارج مى گفتند; آن ها معتقد بودند كه هركس گناه كبيره اى مرتكب شود و توبه نكند كافر خواهد بود و چون به زعم آن ها امام(عليه السلام) تن به مسأله حكميت داده بود و اين حكميت به پندار آن ها برخلاف شرع بود چنين نسبتى را به امام(عليه السلام) داد و لذا امام(عليه السلام) او را در حد يك سب و لعن تلقى كرد و فرمود: «إِنَّمَا هُوَ سَبٌّ بِسَبّ».3. سؤال ديگر اين كه آيا مى توان در مقابل دشنام، دشنام داد كه در عبارت امام(عليه السلام) آمده است؟جواب اين كه مراد از سب در اين جا لعن است يعنى مى توان چنين شخص بدزبانى را لعن كرد چون مستحق لعن است.در عين حال اشاره فرمود: راه ديگر، استفاده از عفو است همان راهى كه امام(عليه السلام) درباره او انتخاب فرمود.4. سؤال ديگر همان چيزى است كه ابن ابى الحديد در شرح اين گفتار حكيمانه مطرح كرده است و آن اين كه مى گويد: يكى از دوستان من هنگامى كه اين گفتار امام(عليه السلام) را شنيد پرسيد: چرا امام(عليه السلام) آن مرد را كه از خوارج بود عفو كرد ولى هنگامى كه اشعث تعبير زشتى درباره امام(عليه السلام) در برابر سخنى كه فرموده بود به كار برد و گفت: «هذه عليك لا لك; اين سخن بر ضد توست نه به نفع تو»، امام(عليه السلام) برآشفت و او را به شدّت توبيخ كرد و حتى او را مخاطب به خطاب «منافق بن كافر» فرمود؟سپس چنين پاسخ مى گويد كه اين مرد خارجى علم امام(عليه السلام) را ستود و در عين حال كلمه زشتى به امام(عليه السلام) گفت در حالى كه اشعث بن قيس منافق، علم امام(عليه السلام) را انكار كرد و حضرت را به ناآگاهى متهم ساخت. چنين شخصى مستحق لعن و هرگونه سرزنش است.[2]بعضى نيز در پاسخ اين سؤال گفته اند كه اشعث، مرد منافق و شرورى بود و مى خواست با اين سخنش شرى به پا كند. امام(عليه السلام) محكم در مقابل او ايستاد و محكم او را بر سر جايش نشاند ولى اين مرد خارجى چنين نظرى نداشت و لذا امام(عليه السلام) او را مورد عفو قرار داد.5. سؤال ديگرى نيز در اين جا مطرح است و آن اين كه نسبت كفر به امام(عليه السلام) به هر معنا باشد سب امام(عليه السلام) محسوب مى شود و مى دانيم سب امامان معصوم(عليهم السلام) موجب كفر است همان گونه كه از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است: «مَن سَبّ عليّاً فقد سَبَّنى ومَن سَبّنى فقد سَبّ الله; كسى كه على(عليه السلام) را سب كند مرا سب كرده و كسى كه مرا سب كند خدا را سب كرده است (و به يقين چنين كسى كافر است)».[3] بنابراين چرا امام(عليه السلام) اجازه قتل او را نداد؟پاسخ اين سؤال با توجه به سيره امام(عليه السلام) در هنگام حكومتش روشن مى شود و آن اين كه امام(عليه السلام) براى جلوگيرى از اختلاف در ميان مسلمين و نقشه هاى شوم منافقين كه پيوسته درصدد ايجاد اختلاف و جنگ داخلى بودند در بسيارى از اين گونه موارد با مدارا رفتار كرد و مجازات بسيارى از مستحقين مجازات را موكول به زمان ديگرى فرمود و محل كلام ما نيز از اين قبيل بود كه اگر امام(عليه السلام) دستور قتل اين خارجى را مى داد جمعيت خوارج فرياد بلند مى كردند و غوغايى به راه مى انداختند.*****نكته:راه هاى روشن براى مبارزه با انحرافات جنسى:مى دانيم كه يكى از سركش ترين غرائز انسان غريزه جنسى اوست، تا آن جا كه مطابق بعضى از روايات تأثير آن روى انسان مساوى است با تأثير تمام غرائز ديگر. حديث معروف پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)كه در كتاب شريف كافى آمده شاهد اين مدعاست، مى فرمايد: «مَنْ تَزَوَّجَ أَحْرَزَ نِصْفَ دِينِهِ... فَلْيتَّقِ اللَّهَ فِى النِّصْفِ الاْخَرِ; كسى كه ازدواج كند نيمى از دين خود را حفظ كرده، پس تقواى الهى را در نيم ديگر رعايت كند».[4]به همين دليل بسيارى از پرونده هاى جنايى به اين مسأله ختم مى شود، تا آن جا كه بعضى گفته اند: هيچ پرونده جنايى مهمى وجود ندارد كه در آن پاى زنى در ميان نباشد. نيز به همين دليل، اسلام براى پيشگيرى از خطرات ناشى از اين غريزه سركش دستورات فراوانى داده است كه بخش مهمى از آن در سوره نور كه در واقع سوره عفت و پاكدامنى است آمده است از جمله: تأكيد بر مسأله ازدواج جوانان مى فرمايد: «(وَأَنكِحُوا الاَْيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمْ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ); مردان و زنان بى همسر خود را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را; اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بى نياز مى سازد; خداوند گشايش دهنده و آگاه است!».[5]اشاره به اين كه حتى فقرنمى تواند بهانه اى براى فرار از اين موضوع شود.روشن است كه اگر منظور از ازدواج، ازدواج هاى پر زرق و برق و پر از تشريفات و چشم و هم چشمى ها باشد و هزينه هاى تالارهاى پر از گناه آن ها سنگين و كمرشكن گردد بسيارند كسانى كه قادر بر آن نيستند. اما اگر ساده باشد و مهريه گاه يك قرآن مجيد و گاه يك شاخه گل و يا چهارده سكه طلا باشد و مراسمى ساده و مملو از معنويت و صفا برگزار كنند و دامنه توقعات، به خصوص در سنين جوانى كه آغاز زندگى است كم شود، ازدواج كار آسانى خواهد بود. اسلام بر همه اين موضوعات تأكيد كرده است.ديگر اين كه دستور مؤكد به حجاب داده تا يكى از مهمترين عوامل تحريك جوانان كه خودنمايى زنان است از ميان برود و از سويى ديگر به همه دستور داده كه از چشم چرانى به شدّت بپرهيزند: «(قُلْ لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ * وَقُلْ لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ); به مؤمنان بگو چشم هاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فروگيرند، و عفاف خود را حفظ كنند; اين براى آنان پاكيزه تر است; خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است، و به زنان باايمان بگو چشم هاى خود را (از نگاه هوس آلود) فروگيرند، و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را ـ جز آن مقدار كه نمايان است ـ آشكار ننمايند و (اطراف) روسرى هاى خود را بر سينه خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود)».[6]و حتى در ذيل آيه اخير از اين كه زنان به هنگام راه رفتن پايشان را محكم به زمين بزنند تا صداى خلخالى كه بر پا دارند به گوش افراد نامحرم برسد نهى فرموده، كه حاكى از نهايت دقت اسلام در اين زمينه است: (وَلاَ يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ).و در سوره احزاب از اين كه زنان به هنگام سخن گفتن طرز كلام خود را به صورت هوس انگيز درآورند نهى فرموده مبادا بيماردلان به آن ها طمع كنند: (فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِى فِى قَلْبِهِ مَرَضٌ).[7]در روايات اسلامى نيز دستورات جالب و دقيقى در اين زمينه ديده مى شود ازجمله از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه هرگاه زنى در جايى بنشيند و آن محل براثر نشستن او كمى گرم شود مرد نامحرمى بلافاصله در آن جا ننشيند، تا آن محل سرد شود: «إِذَا جَلَسَتِ الْمَرْأَةُ مَجْلِساً فَقَامَتْ عَنْهُ فَلاَ يجْلِسُ فِى مَجْلِسِهَا رَجُلٌ حَتَّى يبْرُد».[8]حتى در صورتى كه دسترسى به ازدواج دائم نباشد اجازه ازدواج موقت را داده كه شرايط آن بسيار آسان و ساده تر است. و دستورات فراوان ديگرى كه نقل همه آن ها نياز به تأليف كتاب مستقلى دارد.[9]*****پی نوشت:[1]. مستدرك الوسائل، ج 14، ص 268، ح 1.[2]. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 20، ص 63.[3]. مستدرك حاكم، ج 3، ص 121.[4]. كافى، ج 5، ص 328، ح 2.[5]. نور، آيه 32.[6]. نور، آيات 30 و 31.[7]. احزاب، آيه 32.[8]. كافى، ج 5، ص 546، ح 38.[9]. سند گفتار حكيمانه: اين گفتار حكيمانه را مرحوم صدوق در خصال و مرحوم ابن شعبه در تحف العقول (با تفاوتى در ضمن حديث اربع مائه) قبل از سيد رضى آورده اند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 297)
آورده اند كه امام (ع) در ميان جمعى از ياران خود نشسته بود، زنى زيبارو از آنجا گذشت، اصحاب بر او چشم دوختند، امام (ع) فرمود:«إِنَّ أَبْصَارَ هَذِهِ الْفُحُولِ طَوَامِحُ وَ إِنَّ ذَلِكَ سَبَبُ هِبَابِهَا- فَإِذَا نَظَرَ أَحَدُكُمْ إِلَى امْرَأَةٍ تُعْجِبُهُ فَلْيُلَامِسْ أَهْلَهُ فَإِنَّمَا هِيَ امْرَأَةٌ كَامْرَأَتِهِ. فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْخَوَارِجِ- قَاتَلَهُ اللَّهُ كَافِراً مَا أَفْقَهَهُ- فَوَثَبَ الْقَوْمُ لِيَقْتُلُوهُ- فَقَالَ رُوَيْداً إِنَّمَا هُوَ سَبٌّ بِسَبٍّ أَوْ عَفْوٌ عَنْ ذَنْبٍ»:ديدگان اين مردها به هوا دوخته شده و اين گونه نگاه باعث هيجان و انگيزش شهوت و خوشى است پس هر گاه كسى از شما به زنى كه خوش مى آيدش نگاه كرد بايد با همسر خود آميزش كند كه او زنى مانند وى است. پس مردى از خوارج گفت: خدا او را بكشد چه قدر داناست اصحاب از جا برخاستند تا او را بكشند. امام (ع) فرمود: «او را مهلت دهيد به جاى دشنام بايد دشنام داد يا از گناهش گذشت».كلمه: «فحول» را براى آن افراد استعاره آورده است، و هم چنين، كلمه: «هباب» را براى ميل آنها به آميزش استعاره آورده است.امام (ع) آنان را به رهايى از فتنه آن نگاه، وسيله آميزش با همسران راهنمايى كرده است، و بر اين عمل وسيله قياس مضمرى ترغيب كرده است كه صغراى آن عبارت: «فانّما هى امرأة كامرأته» است، يعنى همسر آن مرد زنى است نظير آن زنى كه ديده است، و كبراى مقدّر آن نيز چنين است: و هر كسى كه شبيه آن زن باشد، جاى آن را مى گيرد.امّا آن مرد خارجى كه لفظ كافر را بر امام (ع) اطلاق كرده است براى اين است كه امام (ع) از نظر خوارج خطاكار است و هر خطاكارى كافر است. عبارت: «انّما هو سبّ...» بنا بر اساس فضيلت عدالت است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 499
التاسعة و التسعون بعد ثلاثمائة من حكمه عليه السّلام:(399) و روى أنّه عليه السّلام كان جالسا في أصحابه فمرّت بهم امرأة جميلة فرمقها القوم بأبصارهم فقال عليه السّلام: إنّ أبصار هذه الفحول طوامح و إن ذلك سبب هبابها، فإذا نظر أحدكم إلى امرأة تعجبه فليلامس أهله فإنّما هى امرأة كامرأة. فقال رجل من الخوارج: قاتله اللَّه كافرا ما أفقهه؟! فوثب القوم ليقتلوه فقال عليه السّلام: رويدا إنّما هو سبّ بسبّ أو عفو عن ذنب. (85635- 85574)
اللغة:(رمق) رمقا: لحظه لحظا خفيفا، أطال النظر إليه. (الفحل): الذكر من كلّ حيوان (طموح) البصر: ارتفاعه (هب) الفحل و التيس: إذا هاج للضراب أو للفساد و الهباب صوت التيس عند هياجه و طلبه للشاة (كافرا) مفعول فعل محذوف أى انظر كافرا، و (ما أفقهه) فعل التعجّب.المعنى:في كلامه عليه السّلام هذا موارد للبحث و التأمّل:1- الظاهر أنّ هذه المرأة الجميلة كانت سافرة، فتوجّه أنظار أصحابه إليها.2- كيف رمق أصحابه عليه السّلام امرأة مارّة عليهم بحضرته إلى أن هاجوا و استحقّوا هذه المعالجة؟ و كيف لم يتعرّض عليه السّلام لنهى هذه المرأة و نهى أصحابه عن النظر إليها؟3- بيّن عليه السّلام أنّ تأثير جاذبة المرأة أمر طبيعي ناش عن الشهوة الجنسيّة فقط فالعشق و الحبّ بالمرأة الجميلة هياج و هباب شهواني، و علاجه دفع هذه الشهوة على الوجه المحلّل.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 500
4- سماعه تكفير الخارجى إيّاه على محضر أصحابه و نهيهم عن قتله مع أنه إمام و سبّ الامام كفر و ارتداد موجب للقتل، و هو حدّ لا يقبل العفو، و يمكن الجواب عنه بأنّ الخوارج اعتقد و اكفره و خروجه عن الامامة فلا يتوجّه إليهم الحدّ من جهة الشّبهة و الحدود تدرأ بالشّبهات فيبقى حقّه الخصوصي فقال عليه السّلام: إنه سبّ و يقاصّ بالسّبّ لا بالقتل، أو يعفا عن ذنبه رأسا، فحاله كحال من اعتقد الامام عدوّه جهلا فسبّه فانه لا يتوجّه إليه الحدّ.5- هذه القضية كانت بعد فتنة الخوارج و عقيب قضيّة الحكمين في صفّين و كانت في أيام حكومته، فتدلّ على عظيم ما أعطاه عليه السّلام من الحريّة للناس في حكومته، سواء الأحباب و الأعداء، و هو من خواصّه الخارقة للعادة في الحكومات حيث بلغ إلى حدّ مواجهة الحاكم في محضر أصحابه بهذا الكلام البالغ في الاهانة.الترجمة:روايت شده كه على عليه السّلام در ميان اصحاب خود نشسته بود، ناگهان زنى زيبا بر آنان گذر كرد و حاضران با ديدگانشان او را ورانداز كردند، آن حضرت فرمود: ديده هاى اين مردان نر نظرباز هستند و همين مايه هيجان آنها است چون يكى از شماها بزنى كه او را خوش آيد بنگرد برود و با همسر خود درآميزد همانا اين هم زنى باشد چون زن خودش.مردى از خوارج گفت: خدايش بكشد ببين عجب فقيه است اين مرد كافر. گويد: آن مردم از جا پريدند تا آن خارجى را بكشند آن حضرت فرمود: آرام باشيد اين دشنامى است ناسزا كه دشناميش سزا است، يا گذشتى از گناهش روا است.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص213
و يروى انّه عليه السّلام كان جالسا فى اصحابه اذ مرت بهم امراة جميلة فرمقها القوم بابصارهم فقال عليه السّلام: انّ ابصار هذه الفحول طوامح، و انّ ذلك سبب هبابها، فاذا نظر احدكم إلى امرأة تعجبه فليلامس اهله، فانّما هى امرأة كامراتة. فقال رجل من الخوارج: قاتله الله كافرا ما افقهه! قال: فوثب القوم ليقتلوه، فقال عليه السّلام: رويدا، انما هو سبّ بسبّ، او عفو عن ذنب.«و روايت شده است كه آن حضرت ميان ياران خود نشسته بود. ناگاه زنى زيبا از كنار ايشان گذشت، آن قوم ديده بر او دوختند، فرمود: همانا ديدگان اين نرينگان به شهوت نگران است و اين سبب هيجان است، هرگاه كسى از شما به زنى نگريست كه او را خوش آمد با همسر خويش گرد آيد كه آن زن هم زنى چون زن خود اوست.» مردى از خوارج گفت: خدايش اين كافر را بكشد كه چه فقيه دانايى است. همنشينان على عليه السّلام براى كشتن آن مرد برجستند، فرمود: «آرام باشيد كه بايد دشنامى در قبال دشنام داد يا بايد از آن گناه گذشت كرد.»
دوست ما على بن بطريق درباره اين موضوع از من پرسيد و گفت: چگونه امير المؤمنين از اين مرد خارجى با اينكه او را به كفر طعنه زده است، گذشت و چشم پوشى كرده است و حال آنكه وقتى اشعث گفته است: «اين موضوع به زيان و بر عهده خود توست نه به سود تو.» تحمل نفرموده و گفته است: «خدايت لعنت كناد تو از كجا و چگونه مى توانى درك كنى چه چيزى به سود و چه چيزى به زيان من است، اى جولاهى پسر جولاهى و اى منافق پسر كافر، و حال آنكه آنچه اين مرد خارجى گفته است بدتر از چيزى است كه اشعث گفته است. گفتم: نمى دانم. او گفت: از اين جهت بوده است كه اگر در فضيلت هر صاحب فضيلتى طعنه بزنند بر او گران مى آيد به ويژه اگر بگويند در آن فضيلت ناقص است، و على عليه السّلام آكنده از علم بود و چون اشعث بر او طعنه زد كه تو تشخيص نمى دهى چه چيزى به سود و زيان توست بر او گران آمد و خشم گرفت و روياروى اشعث را لعنت فرمود. اما آن مرد خارجى در علم او طعنه نزد بلكه به آن اقرار و اعتراف كرد و از دانش و فقه او تعجب هم كرد و على عليه السّلام در قبال اين اعتراف او از كلمه كافرى كه براى او گفته بود، گذشت فرمود و خشونتى را كه در مورد اشعث به كار برده بود به كار نبرد، وانگهى اين كلمه را از خوارج مكرر شنيده بود كه به او كافر مى گفتند و مقصود آنان موضوع حكميت بود، و به اين كلمه اعتنا نكرد و ياران خود را از كشتن او بازداشت به پاس ستايشى كه از مقام علم و فقاهت آن حضرت كرده بود.