وَ قَالَ (عليه السلام): إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا، وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا؛ فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ يُمِيتَهُمْ، وَ تَرَكُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَيَتْرُكُهُمْ؛ وَ رَأَوُا اسْتِكْثَارَ غَيْرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلَالًا، وَ دَرَكَهُمْ لَهَا فَوْتاً؛ أَعْدَاءُ مَا سَالَمَ النَّاسُ، وَ سَلْمُ مَا عَادَى النَّاسُ؛ بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ وَ بِهِ عَلِمُوا، وَ بِهِمْ قَامَ الْكِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا؛ لَا يَرَوْنَ مَرْجُوّاً فَوْقَ مَا يَرْجُونَ، وَ لَا مَخُوفاً فَوْقَ مَا يَخَافُونَ.
آجِل: آينده، ضدّ «عاجل»، مقصود پايان دنيا و عوالم بعد از آن است.أماتُوا مِنْها ما خَشُوا أنْ يُمِيتَهُمْ: قوه شهوت و غضب را كه بيم دارند فضايلشان را از بين ببرد، مى ميرانند.سَلْم: (در اينجا مصدر به معناى صفت آمده است)، صلح جو.
و فرمود (ع): دوستان خدا كسانى اند كه به باطن دنيا نگريستند، در حالى كه، ديگران به ظاهر آن مى نگرند. آنان به كار آخرت پرداختند، در حالى كه، ديگران به كار دنيا پردازند.از دنياى خود دور كردند، آنچه را كه مى ترسيدند، سبب هلاكتشان شود و ترك كردند، آنچه را كه مى دانند كه سرانجام تركشان خواهد كرد. بهره مند شدن فراوان ديگران را از دنيا، بى مقدار شمردند و به دست آوردنش را با از دست دادن آن يكى دانستند.با آنچه مردم ديگر دوست هستند، دشمن اند و با آنچه مردم ديگر دشمن اند، دوست هستند.قرآن به آنان دانسته شد و خود داناى آن هستند. كتاب خدا به ايشان بر پاست و آنان به كتاب خدا بر پايند.بيش از آنكه بدان اميد بسته اند، نمى بينند و از چيزى، جز آنچه بايد از آن بترسند، نمى ترسند.
و آن حضرت فرمود: اوليا خدا آنانى هستند كه به باطن دنيا نظر كردند وقتى كه مردم به ظاهرش نگريستند، و به فرداى آن مشغول شدند وقتى مردم به امروزش پرداختند،پس از دنيا ميراندند آنچه را كه مى ترسيدند آنان را بميراند، و رها كردند آنچه را كه دانستند به زودى آنان را رها نمايد، بسيار خواهى ديگران را از دنيا كم يافتند، و يافتنشان را از دنيا از دست دادن ديدند.دشمنند آنچه را كه مردم با آن آشتى هستند، و آشتى اند آنچه را كه مردم با آن دشمنند.قرآن به آنان دانسته شد و آنان به قرآن دانستند، كتاب به آنان بر پاست و آنان هم به كتاب برپايند.اميدى فوق آنچه اميد دارند، و بيمى بالاتر از آنچه بيم دارند نمى بينند.
ويژگى هاى دوستان خدا (اخلاقى، اجتماعى):و درود خدا بر او، فرمود: دوستان خدا آنانند كه به درون دنيا نگريستند آنگاه كه مردم به ظاهر آن چشم دوختند، و سر گرم آينده دنيا شدند آنگاه كه مردم به امور زودگذر دنيا پرداختند.پس هواهاى نفسانى كه آنان را از پاى در مى آورد، كشتند، و آنچه كه آنان را به زودى ترك مى كرد، ترك گفتند، و بهره مندى دنيا پرستان را از دنيا، خوار شمردند، و دست يابى آنان را به دنيا زودگذر دانستند.با آنچه مردم آشتى كردند، دشمنى ورزيدند، و با آنچه دنيا پرستان دشمن شدند آشتى كردند،قرآن به وسيله آنان شناخته مى شود، و آنان به كتاب خدا آگاهند، قرآن به وسيله آنان پا بر جاست و آنان به كتاب خدا استوارند،به بالاتر از آنچه اميدوارند چشم نمى دوزند، و غير از آنچه كه از آن مى ترسند هراس ندارند.
[و فرمود:] دوستان خدا آنانند كه به درون دنيا نگريستند، هنگامى كه مردم برون آن را ديدند، و به فرداى آن پرداختند آن گاه كه مردم خود را سرگرم امروز آن ساختند، پس آنچه را از دنيا ترسيدند آنان را بميراند، ميراندند، و آن را كه دانستند به زودى رهاشان خواهد كرد راندند و بهره گيرى فراوان ديگران را از جهان خوار شمردند، و دست يافتنشان را بر نعمت دنيا، از دست دادن آن خواندند.دشمن آنند كه مردم با آن آشتى كرده اند. و با آنچه مردم با آن دشمنند در آشتى به سر برده اند.كتاب -خدا- به آنان دانسته شد و آنان به كتاب خدا دانايند. كتاب به آنان برپاست و آنان به كتاب برپايند.بيش از آنچه بدان اميد بسته اند، در ديده نمى آرند. و جز از آنچه از آن مى ترسند از چيزى بيم ندارند.
امام عليه السّلام (در باره پاره اى از خوهاى خدا دوستان) فرموده است:1- دوستان خدا آنانند كه بباطن (نيست شدن) دنيا بنگرند هنگاميكه مردم بظاهر (زينت و آرايش) آن مى نگرند، و بپايان آن بپردازند (توشه سفر مرگ آماده نمايند) هنگاميكه مردم به امروز آن مى پردازند (در صدد بدست آوردن كالاى آنند)2- پس مى ميرانند از دنيا آنچه را كه مى ترسند ايشان را بميراند (از آنچه سبب عذاب و كيفر الهىّ است دورى مى نمايند) و رها ميكنند از آن آنچه را كه مى دانند ايشان را رها خواهد نمود (به كالاى آن دل نمى بندند چون مى دانند از ايشان جدا خواهد شد) و مى بينند كه بسيار بهره بردن ديگران از دنيا كم بهره بردن است (نسبت به بهره آخرت) و دريافتنشان دنيا را (موجب) از دست دادن (سعادت جاويد) است،3- ايشان دشمنند آنرا كه مردم با آن آشتى هستند و آشتى هستند آنرا كه مردم با آن دشمنند (از خواهش نفس دورى گزيده و در برابر آن ايستادگى مى نمايند)4- بسبب ايشان كتاب دانسته شد (مردم به احكام قرآن پى بردند) و با آن كتاب آنها شناختند، و بايشان كتاب بر جا ماند (از تغيير و تبديل و كم و زيادة شدن محفوظ ماند) و با آن كتاب آنها بر پا ماندند (آنچه داشتند از آن گرفتند)5- اميد و آرزويى بالاتر از اميدشان (پاداش خداوند سبحان) و ترسى بالاتر از ترسشان (كيفر الهىّ) نمى بينند.
امام(عليه السلام) فرمود: اولياء الله (دوستان واقعى خدا) كسانى هستند كه به باطن دنيا مى نگرند آنگاه كه مردم (دنياپرست) به ظاهر آن نگاه مى كنند، آن ها به آينده آن مشغول اند در حالى كه دنياپرستان به امروز آن سرگرم اند، و امورى را كه بيم دارند سرانجام قاتلشان خواهد شد از ميان مى برند، آنچه را كه مى دانند سرانجام آن ها را ترك مى گويد، رها مى سازند، و آنچه را ديگران از دنيا بسيار مى شمارند اولياء الله كم مى شمرند و رسيدن به آن را از دست دادن آن محسوب مى كنند، آنان با آنچه دنياپرستان با آن در صلح اند دشمن اند و با آنچه دنياپرستان با آن دشمن اند در صلح اند، كتاب خدا (قرآن مجيد) به وسيله آن ها فهميده مى شود و آن ها نيز به وسيله قرآن حقايق را درك مى كنند، قرآن به وسيله آن ها برپاست همان گونه كه آن ها به وسيله قرآن برپا هستند، برتر از آنچه به آن اميد دارند و دل بسته اند اميدوار كننده اى نمى بينند و برتر از آنچه از آن مى ترسند مايه ترس سراغ ندارند.
دوازده صفت اولياءالله:امام(عليه السلام) در اين گفتار بسيار پرمعنا و حكيمانه، دوستان خاص خدا را با اوصاف دوازده گانه اى معرفى مى كند. نخست مى فرمايد: «اولياءالله كسانى هستند كه به باطن دنيا مى نگرند آنگاه كه مردم (دنياپرست) به ظاهر آن نگاه مى كنند»; (إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا).همان گونه كه قرآن مجيد در سوره روم آيه 7 مى فرمايد: «(يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِّنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الاْخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ); آن ها فقط ظاهرى از زندگى دنيا را مى دانند و از آخرت (و پايان كار) غافل اند!».آرى ظاهر دنيا آن ها را چنان به خود مشغول مى سازد كه گمان مى كنند هدف نهايى و كمال مطلق در رسيدن به آن است ولى اولياءالله مى دانند دنيا سرايى است ناپايدار، مزرعه اى است براى آخرت و منزلگاهى است بر سر راه كه بايد از آن زاد و توشه براى سفر طولانى آخرت برگيرند.در دومين صفت مى فرمايد: «آن ها به آينده دنيا (سراى آخرت) مشغول اند در حالى كه دنياپرستان به امروز و حاضر آن سرگرم اند»; (وَاشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا). اولياء الله دنيا را گذرگاهى در مسير آخرت مى بينند در حالى كه دنياپرستان گمان مى كنند سراى هميشگى آن هاست و هركدام مطابق تفكر خود عمل مى كنند.قرآن مجيد در سوره كهف، آيه 28 به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) دستور مى دهد: «(وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِىِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً); با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مى خوانند، و تنها رضاى او را مى طلبند! و هرگز به سبب زيورهاى دنيا، چشمان خود را از آن ها برمگير! و از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن! همان ها كه از هواى نفس پيروى كردند، و كارهايشان افراطى است».در سومين وصف مى فرمايد: «آن ها امورى را كه خوف دارند سرانجام قاتلشان باشد از ميان مى برند»; (فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ يُمِيتَهُمْ).اولياءالله از چه امورى مى ترسند كه مايه مرگشان شود؟ (منظور مرگ دل هاست). پاسخ روشن است: آن ها از هوى و هوس هاى سركش، و حرص و طمع، و از وسوسه ها و نقشه هاى پيچيده شيطان و شيطان صفتان بيمناك اند، مبادا بر آنان چيره شود و قلب آن ها را بميراند. قرآن مجيد دنياپرستانى را كه هوى و هوس ها بر آن ها غلبه كرده مردگانى مى شمرد كه حتى صداى پيامبر(صلى الله عليه وآله) به گوش آنها نمى رسد: «(إِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ); مسلّماً تو نمى توانى سخنت را به گوش مردگان برسانى، و نمى توانى كران را هنگامى كه روى برمى گردانند و پشت مى كنند فراخوانى!».[1]در چهارمين وصف مى فرمايد: «آنچه را كه مى دانند سرانجام آن ها را ترك مى گويد، رها مى سازند»; (وَتَرَكُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَيَتْرُكُهُمْ).آرى آن ها مى دانند مقام ها و زينت ها و ثروت ها سرانجام، آن ها را ترك مى كند و تنها با كفنى ساده به سوى ديار آخرت رهسپار مى شوند پس چه بهتر كه دل به اين امور عاريتى نبندند، در نتيجه پيش از آن كه اين امور آن ها را ترك كند، آن ها اين امور را به فراموشى مى سپارند.تعبير به «منها» كه از «من» تبعيضية در آن استفاده شده اشاره به اين است كه امورى در دنيا وجود دارد كه هرگز انسان را ترك نمى گويد و در همه موارد با اوست همان گونه كه قرآن مى فرمايد: «(مَا عِنْدَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِنْدَ اللهِ بَاق); آنچه نزد شما ذخيره شده نابود مى شود و آنچه در نزد خداست باقى مى ماند».[2]نيز قبلا (در خطبه 203) خوانديم كه امام(عليه السلام) مى فرمايد: «أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْيا قُلُوبَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُكُم; دل هاى خود را از دنيا خارج كنيد پيش از آن كه بدن هاى شما خارج شود».آنگاه در پنجمين وصف مى فرمايد: «آنچه را ديگران از دنيا بسيار مى بينند اولياء الله كم مى شمرند و رسيدن به آن را از دست دادن آن محسوب مى كنند»; (وَرَأَوُا اسْتِكْثَارَ غَيْرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلاَلاً، وَ دَرَكَهُمْ لَهَا فَوْتاً).اين يك واقعيت است كه دنياپرستان هنگامى كه به مال يا ثروت زياد يا مقام مهمى مى رسند در نظرشان بسيار زياد است در حالى كه دوستان خدا آن را متاع بى ارزشى مى دانند، تا آن جا كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) تمام دنيا و آنچه در زير افلاك واقع شده را كمتر از برگ درختى مى داند كه در دهان ملخى جويده شده است و سپس مى افزايد: على را با نعمت هايى كه به زودى فانى مى شود چه كار؟: «إِنَّ دُنْياكُمْ عِنْدِى لاََهْوَنُ مِنْ وَرَقَة فِى فَمِ جَرَادَة تَقْضَمُهَا مَا لِعَلِى وَ لِنَعِيم يفْنَى وَ لَذَّة لاَ تَبْقَى».[3]جمله «وَ دَرَكَهُمْ لَهَا فَوْتاً» اشاره به اين است كه اولياءالله رسيدن به زرق و برق و اموال و مقامات دنيوى را نه تنها براى خود افتخارى نمى دانند بلكه آن را سبب از دست دادن توفيقات بيشتر و مهمترى محسوب مى دارند; درست به عكس دنياپرستان كه آن را افتخار مى شمرند هرچند توفيقات بيشترى را براى رسيدن به معنويات از دست بدهند.و در ششمين و هفتمين وصف مى فرمايد: «با آنچه دنياپرستان با آن در صلح اند دشمن اند و با آنچه دنياپرستان با آن دشمن اند در صلح اند»; (أَعْدَاءُ مَا سَالَمَ النَّاسُ، وَ سَلْمُ مَا عَادَى النَّاسُ!).روشن است كه دنياپرستان با شهوات دنيا ولذات نامشروع آن وافتخار ومباهات به فزونى مال و ثروت پيوند دوستى بسته اند چيزى كه اولياءالله با آن مخالف اند و از سويى ديگر، دنياپرستان، با تقوا و پرهيزكارى و زهد و ايثار و فداكارى دشمن اند همان چيزهايى كه اولياءالله با آن پيمان صلح و دوستى بسته اند.اولياءالله طرفدار حق اند و دنياپرستان مخالف آن، چون اجراى حق منافع كثيف آن ها را بر باد مى دهد و به عكس، اولياءالله دشمن ظلم و ستم هستند چيزى كه دنياپرستان پيوسته از آن طرفدارى مى كنند زيرا اهداف شوم آن ها را تحقق مى بخشد.در هشتمين و نهمين توصيف آن ها مى فرمايد: «كتاب خدا (قرآن مجيد) به وسيله آن ها فهميده مى شود و آن ها نيز به وسيله قرآن حقايق را درك مى كنند»; (بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ وَبِهِ عَلِمُوا).آرى از يك سو حق جويان و حق طلبان به سراغ آن ها مى روند و حقايق قرآن را از آن ها دريافت مى دارند و از سويى ديگر خود آن ها نيز به سراغ قرآن مى روند و حقايق را از آن درمى يابند و به تعبير ديگر سرچشمه فهم مردم از قرآن، آن ها هستند و سرچشمه علوم آن ها قرآن است.قرآن مجيد در سوره عنكبوت آيه 49 مى فرمايد: «(بَلْ هُوَ آياتٌ بَيناتٌ فى صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ); ولى اين آيات روشنى است كه در سينه دانشوران جاى دارد».و در جاى ديگر مى فرمايد: (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ).[4]جمعى از مفسران نهج البلاغه جمله «وبه علموا» را چنين تفسير كرده اند كه مقام و منزلت آن ها در نزد مردم به وسيله قرآن دانسته مى شود; آياتى همچون آيات مباهله و تطهير و ولايت و امثال آن بيانگر مقامات آن هاست. البته اين تفسير در صورتى صحيح است كه «عَلموا» به صورت فعل مجهول (عُلموا) خوانده شود ولى هرگاه ـ آن گونه كه در نسخه هاى مختلف آمده است ـ به صورت فعل معلوم (عَلموا) خوانده شود تفسير آن همان است كه در بالا گفتيم.سپس در دهمين و يازدهمين وصف اولياء الله مى افزايد: «قرآن به وسيله آن ها برپاست همان گونه كه آن ها به وسيله قرآن برپا هستند»; (وَ بِهِمْ قَامَ الْكِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا).دليل قيام قرآن به وسيله آن ها روشن است زيرا تبليغ قرآن و تبيين مفاهيم آن براى عموم مردم و اجراى دستورات آن، به وسيله آن ها صورت مى گيرد.اما قيام آن ها به وسيله قرآن به سبب آن است كه قرآن سرچشمه اصلى تمام علوم و دانش هاى آن هاست.آرى آن ها همچون چشمه هايى هستند كه از منابع زيرزمين مدد مى گيرند و سپس به سوى باغ ها و گلزارها و كشتزارها سرازير مى شوند.اين دو وصف در واقع تأييدى است بر دو وصف سابق، با اين تفاوت كه در دو وصف سابق، سخن از علم و آگاهى آن ها و علم و آگاهى مردم به وسيله آن ها بود و در اين جا سخن از عمل به دستورات و اجراى اوامر و نواهى الهى است.در جمله «به قاموا» اين احتمال نيز وجود دارد كه برجستگى آن ها در ميان مردم و موقعيت آنان در افكار عمومى به سبب قرآن مجيد است كه آن ها را ستوده و منزلت آن ها را روشن ساخته است.در واقع مضمون اين دو جمله همان است كه به صورت ديگر در حديث ثقلين آمده است آن جا كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «إِنِّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَينِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِى أَهْلَ بَيتِى وَ إِنَّهُمَا لَنْ يفْتَرِقَا حَتَّى يرِدَا عَلَى الْحَوْضَ».[5]سپس امام(عليه السلام) در دوازدهمين و آخرين وصف اولياءالله مى فرمايد: «بالاتر از آنچه به آن اميد دارند و دل بسته اند اميدواركننده اى نمى بينند و برتر از آنچه از آن مى ترسند مايه ترس سراغ ندارند»; (لاَ يَرَوْنَ مَرْجُوّاً فَوْقَ مَا يَرْجُونَ، وَ لاَ مَخُوفاً فَوْقَ مَا يَخَافُونَ).آرى آن ها به لطف عميم و بى پايان خداوند اميدوارند كه بالاتر از آن چيزى نيست و از خشم و سخط او مى ترسند كه مخوف تر از آن چيزى نمى باشد و در حقيقت، خوف و رجاء، وجود آن ها را پر كرده و به همين دليل نه دلبستگى به غير او دارند، نه غير او را در سرنوشت خود مؤثر مى دانند و نه از غير او بيمناك اند و همين امر مايه صبر و استقامت و ثبات آن ها در تمام حوادث زندگى است.در حكمت 82 نيز تعبيرى شبيه همين تعبير آمده بود آن جا كه فرمود: شما را به پنج چيز سفارش مى كنم كه براى به دست آوردن آن هرقدر تلاش و كوشش كنيد به جاست. سپس فرمود: «لاَ يرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِلاَّ رَبَّهُ وَ لاَ يخَافَنَّ إِلاَّ ذَنْبَه; هيچ كس از شما اميدش جز به پروردگارش نباشد و از هيچ چيز جز گناهش نهراسد».*****نكته:اولياء الله در اين كلام امام(عليه السلام) چه كسانى هستند؟بسيارى از شارحان نهج البلاغه كه پيرو مكتب اهل بيت(عليهم السلام) هستند تصريح كرده اند كه اين اوصاف مربوط به ائمه معصومين(عليهم السلام) است، آن ها بودند كهاين صفات دوازده گانه را در سرحد اعلا داشتند، آن ها بودند كه مفسران حقيقى قرآن و برپا دارنده احكام آن محسوب مى شدند و قرآن نيز فضايل آن ها را بيان كرده است.[6]ابن ابى الحديد به اين جا كه مى رسد مى گويد: مطابق عقيده شيعه اين صفات قابل تطبيق بر امامان معصوم آن هاست ولى ما آن را ناظر به جمعى از علماى عارفين مى دانيم.[7]اين احتمال نيز وجود دارد كه صورت كامل و جامع اين صفات در امامان معصوم(عليهم السلام) يافت مى شود و كلام مزبور در درجه اوّل ناظر به آن هاست ولى مرتبه و مرحله اى از آن نيز در بزرگان علما وجود دارد كه علاوه بر صفاتى مانند توجه به آخرت و كم ارزش دانستن دنيا و زهد در زندگى مادى، داراى بخش مهمى از علوم قرآن و تفسير هستند و در ميان مردم آن ها را گسترش مى دهند و مردم نيز به اعتبار تأكيدهايى كه قرآن درباره رجوع به علما و دانشمندان دارد به آن ها رجوع كرده و مى كنند.مرحوم علاّمه مجلسى در بحارالانوار نيز همين احتمال را پذيرفته، آن جا كه مى گويد: «وهذهِ مِن أوصافِ أئمّتِنا المُقَدَّسِينَ صلواتُ اللهِ عليهِم أجمَعين ويُحتَمل أن تَشمَل الحَفَظةَ لأخبارِهم المُقتَبسِين من أنوارِهم»[8]. [9]*****پی نوشت:[1]. نمل، آيه 80 .[2]. نحل، آيه 96.[3]. نهج البلاغه، خطبه 224.[4]. نحل، آيه 43.[5]. براى اطلاع از مدارك اين حديث معتبر به جلد نهم پيام قرآن تحت عنوان «حديث ثقلين» مراجعه شود در آن جا بيست و دو مدرك از صحاح معروف اهل سنت و سنن و غير آن ها ذكر شده است.[6]. به شرح نهج البلاغه ابن ميثم و مرحوم مغنيه و علامه شوشترى و مرحوم كمره اى رجوع شود.[7]. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 20، ص 77.[8]. بحارالانوار، ج 66، ص 320.[9]. سند گفتار حكيمانه: مرحوم خطيب در مصادر مى گويد: اين گفتار حكيمانه را ابو نعيم اصفهانى (از علماى اهل سنت) در كتاب حلية الاولياء از حضرت مسيح(عليه السلام) نقل كرده و اگر اين نسبت صحيح باشد مفهومش اين است كه ابو نعيم آن را به عربى ترجمه نموده زيرا زبان عيسى(عليه السلام) عربى نبود. سپس اضافه مى كند كه مرحوم مفيد (قبل از سيد رضى) آن را در كتاب مجالس از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل كرده است. (مصادر نهج البلاغه)
امام (ع) فرمود: «إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا- إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا- وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا- فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ يُمِيتَهُمْ- وَ تَرَكُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَيَتْرُكُهُمْ- وَ رَأَوُا اسْتِكْثَارَ غَيْرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلَالًا- وَ دَرَكَهُمْ لَهَا فَوْتاً- أَعْدَاءُ مَا سَالَمَ النَّاسُ وَ سَلْمُ مَا عَادَى النَّاسُ- بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ وَ بِهِ عَلِمُوا- وَ بِهِمْ قَامَ الْكِتَابُ وَ هُمْ بِهِ قَامُوا- لَا يَرَوْنَ مَرْجُوّاً فَوْقَ مَا يَرْجُونَ- وَ لَا مَخُوفاً فَوْقَ مَا يَخَافُونَ»:دوستان خدا كسانى هستند كه به باطن دنيا نگاه كنند، آن گاه كه مردم به ظاهر آن مى نگرند و به پايان آن بپردازند، وقتى كه مردم به وضع حاضر آن مشغولند، پس نابود مى سازند آنچه را كه مى ترسند آنها را نابود سازد، و ترك مى كنند آنچه را كه مى دانند آنها را ترك خواهد كرد، و مى بينند كه بهره بردارى فراوان ديگران از دنيا، كم بهره بردن است و دريافتن دنيا توسط ايشان، از دست دادن آخرت است، آنان با آنچه مردم در صلحند دشمن، و با آنچه مردم با آن دشمنند در صلح مى باشند. به وسيله ايشان كتاب آسمانى شناخته شده و به وسيله كتاب آنها شناخته شدند، و به وسيله آنها كتاب پايدار، و به وسيله كتاب آنها جاودانه شدند، اميدى بالاتر از اميدشان و ترسى بيشتر از ترس ايشان قابل تصوّر نيست.امام (ع) دوستان خدا را به وسيله ده صفت مشخّص كرده است:1- آنان به باطن و حقيقت دنيا و هدف حكمت الهى از پيدايش دنيا مى نگرند و در نتيجه مطابق آگاهى خود عمل مى كنند، در موقعى كه مردم به ظاهر آن يعنى به آرايش و اندوخته هاى دنيا توجّه دارند.2- و به پايان دنيا مشغولند يعنى آنچه را كه خداوند مقابل چشمشان، به عنوان هدف اصلى و نتيجه آمادگى از دنيا قرار داده است كه همان اجر و مزد و خوشنودى خدا مى باشد، آن گاه كه مردم به وضع حاضر و لذّات موجود دنيا سرگرمند.3- آنچه را كه از دنيا ممكن بود باعث نابودى آنها شود، آنها نابود ساخته اند، يعنى نفس امّاره اى را كه مى ترسيدند بر آنها غلبه كرده و بر عقلشان چيره شود و در نتيجه باعث مرگ و نابودى آنها در آخرت گردد. و احتمال دارد كه مقصود -به صورت استعاره- همان اندوخته هاى دنيا باشد كه باعث نابودى انسان مى گردند، و گويى از آن جهت كه آنان دنيا را ترك كرده و به آن توجّهى ندارند، دنيا در نزد آنها مرده و فراموش شده است.4- و ترك مى كنند از دنيا آنچه را كه مى دانند سرانجام آنها را ترك خواهد كرد، يعنى همان زيب و زيور دنيا كه با مردن ايشان آنها را ترك خواهد گفت. من در هر دو مورد براى بيان جنس است.5- بهره فراوان ديگران را از دنيا كم بهرگى، و دريافت آنها را از دنيا، از دست دادن مى دانند، يعنى كم بهرگى از خير آخرت و از دست دادن آن، از آن رو كه دريافت دنيا و بهره زياد از آن چنين نتيجه اى را دارد.6- با آنچه مردم سازش دارند، يعنى با دنيا، دشمن، و با آنچه مردم آن را دشمن مى دارند يعنى آخرت، در صلح و سازشند.7 و 8- به وسيله ايشان كتاب دانسته شد، چون ايشان كتاب را پاسدارى و تفقّه مى كنند و به ديگران مى آموزند، و به وسيله كتاب ايشان شناخته شدند به دليل شهرتشان به وسيله آن در نزد مردم.9- وسيله آنها كتاب پايدار ماند، يعنى احكام كتاب در بين مردم برقرار ماند و مردم به آن احكام عمل كردند، و همچنين به وسيله كتاب آنها جاودانه شدند يعنى با اجراى اوامر، و نواهى و آنچه سزاوار ايشان بود. و احتمال دارد كه مقصود استوارى ايشان در امر معاش و معاد به بركت قرآن باشد.10- اميدى بالاتر از اميدى كه به پاداش الهى دارند، و خوفى بالاتر از خوفى كه از عذاب خدا و دورى از او دارند، وجود ندارد از آن رو كه اينان يقين به آن اميد و ترس در آن عالم دارند.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 509
الحادية عشرة بعد أربعمائة من حكمه عليه السّلام:(411) و قال عليه السّلام: إنّ أولياء اللَّه هم الّذين نظروا إلى باطن الدّنيا إذا نظر النّاس إلى ظاهرها، و اشتغلوا باجلها إذا اشتغل النّاس بعاجلها، فأماتوا منها ما خشوا أن يميتهم، و تركوا منها ما علموا أنّه سيتركهم، و رأوا استكثار غيرهم منها استقلالا، و دركهم لها فوتا، أعداء ما سالم النّاس، و سلم ما عادى النّاس، بهم علم الكتاب و به علموا، و بهم قام الكتاب و [هم ] به قاموا، لا يرون مرجوّا فوق ما يرجون، و لا مخوفا فوق ما يخافون. (85999- 85919)
المعنى:قال الشارح المعتزلي: هذا يصلح أن تجعله الامامية شرح حال الأئمة المعصومين على مذهبهم لقوله: فوق ما يرجون بهم علم الكتاب و به علموا، و أمّا نحن فنجعله حال العلماء العارفين ..أقول: ما تبادر إلى فكره من إمام كلامه عليه السّلام إلى شرح حال الأئمة المعصومين عليهم السّلام حق لا يصحّ العدول عنه، و هو معترف بوجود هذه الصفات و الألقاب فيهم عليهم السّلام فيا ليت عرّف أعيان و أشخاص بعض العارفين و الأولياء غيرهم عليهم السّلام ممّن حازوا هذه الصّفات حتّى نعرفهم و ندرس حالهم، و لو كان قد عرفهم لعرّفهم و لم يكتف بوصفهم العام و ذكرهم على وجه الابهام، و أين اولئك و كم عددهم؟!الترجمة:فرمود: براستى أولياء خدا هم آن كسانند كه درون دنيا را نگرانند در آن گاه كه مردم بظاهر فريبايش چشم دارند، و به آينده و سرانجام مشغولند در حالى كه مردم بنقد دنيا سرگرم و در تلاشند، اولياء حق آنچه از دنيا را كه مايه هلاك آنها است چون نفس أمّاره و هوا نابود مى سازند و خود را رها مى نمايند، و آنچه از دنيا كه از آنها جدا ميشوند وامى نهند و بدان زهد مى ورزند و مى دانند هر آنچه از دنيا را كه دنياطلبان فزون مى دانند و افزون مى خواهند اندك و ناچيز است، و رسيدن بدان فوت سعادت و نجاتست، اولياء خدا دشمن آنچه هستند كه مردم دنياطلب با آن در سازشند و سازگارند با هر كه دشمن مردم دنيادار است، بوجود آنها قرآن خدا دانسته شود و بنشانه هاى قرآنى آنها شناخته شوند، كتاب خداى تعالى بوجود آنان برپا است و آنها هستند كه بأحكام آن قيام كنند، اميدوارترى از اميد مقدّس آنان نيست و بيمناكترى از آنچه در بيم آنند وجود ندارد.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص221
و قال عليه السّلام: انّ اولياء الله هم الذين نظروا الى باطن الدنيا إذا نظر الناس الى ظاهرها و اشتغلوا بآجلها اذا اشتغل الناس بعاجلها، فاماتوا منها ما احسّوا ان يميتهم و تركوا منها ما علموا انّه سيتركهم و رأوا استكثار غيرهم منها استقلالا، و دركهم لها فواتا، اعداء لما سالم الناس، و سلم لمن عادى الناس، بهم علم الكتاب، و به علموا، و بهم قام كتاب الله تعالى، و به قاموا، لا يرون مرجوّا فوق ما يرجون، و لا مخوفا فوق ما يخافون.«و آن حضرت فرمود: همانا دوستان خدا كسانى هستند كه چون مردم به ظاهر دنيا مى نگرند ايشان به درون آن مى نگرند، و به فرجام و آينده آن پرداختند هنگامى كه مردم سرگرم امروز آن اند، پس بميرانند از دنيا آنچه را كه مى ترسند ايشان را بميراند، و آنچه را از آن كه دانستند به زودى رهايشان مى كند رها كردند، بهره گيرى فراوان ديگران را از دنيا خوار و اندك شمردند و دست يافتن آنان بر نعمت دنيا را از دست دادن آن پنداشتند، با آنچه كه مردم با آن از در آشتى هستند - امور دنيايى- دشمن اند و با آنچه مردم با آن از در جنگ اند - امور آخرت- در آشتى اند، كتاب خدا به آنان دانسته شد و آنان به كتاب خدا دانايند، كتاب خداى متعال وسيله آنان برپاست و آنان به - احكام- كتاب قيام كردند، بيش از آنچه به آن اميد بسته اند در ديده نمى آرند و جز آنچه مى ترسند از چيزى بيم ندارند.»