وَ قَالَ (عليه السلام): مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ، ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِكِبَارِهَا.
و فرمود (ع): هر كه مصيبتهاى خرد را بزرگ شمارد، خدايش به مصيبتهاى بزرگ دچار خواهد كرد.
و آن حضرت فرمود: آن كه مصائب كوچك را بزرگ شمارد خداوند او را به مصائب بزرگ مبتلا سازد.
راه برخورد با مصيبت ها (اعتقادى، اخلاقى):و درود خدا بر او، فرمود: كسى كه مصيبت هاى كوچك را بزرگ شمارد خدا او را به مصيبت هاى بزرگ مبتلا خواهد كرد.
[و فرمود:] آن كه مصيبتهاى خرد را بزرگ داند، خدا او را به مصيبتهاى بزرگ مبتلا گرداند.
امام عليه السّلام (در زيان ناسپاسى) فرموده است:هر كس مصائب و اندوههاى كوچك را بزرگ شمارد خداوند او را به بزرگهاى آنها گرفتار گرداند (زيرا بزرگ شمردن اندوه كوچك دليل بر راضى نبودن بقضاء و قدر الهىّ است كه مستلزم مستعدّ بودن براى فزونى بلاء و اندوه است، ولى اگر آدمى بر مصيبت و اندوهى كه پيش مى آيد خدا را سپاسگزار باشد آماده براى دفع آن شود).
امام(عليه السلام) فرمود: كسى كه مصيبت هاى كوچك را بزرگ شمارد خداوند او را به مصائب بزرگ مبتلا مى سازد.
مصائب كوچك را بزرگ نشمريد:امام(عليه السلام) در اين گفتار كوتاه حكيمانه به تمام كسانى كه گرفتار پاره اى از مسائل مى شوند هشدار مى دهد كه ناشكرى نكنند مبادا گرفتار مصيبت هاى فزون ترى شوند. مى فرمايد: «كسى كه مصيبت هاى كوچك را بزرگ شمارد خداوند او را به مصائب بزرگ مبتلا مى كند»; (مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ ابْتَلاَهُ اللّهُ بِكِبَارِهَا).زندگى اين جهان خالى از مصائب نيست منتها هر كسى به يك شكل گرفتار مصيبت مى شود. آيا مى توان كسى را پيدا كرد كه در تمام عمر مصيبتى نديده باشد؟ آيا طول عمر كه يكى از مواهب الهى است همواره توأم با تلخى مصائب دوستان و بستگان و آشنايان نيست؟ آيا افرادى كه از عمر طولانى برخوردارند در پايان كار كه مصداق ارذل العمر است گرفتار انواع بيمارى ها نمى شوند؟ شكست در ازدواج، بيمارى فرزندان، مشكلات كسب و كار، از دست دادن عزيزان، عوارض ناشى از خشكسالى ها و مانند آن، مصائبى است كه هركس به يك يا چند مورد از آن گرفتار است. و همان گونه كه در مباحث توحيدى آورده ايم بروز اين حوادث فلسفه هاى زيادى دارد. گاه آزمايش و امتحان است، گاه كفاره گناهان، گاه زنگ بيدارباش و گاه در ظاهر مصيبت است و در باطن موهبت و رحمت و به طور دقيق نمى توان تعيين كرد كه هر مصيبتى از كجا سرچشمه گرفته هرچند در بعضى از موارد قرائنى براى شناخت سرچشمه وجود دارد. با اين حال چرا و چگونه ممكن است انسان به مجرد مشاهده مصيبتى زبان به شكايت و ناشكرى بگشايد و بى تابى كند و آه و ناله سر دهد؟ اى بسا خداوند رحيم مصيبت كوچك ترى را براى جلوگيرى از مصيبت بزرگ ترى براى بنده اش فرستاده است.در هر حال آن ها كه در برابر مصيبت هاى كوچك جزع و فزع و بى تابى مى كنند و زبان به شكايت مى گشايند با اين كار خود، مستحق مصيبت هاى بزرگترى مى شوند و به عكس اگر شكر الهى را به جا آورند و حتى آن را به عنوان موهبتى از ناحيه او پذيرا شوند چه بسا خداوند مواهب مهمى نصيب آن ها كند كه آن مصيبت در برابر آن كوچك و ناچيز است.در تفسير عياشى آمده است كه خداوند به يكى از شيعيان دخترى داده بود و او خدمت امام صادق(عليه السلام) رسيد. حضرت او را به سبب تولد آن دختر خشمگين ديد، فرمود: بگو ببينم اگر خداوند به تو وحى مى فرستاد كه من جنس فرزند را براى تو انتخاب كنم يا تو براى خويش انتخاب مى كنى؟ در پاسخ چه مى گفتى؟ عرض كرد: مى گفتم خداوندا تو انتخاب كن. امام(عليه السلام) فرمود: اكنون نيز خداوند براى تو انتخاب كرده است. سپس امام(عليه السلام) فرمود: آيا داستان آن پسرى را شنيده اى كه در داستان خضر و موسى(عليهما السلام) به دست خضر(عليه السلام) به قتل رسيد و سرانجام خضر(عليه السلام) گفت: خداوند مى خواست بهتر و بامحبت تر از آن پسر (كافر فاسد) را به پدرومادرش بدهد؟ آرى آن پدر و مادر، آن پسر فاسد را از دست دادند و خداوند به جاى آن، دخترى به آن ها داد كه هفتاد پيغمبر از دودمان او به عرصه وجود آمدند.[1]تاريخ، افرادى را نشان مى دهد كه براثر روح بزرگ و فكر بلند، عظيم ترين مصائب را در خود هضم مى كردند و با آن كنار مى آمدند تا چه رسد به مصائب كوچك.مرحوم مغنيه در شرح نهج البلاغه خود در ذيل همين كلام نورانى اميرمؤمنان(عليه السلام) مى گويد: فرض كنيد پادشاه قدرتمندى براثر حادثه اى ناگهان همه چيز را از دست مى دهد و براثر بعضى از حوادث به كلى او را از حكومت كنار مى گذارند. ناگهان او خود را مانند يك نفر از افراد عادى كوچه و خيابان مى بيند كه مالك هيچ چيز حتى به اندازه جاى پايش نيست در اين حال چه كند؟ آيا گريه كند؟ ناله سر دهد؟ فرض كنيم گريه كند و زبان به شكوه بگشايد آيا آنچه را كه از دست رفته بازمى يابد؟ در چه زمانى گريه حلال مشكلات بوده در حالى كه غم و اندوه، عقل و جسم را ضعيف مى كند و مصيبت را سنگين تر مى سازد و آن را به مشكلات مهلكى مبدل مى كند.سپس مرحوم مغنيه مى گويد: آخرين پادشاه چين، بزرگترين پادشاه روى زمين بود ولى هنگامى كه حكومتش از دست رفت همه آن قدرت ها و امكانات را به فراموشى سپرد و در يكى از باغستان ها با مزد كمى مشغول كار شد و گل ها را آبيارى مى كرد و علف هرزه ها را با دست خود مى كند و در همين حال كتاب هاى متعددى از شرح زندگانى خود به رشته تحرير درآورد، كه درس عبرتى براى كسانى است كه عبرت گير هستند.سپس مى گويد: هر شخص عاقلى بايد اين گونه باشد و با واقعيت هاى موجود بسازد والا هويت خود را از دست مى دهد و در جهانى مملو از خرافات و اوهام و خيالات زندگى مى كند.[2]وقتى بزرگترين مصيبت ها را مى توان به فراموشى سپرد و به جاى ناله و فرياد و بى تابى، زندگانى جديد مناسب و آرام بخشى ساخت چگونه نمى توان با مصائب كوچك كنار آمد تا مبدل به مصائب بزرگ تر نشود؟[3]*****پی نوشت:[1]. بحارالانوار، ج 5، ص 298.[2]. شرح نهج البلاغه مغنيه، ج 4، ص 483.[3]. سند گفتار حكيمانه: ميدانى اين كلام شريف را در كتاب خود، مجمع الامثال آورده و قرائنى در كتاب اوست كه نشان مى دهد روايات خود از على(عليه السلام) را از منبع ديگرى نقل كرده است. ابن طلحه شافعى نيز در مطالب السؤول اين گفتار حكيمانه را در ضمن سخنان ديگرى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) آورده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 308). اضافه مى كنيم كه مرحوم راوندى (متوفاى 573) اين كلام شريف را همراه كلام ديگرى از على(عليه السلام) نقل مى كند. (دعوات راوندى، ص 169، ح 473)
امام (ع) فرمود: «مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِكِبَارِهَا»:هر كس گرفتاريهاى كوچك را بزرگ شمارد، خداوند او را دچار گرفتاريهاى بزرگ گرداند.از آن رو چنين است كه آن شخص با بى تابى و خشمناك شدن از قضاى الهى آماده گرفتارى بيشتر مى گردد، در صورتى كه اگر در برابر گرفتارى خدا را سپاس گويد، براى برطرف كردن بلا آماده خواهد شد.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 519
السادسة و العشرون بعد أربعمائة من حكمه عليه السّلام:(426) و قال عليه السّلام: من عظّم صغار المصائب ابتلاه اللَّه بكبارها. (86313- 86304)
المعنى:لعلّ سرّه أنّ من حكم نزول البلا تأديب العبد على الصّبر و حصول ملكة الصبر له بالمقاومة تجاه البلا، فاذا عظّم المصيبة الصغيرة يظهر منه الجزع فيبتليه اللَّه بكبيرتها ليرضى بصغيرتها و يصبر عليها، كما حكى أنّ رجلا ركب البحر مع عبد له فشرع العبد يجزع عن أهوال البحر و أحوالها و هو يسلّيه و لا يفيد، فعرض حاله على حكيم معه في السفينة فقال: ألقه في البحر ثمّ خذه، ففعل فسكت العبد بعد ذلك و اطمأنّ.الترجمة:فرمود: هر كه مصيبت كوچك را بزرگ شمارد خداوندش بمصيبتهاى بزرگ گرفتار كند.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص231
من عظّم صغار المصائب، ابتلاه الله بكبارها. «آن كه مصيبتهاى كوچك را بزرگ شمرد خداوندش گرفتار مصايب بزرگ فرمايد.»
بدون ترديد همين گونه است كه چنان شخصى از خداوند شكايت مى كند و قضاى خدا را خوش نمى دارد و نعمتى را كه در تخفيف مصيبت او داده شده است، منكر است و چيزهايى از حوادث روزگار را كه بسيار سخت نيست، بسيار سخت مى داند و ميان مردم بيش از حد لازم اظهار اندوه مى كند. و هر كس كه چنين كند سزاوار خشم خداوند است و به نكبت بيشترى گرفتار مى شود. وظيفه هر كس است كه چون در كارى سخت افتاد و از آن متألم شد يا چيزى از تن و مال خود را از دست داد، خداوند متعال را ستايش كند و بگويد: شايد با اين كار گرفتارى و بلاى بزرگترى را از من دفع داده است و بر فرض كه بخشى از مال من از ميان رفته است، بخشهاى بيشترى باقى مانده است. آن چنان كه چون خوره بر پاى عروة بن زبير افتاد و آن را قطع كردند و پسرش هم مرد، گفت: بار خدايا اگر عضوى از مرا گرفتى، اعضاى ديگر را رها فرمودى و اگر پسرى را گرفتى، پسرانى را باقى گذاردى. آنچه فرمودى گوارا باد، اگر چيزى گرفتى، چيزها باقى نهادى و اگر مبتلا فرمودى، عافيت بخشيدى.