وَ قَالَ (عليه السلام): إِنَّ لِبَنِي أُمَيَّةَ مِرْوَداً يَجْرُونَ فِيهِ، وَ لَوْ قَدِ اخْتَلَفُوا فِيمَا بَيْنَهُمْ، ثُمَّ كَادَتْهُمُ الضِّبَاعُ لَغَلَبَتْهُمْ.قال الرضي: و المرود هنا مفعل من الإرواد و هو الإمهال و الإظهار و هذا من أفصح الكلام و أغربه فكأنه (عليه السلام) شبه المهلة التي هم فيها بالمضمار الذي يجرون فيه إلى الغاية فإذا بلغوا منقطعها انتقض نظامهم بعدها.
كَادَتهُم: به آنها مكر كرد، فريبشان داد.
مرود: مدت و زمان مهلت ضباع: كفتارها جمع ضبع
و فرمود (ع): بنى اميه را مهلتى است كه در آن اسب قدرت مى تازند، هر چند، ميانشان اختلاف افتد. سپس، كفتاران به جنگشان برخيزند و مغلوبشان سازند.سيد رضى گويد: «مرود» بر وزن «مفعل» از مصدر «ارواد» است و آن به معنى مهلت دادن است و اين از فصيحترين و غريبترين سخنان اوست. گويى، مهلتى را كه در آن هستند به ميدان مسابقه تشبيه كرده است كه در آن براى رسيدن به هدف، اسب مى تازند كه چون به پايان رسند رشته انتظامشان گسسته شود.
آن حضرت فرمود: بنى اميه را عرصه مهلتى است كه در آن مى رانند، چون بينشان اختلاف پيدا شود اگر كفتارها فريبشان دهند بر آنان پيروزى يابند.«مرود» در اينجا مفعل است از «ارواد» و آن مهلت دادن است. اين از فصيح ترين و شگفت ترين كلام است، گويى امام عليه السّلام مهلتى را كه بنى اميه در آن بودند تشبيه به ميدانى كرده كه تا پايان آن مى تازند، و چون به نهايتش رسند نظام حكومتشان از بين مى رود.
سرانجام دردناك بنى اميّه (تاريخى، اجتماعى، سياسى):و درود خدا بر او، فرمود: بنى اميّه را مهلتى است كه در آن مى تازند، پس آنگاه كه ميانشان اختلاف افتد كفتارها بر آنان دهان گشايند و بر آنان پيروز شوند.مى گويم: «مرود» بر وزن «منبر» از مادّه «ارواد» به معناى مهلت است و اين از فصيح ترين و زيباترين كلام است، گوئى امام عليه السّلام مهلت كوتاه بنى اميّه در حكومت را به ميدان مسابقه تشبيه كرده كه مسابقه دهندگان به ترتيب در يك مسير مشخّص به سوى يك هدف به پيش مى روند و آنگاه كه به هدف رسيدند نظم آنها درهم شكسته مى شود).
[و فرمود:] بنى اميه را مهلتى است كه در آن مى تازند، هر چند خود ميان خود اختلاف اندازند. سپس كفتارها بر آنان دهن گشايند و مغلوبشان نمايند.[و مرود مفعل است از «ارواد» و آن مهلت و فرصت دادن است، و اين از فصيح ترين و غريبترين كلام است. گويى امام (ع) مهلتى را كه آنان دارند به مسابقت جاى، همانند فرموده است كه براى رسيدن به پايان مى تازند و چون به نهايتش رسيدند رشته نظم آنان از هم مى گسلد.]
امام عليه السّلام (در باره از بين رفتن دولت بنى اميّه) فرموده است:بنى اميّه را زمان مهلت و ميدان فرصتى است كه (اسب سلطنت و پادشاهى را) در آن مى رانند، و چون در خلافت و سلطنت بينشان اختلاف و زد و خورد افتد پس کفتارها (فرومايگان) آنها را فريب داده بر آنها تسلّط يابند (ابن ابى الحديد در اينجا مى نويسد: اين فرمايش خبر صريحى است از غيب داده و انقراض سلطنت بنى اميّه بدست ابو مسلم بود و او در اوّل كار خود ناتوانترين و بى چيزترين مردم بود.)(سيّد رضىّ «رحمه اللّه» فرمايد:) مرود در اينجا (اسم مفعول) از إرواد و آن مهلت و فرصت دادن و بر وزن مفعل است، و اين از رساترين و شگفتترين سخن مى باشد، گويا آن حضرت عليه السّلام زمان مهلتى را كه ايشان در آنند تشبيه كرده به ميدانى كه تا پايان آن مى تازند و چون بپايان آن برسند رشته نظام و آراستگى كار ايشان بعد از آن گسيخته ميشود.
امام(عليه السلام) فرمود: بني اميه تا زمان معيني مهلت دارند که به تاخت و تاز مشغول باشند و همين که بين آن ها اختلاف افتاد دشمنانِ ضعيفِ كفتارصفتشان آن ها را فريب مى دهند و بر آنان پيروز مى شوند.مرحوم سيد رضى در ذيل اين گفتار حكيمانه مى گويد: «مَرود» در اين جا مَفعل (بر وزن مكتب) است كه از ماده «إرواد» گرفته شده و به معناى مهلت دادن و اظهار كردن است و اين تعبير از فصيح ترين و جالب ترين تعبيرات است گويا امام(عليه السلام) مهلتى را كه آن ها براى حكومت دارند تشبيه به ميدان مسابقه كرده كه مسابقه دهندگان با نظم و ترتيب در يك مسير به سوى هدفى پيش مى روند اما هنگامى كه به آن هدف رسيدند نظم آن ها به هم مى خورد.
پايان عمر بنى اميّه:امام(عليه السلام) در اين گفتار حساب شده خود پيش بينى روشنى درباره آينده بنى اميه كرده، مى فرمايد: «بنى اميه تا زمان معينى مهلت دارند كه به تاخت و تاز مشغول باشند و همين كه بين آن ها اختلاف افتاد دشمنانِ ضعيفِ كفتارصفتشان آن ها را فريب مى دهند و بر آنان پيروز مى شوند»; (إِنَّ لِبَنِي أُمَيَّةَ مِرْوَداً يَجْرُونَ فِيهِ، وَ لَوْ قَدِ اخْتَلَفُوا فِيَما بَيْنَهُمْ ثُمَّ كَادَتْهُمُ الضِّبَاعُ لَغَلَبَتْهُمْ).همان گونه كه مرحوم سيد رضى گفته: «مَرْوَد» (بر وزن مكتب)[1] به معناى مهلت است و «يَجْرُونَ» به معناى حركت به سوى مقصد مى باشد. «كَادَتْهُمُ» از ماده «كيد» به معناى فريب دادن است و «الضِّبَاعُ» جمع «ضَبُع» به معناى كَفتار است.امام(عليه السلام) پيش بينى روشنى درباره آينده تاريك بنى اميه كرده است و همان گونه كه پيش بينى كرده بود رخ داد.ابن ابى الحديد مى گويد: اين يك خبر غيبى صريح است زيرا بنى اميه مادامى كه در ميانشان اختلاف نبود و جنگشان تنها با غير خودشان بود مانند جنگ معاويه در صفين و جنگ يزيد با اهل مدينه و ابن زبير در مكه و جنگ مروان ضحاك و عبد الملك با ابن اشعث و ابن زبير و جنگ يزيد بن عبد الملك با بنى المهلب و جنگ هشام با زيد بن على، در اين ايام حكومت مستقرى داشتند اما هنگامى كه وليد بن يزيد به حكومت رسيد و پسر عمويش يزيد بن وليد به جنگ او برخاست و او را به قتل رسانيد بنواميه با هم اختلاف كردند و وعده الهى فرارسيد و در اين زمان بود كه دعوت كنندگان به سوى بنى العباس در خراسان برخاستند و مروان بن محمّد از جزيره آمد و طالب خلافت بود. ابراهيم بن وليد را از خلافت خلع كرد و گروهى از بنى اميه را به قتل رسانيد و حكومتشان سست شد و دولت هاشمى روى كار آمد و نمو كرد و حكومت بنى اميه به كلى زايل شد و زوال نهايى آن به دست ابومسلم خراسانى بود (و عجب اين كه) او در ابتداى كار فردى بسيار ضعيف، فقير و مسكين بود و اين شاهد خوبى براى گفتار امام(عليه السلام) است كه لشكر او را تشبيه به كفتار كرده است.[2]اين احتمال نيز وجود دارد كه تشبيه ابومسلم و يارانش به كفتار نه به دليل ضعف و ناتوانى آن ها بود; آن ها مردانى شجاع و نيرومند بودند ولى همچون كفتار تدبير كافى نداشتند و لذا به آسانى بنى عباس قدرت را از دست آن ها گرفتند در حالى كه پايه گذار قدرت آن ها بودند ولى بنى عباسِ شيطان صفت و فرصت طلب حكومت را ربودند و ابومسلم را به آسانى كشتند.در واقع زوال حكومت بنى اميه به دليل قدرت زياد لشكر ابومسلم نبود بلكه بخش مهمى از آن به سبب همان اختلافات و جنگ درونى آن ها بود كه امام(عليه السلام) در كلام مورد بحث به آن اشاره فرموده است.مرحوم شهيد مطهرى در كتاب خدمات متقابل اسلام و ايران در اين زمينه چنين مى گويد: برخى تاريخ نويسان ايرانى اخيراً كوشش دارند كه همه موفقيت هاى قيام سياه جامگان را مرهون شخصيت ابومسلم معرفى كنند. شك نيست كه ابومسلم سردار لايقى بوده است، ولى آن چيزى كه زمينه را فراهم كرد چيز ديگر بود. گويند كه ابومسلم در مجلس منصور آنگاه كه مورد عتاب قرار گرفت، از خدمات خويش در راه استقرار خلافت عباسى سخن راند و كوشش كرد با يادآورى خدمات خود منصور را رام كند. منصور پاسخ داد كه اگر حتى كنيزى را براى اين امر دعوت مى كرد موفق مى شد، و اگر تو به نيروى خودت مى خواستى قيام كنى از عهده يك نفر هم برنمى آمدى.هر چند در بيان منصور اندكى مبالغه است، اما حقيقت است و به همين دليل منصور توانست ابومسلم را در اوج عزت و قدرتش بكُشد و آب هم از آب تكان نخورد.[3]بنابراين، مفهوم تشبيه امام(عليه السلام) ممكن است اين باشد كه به قدرى بنى اميه بر اثر اختلاف درونى ضعيف مى شوند كه حتى فرد ضعيفى نيز مى تواند آن ها را از پاى درآورد تا چه رسد به سردار نيرومندى همچون ابومسلم.البته در مورد قساوت و خون ريزى ابومسلم مطالب زيادى در تواريخ آمده كه آن هم در جاى خود قابل قبول است.به هر حال مرحوم سيد رضى در ذيل كلام امام(عليه السلام) چند جمله دارد كه با ذكر آن اين بحث را پايان مى دهيم. او مى گويد: «مَرود» در اين جا مَفعل (بر وزن مكتب) است كه از ماده «إرواد» گرفته شده و به معناى مهلت دادن و اظهار كردن است و اين تعبير از فصيح ترين و جالب ترين تعبيرات است گويا امام(عليه السلام) مهلتى را كه آن ها براى حكومت دارند تشبيه به ميدان مسابقه كرده كه مسابقه دهندگان با نظم و ترتيب در يك مسير به سوى هدفى پيش مى روند اما هنگامى كه به آن هدف رسيدند نظم آن ها به هم مى خورد»; (قال الرضيُّ: والمِروَدُ هنا مِفعَلٌ من الإروادِ وهو الإمهالُ والإظهارُ وهذا من أفصحِ الكلام وأغرَبِهِ فكأنَّه(عليه السلام) شِبّه المُهلة التى هم فيها بالمِضمارِ الذى يجرون فيه إلى الغايةِ فإذا بلغوا مُنقطَعها انتقَض نِظامُهم بعدَها)[4]. [5]*****پی نوشت:[1]. در نسخه صبحى صالح «مِود» با كسره ميم (بر وزن منبر) ذكر شده در حالى كه ارباب لغت اين واژه را به معناى ميله اى كه در سرمه دان مى گذارند ذكر كرده اند كه هيچ تناسبى با محل بحث ما ندارد. بنابراين، صحيح همان «مَرود» (بر وزن مكتب) به معناى مهلت است.[2]. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 20، ص 182 .[3]. مجموعه آثار شهيد مطهرى، ج 14، ص 358 .[4]. در جلد سوم از همين كتاب، ذيل خطبه 87 بحث مفصلى در مورد ناكامى بنى اميه در حكومت و زوال حكومت آن ها مطرح كرده ايم.[5]. سند گفتار حكيمانه: مرحوم خطيب در اين جا منبع ديگرى براى اين گفتار حكيمانه ذكر نكرده ولى صدر آن در نهايه ابن اثير و همچنين در لسان العرب آمده است. ذكر آن در اين دو كتاب لغت معروف، دليل بر شهرت آن است. در مصنف ابن ابى شيبه (ج 8، ص 612) نيز اين كلام بدون ذكرى از بنى اميه آمده است. همچنين در كنزالعمال متقى هندى (ج 5، ص 799).
امام (ع) فرمود: «إِنَّ لِبَنِي أُمَيَّةَ مِرْوَداً يَجْرُونَ فِيهِ- وَ لَوْ قَدِ اخْتَلَفُوا فِيمَا بَيْنَهُمْ- ثُمَّ كَادَتْهُمُ الضِّبَاعُ لَغَلَبَتْهُمْ»:بنى اميّه ميدان فرصتى دارند تا در آن بتازند، و چون در امر خلافت ميان آنها اختلاف افتد، كفتارها، آنان را بفريبند و برايشان چيره شوند.سيد رضى گويد: مرود، در اينجا بر وزن مفعل از مصدر إرواد، به معنى مهلت دادن و فرصت دادن است. و اين سخن از رساترين و زيباترين سخنان است گويا امام (ع) فرصتى را كه بنى اميه داشته اند به ميدان تاخت و تازى تشبيه كرده است كه چون به پايان آن برسند رشته نظام آنها از هم گسسته شود.لفظ «مرود» را براى مدّت حكمرانى بنى أميه استعاره آورده است، و وجه شبهه همان است كه سيّد فرموده است، و سخن كاملا راست است، زيرا كه دولت بنى أميه پيوسته برقرار بود تا وقتى كه اختلاف ميان آنها افتاد، و اين در زمان حكومت وليد بن يزيد بود كه يزيد بن وليد بر او خروج كرد، و باز ابراهيم بن وليد به برادرش حمله برد، و در همين زمان بود كه داعيان بنى العباس در خراسان قيام كردند، و از طرفى مروان بن محمد از جزيره به قصد خلافت آمد، و ابراهيم بن وليد را از كار بركنار كرد و گروهى از بنى أميه را كشت و در نتيجه حكومت آنها متزلزل شد، تا اين كه به دست ابو مسلم خراسانى از بين رفت. در صورتى كه وى در آغاز كار از ناتوان ترين و مستمندترين خلق خدا بود، و اين خود دليل درستى سخن امام (ع) است كه فرمود: «كفتارها آنان را بفريبند و برايشان چيره شوند».كلمه: «ضباع- كفتارها» گاهى براى مردمان فرومايه و ناتوان استعاره آورده مى شود. و اين خود از كرامات امام (ع) است.
الاربعون بعد أربعمائة من حكمه عليه السّلام:(440) و قال عليه السّلام: إنّ لبني أميّة مرودا يجرون فيه، و لو قد اختلفوا فيما بينهم ثمّ كادتهم الضّباع لغلبتهم.قال الرّضي: و المرود ههنا مفعل من الإرواد، و هو الإمهال و الإنظار، و هذا من أفصح الكلام و أغربه، فكأنه عليه السّلام شبّه المهلة الّتى هم فيها بالمضمار الّذي يجرون فيه إلى الغاية، فإذا بلغوا منقطعها انتقض نظامهم بعدها. (86600- 86543)
اللغة: (كأد) كأداء: كئب، كادتهم الضّباع أى اجتمعت عليهم الضّباع.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 529
ال معنى: قال الشارح المعتزلي: هذا إخبار عن غيب صريح، و قال ابن ميثم: فانّ دولتهم لم تزل على الاستقامة إلى حين اختلافهم، و ذلك حين ولي الوليد بن اليزيد فخرج عليه يزيد بن الوليد فخرج عليه إبراهيم بن الوليد و قامت حينئذ دعاة بني العباس بخراسان، و أقبل مروان بن محمّد من الجزيرة يطلب الخلافة فخلع إبراهيم بن الوليد و قتل قوما من بني اميّة، و اضطرب أمر دولتهم و كان زوالها على يد أبي مسلم و كان في بدو أمره أضعف خلق اللَّه و أشدّهم فقرا، و في ذلك تصديق قوله استعاره (ثمّ كادتهم الضّباع لغلبتهم) و لفظ الضباع قد يستعار للأراذل و الضعفاء، و هذا من كراماته عليه السّلام.الترجمة:فرمود: بنى اميه را میدانیست كه در آن دوانند و اگر باختلاف گرايند و دسته كفتار بر آنها فشار آرند از ميانشان بردارند.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص272
انّ لبنى امية مرودا يجرون فيه، و لو قد اختلفوا فيما بينهم ثم لو كادتهم الضباع لغلبتهم. قال الرضى رحمة الله تعالى: و هذا من افصح الكلام و اغربه، و المرود هاهنا مفعل من الارواد، و هو الامهال و الانظار، فكانّه عليه السّلام شبّه المهلة الّتى هم فيها بالمضمار الذى يجرون فيه الى الغاية، فاذا بلغوا منقطعها انتقض نظامهم بعدها. «همانا بنى اميه را روزگار و مهلتى است كه در آن مى تازند و هرگاه ميان خود اختلاف كنند اگر كفتارها بر ايشان كيد و مكر كنند، بر آنان چيره خواهند شد.»سيد رضى كه خدايش رحمت كند مى گويد: اين از فصيح ترين و غريب ترين سخنان است، كلمه مرود در اين جا از مصدر ارواد است به معنى مهلت و روزگار دادن، گويى امام عليه السّلام مهلتى را كه آنان دارند به جايگاه مسابقه تشبيه فرموده است كه تا پايان آن مى تازند و چون به پايان آن برسند نظام ايشان گسيخته مى شود.
ابن ابى الحديد در شرح اين سخن مى گويد: اين كلمه خبر دادن صريح از امور غيبى است، زيرا بنى اميه تا هنگامى كه ميان ايشان اختلافى نبود پادشاهى ايشان منظم بود. جنگهاى ايشان هم با افراد ديگر بود چون جنگ معاويه در صفين و جنگهاى يزيد بن معاويه با اهل مدينه و با ابن زبير در مكه و جنگ مروان با ضحاك و جنگ عبد الملك با ابن اشعث و ابن زبير و جنگ يزيد بن عبد الملك با بنى مهلب و جنگ هشام با زيد بن على، و همين كه وليد بن يزيد به حكومت رسيد و پسر عمويش يزيد بن وليد بر او خروج كرد و او را كشت، ميان خود بنى اميه اختلاف افتاد و وعده فرا رسيد و آن كس كه به آن وعده داده بود راست گفته بود كه از هنگام كشته شدن وليد، داعيان بنى عباس در خراسان شروع به دعوت كردند. مروان بن محمد از جزيره به طلب خلافت آمد و ابراهيم بن وليد را خلع كرد و گروهى از بنى اميه را كشت، در نتيجه كار كشور و پادشاهى مضطرب شد و پراكنده گرديد و دولت هاشميان رو آمد و نمو يافت و پادشاهى بنى اميه زوال پذيرفت و زوال پادشاهى ايشان به دست ابو مسلم صورت گرفت كه خود در آغاز كار ناتوان تر و بينوا و درويش تر مردمان بود و در همين موضوع مصداق گفتار على عليه السّلام آشكار شد كه فرموده است: «اگر كفتارها با آنان مكر بورزند بر ايشان چيره مى شوند.»