مفهوم عزت نفس

مفهوم عزت نفس

۲۳ اسفند ۱۳۹۳ 0 فرهنگ و اجتماع
شايد براي شما نيز پيش آمده باشد كه به چيزي «نياز» داشته ايد، ولي براي حفظ آبرو و «موقعيت» خويش، آن را با كسي مطرح نساخته ايد. يا گاهي مشكلي برايتان پيدا شده، اما آن را در حدي ندانسته ايد كه براي چاره جويي و حل آن، آن را با كسي در ميان بگذاريد.
آيا تا كنون شده است كه براي روبه رو نشدن با يك نفر ناباب، راه خود را كج كنيد، و براي دهان به دهان نشدن با يك فرد هرزه و هتاك، دندان روي جگر گذاشته، حتي به دفاع از خويش نپرداخته ايد؟
اينها و نمونه هاي ديگري از اين قبيل، شواهدي بر روحيه اي متعالي است كه از آن با «عزّت نفس» ياد مي كنيم.
جان آدمي عزيز است و رفاه و برخورداري دوست داشتني است؛ اما انسانيت انسان بالاتر از هر چيز است و شخصيت و آبرو قيمتي بسيار بالاتر از مال و اندوخته دارد. «كرامت نفس» نيز، ارزشي برتر از معادلات و محاسبات منفعت گرايانه و مادي دارد.
وقتي انسان به چيزي طمع مي بندد، بخشي از انسانيت والاي خويش را در معرض خطر و تلف شدن قرار مي دهد تا آن «خواسته» را برآورده سازد. گاهي هم حق و دين و شرف و كرامت نفس، زير «پا» گذاشته مي شود تا آن مطلوب و خواسته به «دست» آيد. آيا به راستي خواسته هاي نفساني تا اين حد مهم است كه در چنين معامله زيانباري پي گيري شود؟
چگونه مي توان به خواسته هاي دل، بي حساب و بي حدّ و مرز رسيد، بي آنكه از معنويت و كمال و ارزش، چيزي را فدا كرد و از دست داد؟
صاحبان «عزت نفس»، هرگز آبروي خود را به كف ناني نمي فروشند و به خاطر «مناعت طبع»، هرگز خواسته هاي دل را زمينه ساز حقارت و زبوني و خفت و خواري نمي كنند. 
 

بهاي وجود

نماد ديگري از «عزت نفس»، آن است كه انسان، پاسدار كرامت وجودي خويش باشد و ارزش فوق مادي خود را با خواسته هاي حقير و هوسهاي ناپايدار و درخواستهاي ذلت بار، لكه دار نسازد. «عزت» به معناي صلابت و 
صاحبان «عزت نفس»، هرگز آبروي خود را به كف ناني نمي فروشند و به خاطر «مناعت طبع»، هرگز خواسته هاي دل را زمينه ساز حقارت و زبوني و خفت و خواري نمي كنند.
استواري و نفوذناپذيري و تسخير نشدن و فرو نپاشيدن و سست نشدن و نبودن است. انساني عزيز است كه به پستيها و حقارتها راه ندهد كه در زمين دل و جان و زمينه شخصيت او نفوذ كند. كسي عزت نفس دارد كه هويت انساني خويش را در مقابل ضربه هاي خردكننده فسادها و تباهيها حفظ كند و اين جز در سايه «خودشناسي» و آگاهي به ارزش انساني و والايي جايگاه معنوي انسان فراهم نمي آيد.
انسان خود را با چه چيزي مقايسه مي كند و به چه چيزي مي فروشد و خود را به چه مي دهد و چه مي گيرد؟ اصلاً انسان به چه و چند مي ارزد؟
حضرت علي(ع) در سخن زيبا و بلند و شيوايي، در بيان جايگاه رفيع انسان و ارزش وجودي او مي فرمايد: «بدانيد كه براي جانها و وجودهاي شما، قيمت و بهايي جز «بهشت»، نيست. آگاه باشيد و خود را جز به بهشت نفروشيد»:
«انّه لَيْسَ لأنفُسِكم ثَمَنٌ اِلاّ الجَنَّةَ، فلا تَبيعُوها اِلاّ بِها»(1)
كسي كه اين جايگاه را بشناسد و از آن مراقبت كند، هرگز به پستي و حقارت و طمع و ذلت كشيده نمي شود و گوهر خود را به تمنيّات نفساني و خواهشهاي مادي نمي فروشد. عزت نفس، مانع مي شود كه انسان آگاه، خود را ارزان بفروشد.
 

خواستن، پلِ ذلت

«كيان وجودي» انسان، گاهي به خاطر «طلب» در هم مي شكند. هر كس مي كوشد 
خود را كامل و بي نياز و بزرگوار جلوه دهد و شخصيت خويش را نگهبان باشد. ولي گاهي افراد سست اراده و طمّاع در برابر «خواستن»، آن گوهر را از كف مي دهند.
خواستن، سندِ «احتياج» است و نشانه فقر و ناداري. گاهي يك «آبرو» در گرو يك «درخواست» قرار دارد و با گشودن دست نياز، آن آبرو و حيثيتِ ساليان دراز، يكباره بر خاك مي ريزد و بر باد مي رود.
امام علي(ع) فرموده است:
«ماءُ وَجْهِكَ جامِدٌ تُقْطِرُهُ السّؤالُ، فَانْظُرْ عِندَ مَنْ تُقْطِرُهُ؟»(2)
آبروي تو، جامد است و با سؤال و درخواست، قطره قطره مي ريزد. بنگر كه قطرات آبرو را پيش چه كسي مي ريزي!
و چه زيبا گفته است صائب تبريزي:
دست طلب چو پيش كسي مي كني دراز پل مي كشي كه بگذري از آبروي خويش 
بدترين وضع، آن است كه حرص و طمع و تكاثر و افزون طلبي، انسان را به «خواستن» وادار سازد و براي دست يافتن به آنچه كه ندارد، دست به هر كاري بزند و پيش هر كس و ناكسي كوچك شود و التماس و خواهش كند و كوچك شود، غلام و چاكر اين و آن گردد، تا از اين رهگذر، چيزي بر «داشته»هايش بيفزايد و يا به برخي از «خواسته»هايش برسد.
مگر دنيا چه اندازه مي ارزد كه انسان، اعتبار و شرف خود را در گرو آن بگذارد؟ مگر پول، چقدر مقدس است كه انسان، عزت نفس خويش را با آن مبادله كند؟
حضرت علي(ع) در سخن زيبا و بلند و شيوايي، در بيان جايگاه رفيع انسان و ارزش وجودي او مي فرمايد: «بدانيد كه براي جانها و وجودهاي شما، قيمت و بهايي جز «بهشت»، نيست. آگاه باشيد و خود را جز به بهشت نفروشيد»:
چه بسيار عزيزاني كه در چاه «خواستن» افتادند و چون با طناب ديگران بيرون آمدند و به خواسته هاي نفساني رسيدند، زير بار منت دونان ماندند و عزت خويش را در همان چاه وا نهادند و كرامت را با وابستگي به ديگران معامله و مبادله كردند.
آيا بايد به هر خواسته اي رسيد؟ و هر چه را «دل» خواست، بايد تأمين كرد؟ پس عفاف و كفّ نفس و كنترل غرايز و تمنيّات و مهار زدن بر حرص و آز، براي كجا و كيْ و چه كساني است؟!
در اين داد و ستد، چه مي دهيم و چه به دست مي آوريم؟ سخني زيبا از حضرت علي(ع) نقل شده است:
«وَ اَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنّيةٍ وَ اِنْ ساقَتْكَ اِلَي الرّغائبِ، فَاِنّكَ لَنْ تَعْتاضَ بِما تَبْذُلُ مِنْ نَفسِكَ عِوَضا».(3)
خويشتن را از هر چه كه پست باشد، والاتر بدان و پرهيز كن. هر چند تو را به خواسته ها و آمالت برساند. چرا كه تو هرگز از آنچه كه از «خويش» مي دهي، چيزي عوض نخواهي يافت.
مسأله بر سر شرافت و كرامت انسان است. وقتي در اين داد و ستد، در مقابل «دنيا» و خواهشهاي نفساني قرار گرفت و بخشي از آن به هدر رفت و تباه شد، ديگر جايگزيني براي آن پيدا نخواهد شد.
چه بسيار عزيزاني كه در چاه «خواستن» افتادند و چون با طناب ديگران بيرون آمدند و به خواسته هاي نفساني رسيدند، زير بار منت دونان ماندند و عزت خويش را در همان چاه وا نهادند و كرامت را با وابستگي به ديگران معامله و مبادله كردند.
نخواه، تا عزيز بماني. طمع مدار، تا سربلند باشي و قانع باش، تا اسير نگردي.
اين رهنمود مولاي آزادگان حضرت امير(ع) است كه فرمود: «القناعةُ تُؤَدّي اِلَي العِزُّ»(4) قناعت، عزت مي آورد. و نيز سخن او است كه: «العِزُ مَعَ اليأس»(5) عزّت، همراه با نااميدي از دست مردم است. به آنچه داري قانع باش و به داشته هايت بساز، تا عزيز باشي.

حفظ گوهر عزت

نگهباني از گوهر عزت و كرامت، وظيفه است. نبايد خود را در معرض تحقير و توهين قرار داد. انسان بايد از كاري كه به معذرت خواهي وادار شود پرهيز كند، تا از اين طريق هم، وجهه و آبرو و اعتبارش صدمه نبيند. معاشرت بزرگوارانه، براي مصون ماندن از تعرض و دشنام نااهلان، نگهباني از عزت نفس است. رسيدن به اين هدف، تنظيم خاصي را در روابط انسان با ديگران مي طلبد، رابطه اي بر مبناي هوشياري و حفظ عزت و مناعت و زير پا گذاشتن طمعها و خواهشها.
انسان بايد از كاري كه به معذرت خواهي وادار شود پرهيز كند، تا از اين طريق هم، وجهه و آبرو و اعتبارش صدمه نبيند. معاشرت بزرگوارانه، براي مصون ماندن از تعرض و دشنام نااهلان، نگهباني از عزت نفس است.
بايد چنان زيست كه به پرداخت جريمه، مجبور نشد، بايد چنان كار كرد، كه مورد توبيخ و ملامت قرار نگرفت، بايد آن گونه رفتار كرد كه از سوي ديگران، توهيني به انسان صورت نگيرد. حداقل، بخشي از اينها به دست ماست. البته نه به اين معنا كه انسان از انجام وظيفه گفتاري و كرداري و موضع گيري در جاي مناسب، شانه خالي كند، اگر نسل نوجوان ما، مفهوم كرامت انسان و مناعت طبع و عزت نفس را در نيابد، با روح كوچك و همت محدود و چشمي هميشه گرسنه، اسير دنياداران مي شود. بزرگترين خدمت به فرزندان، تعالي بخشيدن به همتها و غنا بخشيدن به شخصيت وجودي آنهاست.
بلكه موجبات وهن و توهين نسبت به خويش و تحقير شدن در حضور جمع را فراهم نياورد.
هم در برخورد با قدرتمندان بايد «عزت ديني» خود را پاسدار باشيم، هم در مواجهه و معاشرت با پولداران، از رفتار ذليلانه و حقيرانه پرهيز كنيم. اين گونه مي توان موساي عزت را در برابر فرعون قدرت، سربلند نگه داشت. اگر كسي ثروتمندي را به خاطر پولش احترام كند، دين و شرافت خود را زير پاهاي خويش، له كرده است. به تعبير
 
حضرت علي(ع) 
«مَنْ اَتي غَنيّا فَتَواضَعَ لَهُ لِغناهُ، ذَهَبَ ثُلُثا دينِه».(6)
هر كس نزد ثروتمندي رود و به خاطر توانگري و ثروتش در مقابل او كرنش و فروتني كند، دو سوم دينش رفته است!
شگفتا كه آيين يك انسان، از كجاها لطمه مي خورد كه به خيال هم نمي رسد.
اين منش و رفتار را بايد به كودكان هم آموخت، تا با عزت نفس بار آيند و در مقابل «دارايان»، احساس حقارت و كوچكي و ذلت نكنند.
اگر نسل نوجوان ما، مفهوم كرامت انسان و مناعت طبع و عزت نفس را در نيابد، با روح كوچك و همت محدود و چشمي هميشه گرسنه، اسير دنياداران مي شود. بزرگترين خدمت به فرزندان، تعالي بخشيدن به همتها و غنا بخشيدن به شخصيت وجودي آنهاست. در سايه چنين تربيتي، صاحبان روحهاي بلند و وارسته، اين گونه طلبها را تلخ و دشوار مي يابند و به آن تن نمي دهند. در ديوان منسوب به حضرت علي(ع) شعري است با اين مضمون:
«جا به جا كردن صخره ها از قله كوهها، نزد من از تحمل منت مردم محبوب تر است. من تلخي همه اشياء را چشيده ام. هيچ چيز، تلختر از «سؤال» و درخواست نيست».(7) 
 
منابع : 
1- نهج البلاغه، صبحي صالح، حكمت 456. 
2- همان، حكمت 346. 
3- همان، نامه 31. 
4- غررالحكم. 
5- همان. 
6- نهج البلاغه، حكمت 228. 
7- لنقل الصخر من قلل الجبال احبّ اليّ من مِنن الرّجال و ذُقت مرارة الاشياءِ طرّا فما طعمٌ امرّ من السؤال 
 
بر گرفته از : 
 
کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث