جن در احادیث

جن در احادیث

۱۳ بهمن ۱۳۹۳ 0 اهل بیت علیهم السلام

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :

اِدَّخِروا لِبُيوتِكُم نَصيباً مِنَ القُرآنِ ، فَإِنَّ البَيتَ إذا قُرِئَ فيهِ أَنَسِ عَلى أهلِهِ ، وَ كَثُرَ خَيرُهُ ، وَ كانَ سُكّانُهُ مُؤمِنِي الجِنِّ وَ إذَا لَم يُقرَأ فيهِ أوحَشَ عَلى أهلِهِ ، وَ قَلَّ خَيرُهُ ، وَ كانَ سُكّانُهُ كَفَرَةَ الجِنِّ .
براى خانه هايتان بهره اى از قرآن بگيريد كه اگر در خانه قرآن قرائت شود با اهل خود انس مى گيرد و خيرش فراوان شود و جنّيان مؤمن در آن سكونت مى كنند و اگر در آن قرآن خوانده نشود، با اهلش انس نمى يابد و خيرش اندك مى گردد و جنّيان كافر در آن سكنى مى گزينند.

( كنز العمّال : ۴۱۵۲۵ )

المعجم الكبير ـ به نقل از عبد اللّه بن مسعود ـ :

استتبَعَني رَسولُ اللّه صلى الله عليه و آله ليلَة الجِنِّ ، فانطلقتُ معَهُ حتّى بلَغنا أعلَى مكَّةَ ، فخَطَّ عليَّ خِطّةً و قال : لا تبرَحْ . ثمَّ انصاعَ في أجبالٍ ، فَرأيتُ الرجالَ يتَحدَّرُونَ عليهِ من رُؤُوسِ الجِبالِ ، حتّى حَالُوا بَيني وَ بينَهُ ، فاختَرطْتُ السَّيفَ و قلتُ : لأضرِبَنَّ حتّى أستَنقِذَ رَسولَ اللّه صلى الله عليه و آله ، ثمَّ ذَكرتُ قولَهُ : «لا تبرَحْ حتّى آتيكَ» ـ قال : ـ فلم أزَلْ كَذلِكَ حتّى أَمَّنا الفَجرُ ، فجاءَ النبيُّ صلى الله عليه و آله و أنا قائمٌ ، فقال : ما زِلتَ على حَالِكَ ؟ قلتُ : لو لَبثتَ شَهرا ما بَرحتُ حتّى تأتِيني . ثُمَّ أخبرتُهُ بِما أردتُ أن أصنَعَ ، فقالَ : لو خَرجتَ ما التقيتُ أنا و لا أنتَ إلى يومِ القيامة !ثمّ شبّكَ أصابِعَهُ في أصابعي ، فقال : إنّي وُعِدتُ أن يُؤمِنَ بي الجِنُّ و الإنسُ ؛ فأمّا الإنسُ فقد آمنَتْ بي ، و أمّا الجِنُّ فقدْ رَأيتَ ـ قالَ : ـ و ما أظُنُّ أجَلي إلاّ قَد اقتَربَ .قلتُ : يا رسولَ اللّه ، أ لا تستخلف أبا بَكرٍ ! فأعْرَضَ عَنّي ، فرأيتُ أنَّهُ لم يُوافِقْهُ . قلتُ : يا رسولَ اللّه ، أ لا تستخلف عُمَر ! فأعرَضَ عنّي ، فرأيتُ أنَّهُ لم يوافِقْهُ . قلتُ : يا رسولَ اللّه ، أ لا تستخلف عَليّا ! ! قالَ : ذاكَ ، و الّذي لا إلهَ غيرُه لَو بايعتُموهُ و أطعتُموُه أدْخلكُم الجنّةَ أكْتَعيِنَ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مرا در ليلة الجِن،حديث به دنبال خود برد. به همراه او رفتم تا به بالاى مكّه رسيديم. پس برايم خطّى كشيد و گفت : «از اين جا جلوتر نيا». سپس به شتاب از كوه ها بالا رفت و ديدم كه مردانى از قلّه كوه ها بر او فرود مى آيند، تا آن جا كه ميان من و او حايل شدند. پس شمشير از نيام بركشيدم و[ با خود ]گفتم : شمشير مى زنم تا پيامبر خدا را نجات دهم، كه گفته اش يادم آمد : «حركت مكن تا نزدت آيم».در همين حال بودم تا آن كه سپيده دميد و پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و من ايستاده بودم. گفت : «پيوسته اين گونه بوده اى؟». گفتم : اگر يك ماه هم مى ماندى، حركت نمى كردم تا بيايى. سپس آنچه را كه مى خواستم انجام دهم، برايش گفتم. گفت : «اگر حركت مى كردى، همديگر را تا قيامت نمى ديديم».سپس انگشتانش را در ميان انگشتانم كرد و گفت : «به من وعده داده شده است كه جنّ و اِنس، به من ايمان مى آورند. انسان ها ايمان آورده اند و جنّيان را هم كه ديدى». و گفت : «گمان مى كنم كه مرگم نزديك است».گفتم : اى پيامبر خدا! آيا ابو بكر را جانشين خود نمى كنى؟ از من رو گردانْد. فهميدم كه با او موافق نيست. گفتم : اى پيامبر خدا! آيا عمر را جانشين خود نمى سازى؟ باز از من رو گردانْد و فهميدم كه با او هم موافق نيست. گفتم : اى پيامبر خدا! آيا على را جانشين خود نمى كنى؟ گفت : «همان است. سوگند به آن كه جز او خدايى نيست، اگر با او بيعت كنيد و از او فرمان بَريد، همه شما را به بهشت ، وارد مى كنم».

( المعجم الكبير : ۱۰ / ۶۷ / ۹۹۶۹ )

بصائر الدرجات ـ به نقل از ابو حمزه ثُمالى ـ :

كُنتُ أسْتَأذِنُ على أبي جعفرٍ عليه السلام فقيلَ: عِندَهُ قَومٌ، اثْبُتْ قليلاً حتّى يَخرُجوا ، فَخَرجَ قَومٌ أنْكَرْتُهُم و لَم أعْرِفْهُم ، ثُمَّ أذِنَ لي فدَخَلتُ علَيهِ ، فقلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، هذا زمانُ بني اُميّةَ و سَيفُهُم يَقْطُرُ دما ! فقالَ لي: يا أبا حَمزةَ ، هؤلاءِ وَفْدُ شِيعَتِنا مِن الجِنِّ جاؤوا يَسْألونَنا عَن مَعالمِ دِينِهِم .
 براى اينكه خدمت امام باقر عليه السلام برسم، اجازه خواستم. به من گفتند: عدّه اى نزد آن حضرت هستند. كمى صبر كن تا بيرون بيايند. [پس از چندى] افرادى بيرون آمدند كه من آنها را نشناختم. سپس آن حضرت به من اجازه شرفيابى داد. خدمت رسيدم و عرض كردم: فدايت شوم؛ اينك دوران بنى اميّه است و از شمشيرهايشان خون مى چكد [و شما با اين افراد نا شناس ملاقات مى كنى]؟ فرمود: اى ابو حمزه! آنها هيئتى از جنّيان شيعه ما بودند، آمده بودند تا تعاليم و مسائل دينى خود را از ما بپرسند.

( بصائر الدرجات : ۹۶/۳ )

امام باقر عليه السلام :

كانُوا يُحبّونَ أن يَكونَ في البَيتِ الشيءُ الداجِنُ ، مِثلَ الحَمامِ أو الدَّجَاجِ أو العَنَاقِ ، لِيعبَثَ بهِ صِبيانُ الجِنِّ و لا يَعبَثُونَ بصِبيانِهم .
[ مسلمانان] دوست داشتند كه پرندگان اهلى مانند كبوتر و مرغ را در خانه نگاه دارند تا كودكان جنّيان با آنها بازى كنند و به فرزندان ايشان نپردازند.

( قرب الإسناد : ۹۳/۳۱۴ )

امام صادق عليه السلام :

ليسَ من بيتٍ فيهِ حَمَامٌ إلاّ لَم يُصبْ أهلَ ذَلِكَ البَيتِ آفةٌ من الجِنِّ ، إنَّ سُفَهاءَ الجِنِّ يَعبَثونَ في الَبيتِ فَيعبَثُون بِالحَمَامِ وَ يترُكونِ الإنسانَ .
هيچ خانه اى نيست كه در آن كبوتر باشد مگر آن كه به اهل آن خانه آسيبى از جنّ نمى رسد. رشد نا يافتگان جنّ در خانه بازى مى كنند و به كبوتر مى پردازند و انسان را وا مى گذارند.

( همان: ۶/۵۴۶/۵ )

امام صادق عليه السلام :

الجِنُّ علَى ثلاثةِ أجزاءٍ ، فَجُزءٌ مَع المَلائِكةِ ، وَ جُزءٌ يَطيرُونَ في الهَواء ، و جزءٌ كلابٌ و حيَّاتٌ .
جنّيان سه دسته اند: دسته اى با فرشتگان اند و دسته اى در هوا مى پرند و دسته اى به صورت سگ و مار هستند.

(  الخصال : ۱۵۴/۱۹۲ )

 

منبع: میزان الحکمه، جلد دوم.

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث