شرح دعای سحر امام خمینی (ره) (قسمت سوم)
۲۶ خرداد ۱۳۹۴ 0 فرهنگ و اجتماع
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ عَظَمَتِكَ بِاعْظَمِها، وَ كُلُّ عَظَمَتِكَ عَظيمَةٌ، اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِعَظَمَتِكَ كُلِّها.
بار الها به عظيم ترين عظمتت از تو سؤال مى كنم و همه عظمت تو عظيم است. بار الها به همه عظمتت از تو سؤال مى كنم.
عظمت الهى و اختصاص ملك به حق تعالى
آيا هنوز بر سويداى قلب و ديده عقلت منكشف نشده كه همه موجودات از آسمان هاى عوالم عقول و ارواح گرفته تا زمينهايى كه مسكن اجساد و ارواح است همگى از حضرت رحموت الهى است كه همه چيز را فرا گرفته و با سايه رحمتش همه ظلمات عالم ماهيات را روشن نموده، و به نور منبسطش شبهاى تاريك هيكل هايى را كه آماده پذيرش بودند نورانى كرده، و هيچ يك از عوالم عقول مجرده و انوار اسفهبديه و مثل نوريه و طبيعت سافله را طاقت آن نيست كه نور عظمت و جلال را مشاهده كند و نظاره گر حضرت كبرياى متعال شود، و اگر خداى غفار به نور عظمت و هيبت بر آنها تجلى فرمايد انّيّت هاى همه در نور عظمت و قهر او (جلّ و علا) از هم پاشيده و اركان بلند آسمان ها متزلزل گشته، و همه موجودات در پيشگاه عظمتش بى روح مى افتند، و روزى كه نور عظمت حق تجلى كند همه موجودات در تابش نور عظمت او مستهلك شود و آن روز، روز رجوع تام، و روز به روز احديّت و مالكيت مطلقه است كه در آن روز مى فرمايد: امروز ملك از براى كيست؟ پس به واسطه تابش نور جلال و ظهور سلطنت مطلقه كسى نباشد تا پاسخ گويد، پس خود حضرت ربوبى پاسخ خود را گويد و فرمايد: ملك مخصوص خداى واحد قهار است.
و نكته اينكه با وحدانيت و قهاريت توصيف شده نه با رحمانيت و رحيميت، به خاطر آن است كه آن روز، روز حكومت و سلطنت آن دو صفت الهى است. و اما روز رحمت، روزى است كه بسط وجود و افاضه وجود شده و لذا خداى متعال در آغاز گشايش باب، و فاتحه كتاب، خود را با رحمن و رحيم توصيف فرموده، ولى روزى كه وجود را قبض مى كند و باز مى گيرد، روز عظمت و قهاريت است فلذا به وحدانيت و قهاريت توصيف كرده و مى گويد: لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ. و در پايان دفتر نيز با مالكيت توصيف فرموده و مى گويد: مالك روز جزا.
و ناچار بايد روزى بيايد كه پروردگار، با عظمتش و مالكيتش تجلى كند و روز دولت و حكومت اين دو اسم فرا رسد، كه هر اسمى را روز دولتى هست كه بايد آن دولت ظهور يابد. و ظهور دولت اسم معيد و مالك و مانند آنها از ديگر اسماء، در روز رجوع تام و نزع مطلق است.
و اين ظهور اختصاصى به عوالم نازله ندارد بلكه در عوالم مجردات از عقول مقدسه و فرشتگان مقرب نيز جارى است. و از اين روست كه در روايت آمده كه جناب عزرائيل پس از آنكه ارواح همه موجودات را قبض مى كند، جان خودش با دست قدرت حق تعالى گرفته مى شود. و در قرآن شريف نيز مى فرمايد: روزى كه آسمان را همچون طومار در پيچيم. و فرموده: اى نفسى كه داراى مقام اطمينان هستى بازگرد به سوى پروردگار خود در حالى كه هم تو راضى و خشنودى و هم از تو رضايت و خشنودى حاصل است. و فرموده: همان طور كه شما را در آغاز ايجاد كرد بازگشت خواهيد نمود. و ديگر آيات شريفه.
آيا عظيم از اسماء ذات است يا از اسماء صفات و يا از اسماء افعال
عظمت از صفات جلال است و ما گفتيم كه هر صفت جلال را جمالى است، و اگر اين جهت نبود و لطف و رحمت در عظمت و قهر مختفى نبود حضرت موسى از غشوه اى كه به او دست داده بود هرگز به هوش نمى آمد، و دل هيچ سالكى را طاقت مشاهده قهر و عظمت نبود، و ديده هيچ عارفى تاب نگاه آن را نداشت، و ليكن رحمت اوست كه همه چيز را فرا گرفته است. در دعاى كميل است: بار الها تو را سوگند مى دهم به عظمتت، آنچنان عظمتى كه همه چيز را پر كرده.
و عظيم از اسماء ذات است به آن اعتبار كه ذات مقدس الهى داراى علوّ و كبرياست. و معلوم است كه عظمت موجودات قابل مقايسه با عظمت و قدرت حق تعالى نيست، بلكه براى عظمت حق تعالى شبيهى يافت نمى شود، و همه عظيم ها در پيشگاه عظمت او متواضع و حقيرند، و عظمت هر عظيم پرتوى از عظمت اوست (پس عظيم به اين اعتبار اسم ذات است). و به اعتبار اينكه بر ملكوت اشيا قاهر است و سلطنت دارد و كليدهاى غيب و شهادت به دست اوست، از اسماء صفات است. پس خداى تعالى عظيم است از حيث ذات، و عظيم است از حيث صفت، و عظيم است از حيث فعل. و از عظمت فعل الهى معلوم مى شود عظمت آن اسمى كه مربى چنان فعل عظيمى است، و از عظمت آن اسم به عظمت ذاتى كه آن اسم از تجليات آن ذات است به قدر استطاعت پى توان برد.
در عظمت فعل الهى
در عظمت فعل الهى همين بس كه ثابت شده است كه عوالم اشباح و اجساد با همه آنچه در آنهاست نسبت به عالم ملكوت مانند يك لحظه از زمان است در مقابل زمان، و عالم ملكوت نسبت به عالم جبروت همين نسبت را دارد، بلكه اصلا ميان آن دو نسبتى نيست. و آنچه تاكنون از منظومه هاى شمسى كشف شده بالغ بر چهارده ميليون منظومه است كه هر يك از آنها مانند منظومه شمسى ماست يعنى خورشيد با همه سيارات و اقمار و مداراهايش، بلكه به مراتب بزرگتر است تا آنجا كه منظومه شمسى ما يكى از سياره هاست كه بر گرد يكى از آن منظومه ها مى چرخد، با اينكه ستاره نپتون كه دورترين ستاره منظومه شمسى ماست بر حسب اكتشافات جديد 27465 ميليون ميل با خورشيد فاصله دارد. اين مقدار منظومه هايى است كه تاكنون كشف شده و شايد آنچه كشف نشده خيلى بيشتر از آن باشد كه تاكنون كشف شده است. سيد بزرگوار هبة الدين شهرستانى (دام عمره و توفيقه) در كتاب الهيئة و الاسلام در مسأله چهاردهم در اينكه عوالم و نظامهاى متعددى وجود دارد گويد: در نزد حكماى هيأت عصر حاضر ثابت شده كه سيارات و اقمار منظومه شمسى ما همگى نورشان را از خورشيد مى گيرند، و وسعت منظومه شمسى ما در مدار نپتون يكهزار و پانصد ميليون فرسخ است، و اگر كسى از نپتون به خورشيد نگاه كند خورشيد را مانند يك ستاره كوچك مى بيند، و مقتضاى اين آن است كه در مدارى دورتر از مدار نپتون خورشيد اصلا پيدا نباشد، و بنابراين محال است كه ثوابت ديگر نورشان را از خورشيد بگيرند، زيرا آنان از خورشيد خيلى دورترند تا نپتون از خورشيد؛ مگر نمى بينى كه برخى از ستاره هاى دنباله دار دوريشان از خورشيد ده برابر بيشتر از دورى نپتون از خورشيد مى باشد و با اين حال در جاذبه خورشيد ما قرار دارند و در تحت جاذبه ستاره ديگر نيستند، زيرا از آن خيلى بيشتر فاصله دارند تا خورشيد. و در اثبات مطلب همين كافى است كه تلسكوبهايى كه ستاره زحل را در فاصله اى كه دارد هزار بار بزرگتر نشان مى دهد بسيارى از ثوابت را كه به چشم مى خورند از بس دورند نمى تواند بزرگتر نشان دهد، فقط مى تواند اندكى روشن تر نشان دهد.
فانديك در كتاب ارواء الظماء مى گويد: نزديكترين ستاره از ثوابت منظومه شمسى ما فاصله اش از خورشيد نهصد هزار بار بيشتر از فاصله ما با خورشيد است. و در مجله الهلال مصر صفحه 478 از سال 1909 مى نويسد: نزديكترين ثوابت به زمين ما دلفا[1] است كه پس از محاسبات دقيقى كه به عمل آمده اختلاف زاويه ديد سالانه اش به مقدار يك ثانيه است. و از اينجا معلوم شده كه فاصله اين ستاره از ما (20/000/000/000/000) ميل است. يعنى بيست ترليون ميل.
با اينكه نور در هر ثانيه يكصد و نود هزار ميل مسافت طى مى كند نور آن در مدت سه سال به ما مى رسد. (پايان نقل از مجله) تا چه رسد به ستاره اى كه نور آن در مدت يكصد سال با يكهزار سال يا بيشتر به ما مى رسد. و در كتاب ارواء الظماء است كه ستاره اى كه در قدر شانزدهم است و دورى آن از ما كمتر از سيصد و شصت و سه برابر دورى ستاره شعرى از ما نيست، نورش به ما در پنج هزار سال مى رسد.
من مى گويم: اين فاصله ستاره اى است كه در قدر شانزدهم است تا چه رسد به ستاره اى كه در قدر بيست و هشتم باشد![2] غرض ما از نقل سخن سيد با اينكه طولانى بود آن بود كه توجه دعا كننده به عظمت ملك خدا و كلمات او جلب شود. خداى تعالى مى فرمايد:بگو اگر دريا براى نوشتن كلمات پروردگار من به جاى مركب باشد، پيش از آنكه كلمات پروردگار من به پايان برسد آب آن دريا يا درياى ديگرى كه به كمك آن بگيريم تمام مى شود. پس اگر عالمى كه پست ترين و تنگ ترين عوالم است اين چنين باشد، در عالم هاى وسيعى كه عوالم اجساد نسبت به آنها مانند قطره اى هستند نسبت به دريا، بلكه چنين نسبتى نيز ميان آنها نبوده و اين عوالم در جنب آن عالم هاى وسيع اصلا قابل ذكر نيستند چه عظمتى وجود خواهد داشت؟!
[1]- شايد دلفا كلمه عربى باشد به معناى نزديك از ماده دلف و ازدلف است كه به معنى نزديك شدن است. و اين به آن مناسبت گفته شده كه از همه ثوابت به منظومه ما نزديك تر است.
[2]- اندازه اى است كه در كتاب مزبور براى فاصله ستاره ها معين كرده است. طالبين به درس يازدهم از كتاب الهيئة و الاسلام مراجعه نمايند.
منبع: مرکز تعلیمات اسلامی