وَ قَالَ (عليه السلام): مَنْهُومَانِ لَا يَشْبَعَانِ؛ طَالِبُ عِلْمٍ، وَ طَالِبُ دُنْيَا.
مَنْهُوم: پرخور، كسى كه به خوردن حريص است.
و فرمود (ع): دو گرسنه اند كه هيچگاه سير نشوند: طالب علم و طالب دنيا.
و آن حضرت فرمود: دو گرسنه اند كه سير نمى شوند: طالب علم و طالب دنيا.
تشنگان مال و علم (اخلاقى، اقتصادى):و درود خدا بر او، فرمود: دو گرسنه هرگز سير نشوند: جوينده علم و جوينده مال.
[و فرمود:] دو آزمندند كه سير نشوند. آن كه علم آموزد، و آن كه مال اندوزد.
امام عليه السّلام (در باره خواهان علم و دنيا) فرموده است:دو خورنده هستند كه سير نمى شوند: خواهان علم (كه هر چه بر او كشف و هويدا شود باز مى خواهد مجهول ديگرى را معلوم نمايد) و خواهان دنيا (كه آنچه از كالاى دنيا بيايد باز مى خواهد كالاى ديگرى بدست آورد).
امام(عليه السلام) فرمود: دو گرسنه اند كه هرگز سير نمى شوند: طالب علم و طالب دنيا.
دو كس هرگز سير نمى شوند:امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به دو گروه اشاره مى كند كه هرگز سير نمى شوند، مى فرمايد: «دو شخصِ گرسنه اند كه هرگز سير نمى شوند: طالب علم و طالب دنيا»; (مَنْهُومَانِ لاَ يَشْبَعَانِ: طَالِبُ عِلْم وَ طَالِبُ دُنْيَا).واژه «منهوم» از ماده «نَهَم» (بر وزن دهن) به معناى سيرى ناپذير بودن و اشتهاى شديد به چيزى داشتن است. منهوم به معناى كسى است كه اين گونه شده است.اما اين كه طالبان علم هرگز از طلب علم سير نمى شوند به اين دليل است كه اولاً علم، حد و مرزى ندارد و به فرموده قرآن: (وَ فَوْقَ كُلِّ ذى عِلْم عَليمٌ).[1]و در جاى ديگر تمام معلومات انسان را در مقابل مجهولات، ناچيز مى شمارد و مى فرمايد: (وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً).[2]و در مورد علم خداوند و حقايق جهان هستى مى فرمايد: «(وَ لَوْ أَنَّ ما فِى الاَْرْضِ مِنْ شَجَرَة أَقْلامٌ وَالْبَحْرُ يمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُر ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ); و اگر همه درختان روى زمين قلم شود، و دريا براى آن مركّب گردد، و هفت درياچه به آن افزوده شود، اين ها همه تمام مى شود ولى كلمات خدا پايان نمى گيرد; خداوند عزيز و حكيم است».[3]ثانياً علم، نشاط آور است، روح را صيقل مى دهد و در واقع غذاى اصلى روح آدمى است و به همين دليل طالبان علم هرگز از علم سير نمى شوند بلكه هر مرحله اى را كه طى كنند خواهان مرحله بالاترى هستند.اين سخن معروف است كه بعضى از بزرگان در عين محروميت مادى هنگامى كه بعضى از مسائل پيچيده علمى را مى گشودند به قدرى لذت مى بردند كه مى گفتند: «أينَ المُلوك وأبناءُ المُلوكِ من هذه اللذّة; كجا هستند پادشاهان و شاهزادگان كه ببينند چنين لذتى از كه ما مى بريم».نيز در زمان هاى گذشته بسيارى از دانشمندان تن به مسافرت هاى طولانى مى دادند كه بسيار مشكل آفرين بود تا محضر بعضى از اساتيد را درك كنند و حتى گاه به يك روايت از روايات معصومين(عليهم السلام) برسند.و اما طالبان دنيا نيز در عشق به دنيا و زرقوبرق و مواهب مادى آن آنقدر حرص و ولع دارند كه با هيچ چيز سير نمى شوند و به گفته شاعر:هفت اقليم ار بگيرد پادشاه *** همچنان در بند اقليمى دگرمى دانيم كه جغرافى دانان در گذشته تمام كره زمين را به هفت اقليم تقسيم مى كردند و شاعر به اين نكته اشاره مى كند كه اگر همه زمين را به دنياپرست بدهند باز هم سير نمى شود و مايل است دست به كرات آسمانى ديگر بيندازد.به همين دليل در حديث معروفى از امام كاظم(عليه السلام) آمده است: «مَثَلُ الدُّنْيا مَثَلُ ماءِ الْبَحْرِ، كُلَّما شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشانُ ازْدادَ عَطَشاً حتَّى يقْتُلَهُ; مَثَل دنيا، مَثَل آب درياست كه هرچه انسانِ تشنه از آن بنوشد، عطش او بيشتر مى شود، به حدّى كه او را مى كشد».[4]اين گونه افراد كه هرگز از دنيا سير نمى شوند گرفتار بلاهاى متعددى خواهند شد.ازجمله گرفتار طول امل و آرزوهاى دور و دراز مى شوند و آخرت را به كلى فراموش مى كنند همان گونه كه در حديث معروف نبوى و علوى آمده است: «أَمَّا طُولُ الاَْمَلِ فَينْسِى الاْخِرَةَ».[5]اضافه بر اين، آرامش روح و جسم را به كلى از دست مى دهند و اگر روزى بخشى از دنيايشان به خطر بيفتد به زمين و زمان بد مى گويند و گاه دست به خودكشى مى زنند.علاوه بر همه اين ها چون دنيا، دار مزاحمت است و هر كسى به بيش از حد نياز خود برسد با خواسته هاى ديگران مزاحمت دارد، دشمنى و عداوت بسيارى را براى خود مى خرد. حسودان نيز اين گونه افراد را راحت نمى گذارند و پيوسته در انتظار زوال نعمت آن ها هستند.ولى آن ها كه قانع اند و اهل كفاف و عفاف اند از همه اين آثار سوء و مرگبار در امان اند.[6]*****پی نوشت:[1]. يوسف، آيه 76 .[2]. اسراء آيه 85 .[3]. لقمان، آيه 27.[4]. تحف العقول، ص 396.[5]. كافى، ج 2، ص 335، ح 3.[6]. سند گفتار حكيمانه: مرحوم خطيب در كتاب مصادر بعد از آن كه اين كلام نورانى را از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نيز نقل مى كند مى افزايد: كلينى نيز آن را در كتاب كافى از سليم بن قيس هلالى نقل مى كند كه امير مؤمنان(عليه السلام) فرمود: از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) شنيدم كه مى فرمود: «مَنْهُومَانِ لا يشْبَعَانِ طَالِبُ دُنْيا وَطَالِبُ عِلْم» و سپس آن را از صدوق به سندش از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند و ابن عبد ربه نيز آن را در عقد الفريد از ابن عباس ذكر كرده و روشن است كه همه آن ها به ريشه وحى الهى باز مى گردد. (مصادر نهج البلاغه،ج 4، ص 313)
امام (ع) فرمود: «مَنْهُومَانِ لَا يَشْبَعَانِ طَالِبُ عِلْمٍ وَ طَالِبُ دُنْيَا»:دو گرسنه اند كه هرگز سير نمى شوند، خواهان دانش و خواستار دنيا.اين كلمه [نَهم] استعاره براى شدت علاقه و حرص دانشجو بر دانش و خواستن صاحب دنيا، آورده شده است، و همچنين صفت سير نشدن براى ايشان استعاره است، و اين سخن از رسول خدا نيز روايت شده است: «منهومان لا يشبعان: منهوم بالمال و منهوم بالعلم.»
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 540
الخمسون بعد أربعمائة من حكمه عليه السّلام:(450) و قال عليه السّلام: منهومان لا يشبعان: طالب علم، و طالب دنيا. (86455- 86445)
اللغة:(المنهوم): مفعول ذو النهم: المولع بالشىء يقال هو منهوم بالمال: أي مولع به لا يشبع منه- المنجد.الاعراب:منهومان، مبتدأ و لا يشبعان جملة فعلية صفة له، و طالب علم و طالب دنيا خبر مركّب و يمكن أن يقال: لا يشبعان خبر و بعده بيان، و هل يصحّ الابتداء بالنكرة حينئذ؟!.المعنى:لا يشبع طالب العلم لأنّ العلم غذاء للرّوح لا يوجد ثقلا و لا كسلا و لا ينتهى إلى حدّ، لأنّ فتح كلّ باب من العلم يوجب الاطلاع على مجهولات اخر و يحرص طالب العلم على فهمها، و قد اشتهر أنّ غاية العلم هو الاعتراف بالجهل و نقل عن سقراط أنّه قال: تعبت في تحصيل العلم حتّى علمت أنّي لا أعلم.و أمّا طالب دنيا فحاله كالمبتلى بمرض الاستسقاء كلّما شرب الماء زاد عطشا.الترجمة:فرمود: دو گرسنه اند كه سير نشوند: دانشجو، و دنياپرست.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص268
منهومان لا يشبعان: طالب علم و طالب دنيا. «دو آزمند سيرى نمى پذيرند: دانش جوى و دنيا جوى.»
ابن ابى الحديد در شرح اين سخن پس از توضيح درباره لغت منهوم مى گويد: اين سخن از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به اين صورت نقل شده است كه «دو آزمند سيرى نمى پذيرند، آزمند مال و آزمند دانش.» و آيه اى در قرآن بوده كه سپس تلاوت آن منسوخ شده است كه چنين بوده است: «اگر آدمى زاده را دو دره زر باشد در جستجوى دره سوم است و چشم آدمى زاده را چيزى جز خاك انباشته نمى سازد و هر كس توبه كند خداى توبه او را مى پذيرد.»
سپس مى گويد: كسى كه طالب علم و عاشق آن است هرگز از آن سير نمى شود و هر چه افزون فرا گيرد عشق او افزون مى شود و خود را در آن راه تا پاى جان مى برد.
ابو عثمان جاحظ در حالى مرد كه كتاب روى سينه اش بود. شيخ ما ابو على كه خدايش رحمت كناد، در حال احتضار و جان كندن مسائلى از علم كلام را به پسرش ابو هاشم املا مى كرد. قاضى احمد بن ابى داود در حالى كه سوار مى شد در كفش خود كتاب مى نهاد و چون در دربار خليفه مى نشست تا خليفه نيامده بود به مطالعه آن مى پرداخت و گفته شده است كه ابن ابى داود از كتاب جز به هنگام قضاى حاجت جدايى نداشت. و من به روزگار خود كسى را مى شناسم كه پنج سال متوالى در تابستان و زمستان جز اندكى به هنگام سحر نخفته است و همواره متوجه و افتاده بر روى كتاب بود تا كتابى را تصنيف كند و بالش او كه سر بر آن مى نهاد كتاب بود.