نمونه هایى از اخلاق امام علی علیه السلام
۱۲ خرداد ۱۳۹۴ 0 اهل بیت علیهم السلامچشم پوشى و اغماض
اميرالمؤمنين عليه السلام روزى با يارانش دور يكديگر نشسته بودند در حالى كه يكى از خوارج متعصب در آن جمع حضور داشت. حضرت يارانش را نهى از منكر مى كرد- سخنان ملكوتى آن بزرگ مرد چنان دلربا بود كه آن كور باطن لجوج را تحت تأثير قرار داد ولى به خاطر كينه درونى اش به حضرت جسارت كرده، گفت:
قَاتَلَهُ اللهُ كَافِراً، مَا أفقَهَهُ! خدا به خاطر كفرش او را بكشد، چقدر فهميده و داناست!
ياران حضرت چون اين اسائه ادب و جسارت را از آن ناپاك مشاهده كردند، خواستند او را بكشند ولى حضرت فرمود:
«رُوَيْداً، إنَّما هُوَ سَبٌّ بِسَبٍّ، أو عَفوٌ عَن ذَنبٍ».(1) مهلت دهيد، پاسخ ناسزاگويى ناسزاست، يا گذشت از گناه [نه چيز ديگر].
پاداش بدى به خوبى
عايشه از سرسخت ترين دشمنان اميرالمؤمنين و اهل بيت عليهم السلام بود تا جايى كه آن حضرت، دشمنى او را از نظر سرسختى به جوشش ديگ آهنگر تشبيه كرده است:
«وَضِغْنٌ غَلا فِى صَدرِهَا كَمَرجَلِ القَيْنِ».(2)
هنگامى كه حضرت براى دفع هجوم آتش افروزان جنگ جمل به ذى قار رسيد، عايشه در نامه اى توهين آميز درباره آن حضرت به حفصه دختر عمر نوشت: على به ذى قار رسيد و فوق العاده دچار ترس و بيم است و از بسيارى سپاه ما نيز مطلع است. اينك او چون اسب سرخ و سپيد مى ماند چنان كه پيش رود دستگير شده، اسير مى گردد و اگر پس ماند كشته خواهد شد.
عايشه دشمنى و كينه اش را نسبت به اميرالمؤمنين عليه السلام بيش از پيش آشكار كرد و به زيردستان، فرمان اجراى زشت ترين كارها را داد. ازجمله استاندار اميرالمؤمنين، عثمان بن حنيف را در معرض سخت ترين شكنجه ها قرار دادند و تمام موهاى سر و صورتش را به صورتى زجرآور كندند! و با فرمان عايشه تمام پاسداران على عليه السلام را كه به حفاظت بيت المال استان، مأمور بودند سر بريدند.(3)
اميرالمؤمنين عليه السلام پس از افروخته شدن شعله جنگ، سپاهيان جمل را دچار شكست سختى كرده، آرزوى شيطانى عايشه را بر باد داد ولى اميرالمؤمنين عليه السلام از اينكه آسيبى به او برسد وى را در پناه خود حفظ كرد و چهل نفر از زنان عبدالقيس را مأموريت داد كه با بستن عمامه به سر و گرفتن شمشير به دست او را به مدينه برگردانند و به محمّد بن ابى بكر فرمان داد كه خواهرش را همراهى كند.
عايشه در طول راه از اميرالمؤمنين عليه السلام تا جايى كه توانست بدگويى كرده، گفت: على مرا در اختيار لشكريانش قرار داده! ولى هنگامى كه آنان به مدينه رسيدند و به خانه عايشه رفتند، عمامه هاى خود را باز كرده، نشان دادند كه زن هستند و ثابت نمودند كه على عليه السلام چگونه نسبت به عايشه كرامت و بزرگوارى را رعايت كرده، همه بدى هاى او را با خوبى و رعايت احترام از او پاسخ داده است.
ابن ابى الحديد معتزلى كه از دانشمندان اهل سنت است در اين زمينه در مقايسه بين اميرالمؤمنين عليه السلام و عمر مى گويد:
انَّ عليَّاً أَكْرَمَها وَصانَها وَعَظَّمَ مِنْ شَأنِها، وَلَو كانَتْ فَعَلَتْ بِعُمَرَ ما فَعَلَتْ بِهِ ثُمَّ ظَفَرَ بِها لَقَتَلَها ومزَّقَها إِرْباً إِرْباً، ولكِنَّ عَلِيّاً كانَ حَليِمَاً كَرِيْماً.(4)
على پس از پايان جنگ جمل به عايشه احترام كرد و موقعيتش را حفظ فرمود. اگر عمر جاى على بود و اين امور را از عايشه نسبت به خود مى ديد چون دستگيرش مى كرد او را مى كشت و بدنش را تكه تكه مى كرد، ولى على همواره بردبار و بزرگوار بود!
رعايت حال جوان
اميرالمؤمنين عليه السلام در روزگارى كه بر كشور پهناور اسلامى حكومت مى راند، همراه قنبر به نزد جوانى پارچه فروش آمده، پرسيد: شما دو پيراهن که پنج درهم شود داريد؟ جوان گفت: آرى، يكى از آنها بهتر از ديگرى مى باشد، يكى سه درهم و آن ديگر دو درهم است.
فرمود: هر دو را بياور، هنگامى كه جوان دو پيراهن را آورد حضرت به قنبر فرمود: پيراهن سه درهمى را شما بردار!
قنبر گفت: يا اميرالمؤمنين! شما بالاى منبر مى رويد و براى مردم خطبه مى خوانيد، حضرت فرمود: اى قنبر! شما جوان هستيد و كامجويى جوانى داريد، من از خدا شرم دارم كه خود را بر تو برترى دهم! من از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمودند: از هرچه مى پوشيد بر غلامان خود هم بپوشانيد و از هرچه مى خوريد به آنان هم بخورانيد.(5)
توصيه هاى مهم به كارگزاران حكومت
عبدالرحمن بن سليمان مى گويد: حضرت امام صادق عليه السلام فرمود:
اميرالمؤمنين عليه السلام شخصى كوفى را براى گرفتن زكات به كوفه فرستاده، فرمود: اى بنده خدا! از خدا بترس و دنيايت را بر آخرتت ترجيح مده.
در آنچه تو را بر آن امين قرار داده ام نگهدار باش و حق خدا را پاس دار تا به خطه فلان عشيره برسى، چون بر آنان وارد شوى، در محدوده آنان جاى گير بدون اينكه در همسايگى خانه هاشان منزل كنى، آنگاه با آرامش و وقار به سوى آنان برو تا اينكه در ميانشان قرارگيرى، به آنان سلام گفته، مى گويى:
اى بندگان خدا! ولىّ خدا مرا به سوى شما گسيل داشته كه حق خداوند را از شما پس گيرم، آيا در اموال شما براى خداوند حقى هست تا به ولى او پرداخت كنيد؟ اگر كسى از آنان گفت: نه، بدو باز مگوى.اگر توانگرى به تو گفت: آرى، با او برو، بى آنكه او را بترسانى، جز به نيكى به او وعده مده تا اينكه به انعام و احشام او برسى و در ميان آنها مرو مگر با رخصت او چرا كه بیشتر آنها مال اوست و به او بگو: اى بنده خدا! به من رخصت مى دهى كه ميان آنها بروم؟ اگر گفت: آرى، همچون افراد خشن و مسلط بر او در ميان انعام و احشام نرو، آنها را دو بخش كن، سپس او را بگذار كه هر يك را خواست برگزيند هر كدام را كه برگزيد متعرض آن مشو، باقى مانده را [باز] دو بخش كن، همچنين ادامه ده تا حق خداوند بر جاى ماند آنگاه آن را دريافت كن.
اگر از تو خواست كه [تقسيم را] به هم بزنى، بپذير و همه را با هم مخلوط كن و آنچه را پيش از اين كردى از سر بگير تا اينكه حق خداوند از انعام و احشام او را دريافت دارى، چون دريافت كردى، جز فرد خيرخواه، مسلمان، دلسوز، امانتدار، نگاهدارنده كه با آنها درشتى نكند، وكيل خود مكن.
پس از اين هر چه از هر يك از عشاير نزد تو گرد آيد، بى درنگ براى من ارسال كن بنابراين در جايى قرار ده كه خدا فرمان داده است.
اگر فرستاده تو آنها را آورد به او سفارش كن كه بچه ناقه را از آن مخفى نكند و بين آنها جدايى نيندازد و شيرش را به تمام ندوشد كه به بچه اش زيانى نرسد و با سوار شدن خسته نكند و با تساوى سوار شود و از كنار هر آبى كه مى گذرد آنها را بر سر آب ببرد و به هنگام استراحت و به هنگامى كه مايه مشقت آنهاست، آنها را از علفزار به جاده هموار مراند و به نرمى آنها را بكار گيرد تا به خواست خدا به سوى ما فربه بيايند نه خسته و نه كوفته كه پس از آن طبق كتاب خدا و سنت رسول صلى الله عليه و آله تقسيم شوند.
اين رفتار اجر تو را عظيم تر مى كند و به صلاح تو نزديكتر است. خداوند به آنها و به تو و به كوشش و دلسوزى تو براى آن كسى كه تو را فرستاده و كسى كه به حاجت او فرستادى، نگاه مى كند. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند به كارگزارى كه براى امامش به فرمانبردارى و دلسوزى كوشش كند نظر نمى افكند مگر آنكه در محضر قرب الهى با ما باشد.(6)
دفع ستم از ستمديده
امام باقر عليه السلام مى فرمايد: اميرالمؤمنين عليه السلام در روزى بسيار گرم به خانه مى رفت كه به ناگاه زنى را ديد در آن گرماى سوزان ايستاده، شكايت مى كند كه همسرم به من ستم ورزيد و مرا ترسانيد و بر من تجاوز روا داشت و سوگند خورد كه مرا بزند!
حضرت فرمود: اى كنيز خدا! صبر كن تا هوا خنك شود سپس من به خواست خدا همراهت خواهم آمد.
زن گفت: خشم و غضب همسرم به من بسيار شديد خواهد شد حضرت سر مباركش را پايين انداخت سپس سر برداشت و گفت: نه به خدا سوگند! [به خانه خود براى استراحت نمى روم] تا حق مظلوم را بدون آنكه آسيبى به او برسد، باز ستانم. زن! خانه ات كجاست؟
زن حركت كرد و على عليه السلام همراه او تا در خانه اش آمد، پس كنار در ايستاده، گفت: سلام بر شما [اهل خانه]! جوانى از خانه بيرون آمد، على عليه السلام به او گفت: اى بنده خدا! از خدا پروا كن، تو اين زن را ترسانيده و از خانه بيرون رانده اى؟ جوان گفت: اين مسأله چه ربطى به تو دارد؟ به خدا سوگند به خاطر سخنت او را با آتش مى سوزانم!
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: من تو را امر به معروف و نهى از منكر مى كنم، تو با منكر با من روبرو مى شوى و با معروف به زشتى برخورد مى كنى؟!
در اين ميان مردم از راه هاى گوناگون جمع شدند و به اميرالمؤمنين عليه السلام با ذكر نام آن حضرت سلام مى دادند، جوان با شناختن اميرالمؤمنين عليه السلام روى دست حضرت افتاده، گفت: يا اميرالمؤمنين! از لغزش من درگذر! به خدا سوگند براى همسرم زمينى مى شوم كه رويم پا بگذارد، حضرت شمشيرش را غلاف كرده، فرمود: اى كنيز خدا! وارد خانه ات شو و همسر خود را به چنين وضعى و مشابه آن ناچار مكن.(7)
_______________________
پی نوشت:
(1) - نهج البلاغة: 880، حكمت 412؛ بحار الأنوار: 33/ 434، باب 26، حديث 643.
(2) - نهج البلاغة: 343، خطبه 155.
(3) - الكامل فی التاریخ: 3/ 215.
(4) - شرح نهج البلاغة، ابن أبى الحديد: 14/ 15.
(5) - الغارات: 1/ 65؛ بحار الأنوار: 100/ 93، باب 1، حديث 9.
(6) - الغارات: 1/ 75؛ مستدرك الوسائل: 7/ 68، باب 12، حديث 7670.
(7) - المناقب: 2/ 106؛ مستدرك الوسائل: 12/ 337، باب 40، حديث 14223؛ بحار الأنوار: 41/ 57، باب 105، حديث 7.
منبع: اهل بيت عليهم السلام عرشيان فرش نشين، شیخ حسین انصاریان