شرح دعای سحر امام خمینی (ره) (قسمت چهارم)
۲۶ خرداد ۱۳۹۴ 0 فرهنگ و اجتماع
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ نُورِكَ بِانْوَرِهِ، وَ كُلُّ نُورِكَ نَيِّرٌ. اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِنُورِكَ كُلِّهِ.
بار الها من از تو سؤال مى كنم به نورانى ترين نورت، و همه نور تو نورانى است. بار الها من از تو سؤال مى كنم به همه نورت.
در عدم انحصار نور به انوار محسوسه
بدان كه از جليل ترين چيزهايى كه از عالم ملكوت بر كسى كه با قدم معرفت، سالك إلى اللّه است وارد مى شود، و از عظيم ترين فيضى كه از حضرت جبروت بر كسى كه از قريه نفس و طبيعت كه ساكنانش ستمكارند مهاجرت نمايد افاضه مى شود، و از نفيس ترين خلعت هايى كه پس از خلع نعل ناسوت از ناحيه وادى مقدس و بقعه مباركه بر او پوشانده مى شود، و از شيرين ترين چيزهايى كه از شجره مباركه كه در جنت الفردوس است پس از قلع نمودن شجره ملعونه از عالم طبيعت، به ذائقه او مى رسد آن است كه سينه اش از براى فرا گرفتن ارواح معانى و بطون آن، و سرّ حقايق و مكنون آن، فراخ مى شود و دريچه قلب او باز مى شود و آنها را از قشرهاى تعينات مجرد مى سازد، و از گورستان ماهيت هاى تاريك برمى انگيزد، و گرد و غبار عالم طبيعت را از سر و روى آن برمى افشاند، و آنها را از عالم دنيا به عالم آخرت باز مى گرداند، و از تاريكى تعين رهايى داده به نورانيت بى تعينى مى رساند، و از دركات نقص به درجات كمال نائل مى سازد.
و از اين شجره مباركه و چشمه زلال است كه درهاى تأويل بر دلهاى سالكان باز مى شود و به شهر علماء راسخين (دانشمندان استوار و پاى برجا) درمى آيند و راه حس را پشت سر گذاشته به منازل كتاب الهى سفر مى كنند، زيرا كه قرآن را منزلها و مرحله ها و ظاهرها و باطنهايى است كه پست ترين آنها آن است كه در پوسته الفاظ محصور، و در گورستان تعينات مدفون است، چنانكه در حديث است كه از براى قرآن ظاهرى است و باطنى و حدّى و مطّلعى.
و اين منزل واپسين نصيب كسانى است كه در زندانهاى تاريك عالم طبيعت زندانى هستند، و ساير مراتب آن را لمس نمى كنند مگر آنان كه از كثافتهاى عالم طبيعت و حدث و آلودگى آن پاك بوده و با آب حياتى كه از چشمه هاى زلال و صاف جارى است وضو ساخته و دامن اهل بيت عصمت و طهارت را گرفته و به شجره ميمونه مباركه متصل گشته و به دستاويز محكمى كه جدا نمى شود و ريسمان مستحكمى كه پاره نمى گردد چنگ زده باشند، تا تأويل و تفسيرشان به رأى خود و از پيش خود نباشد، زيرا تأويل قرآن را بجز خدا و استواران در دانش كسى نمى داند.
پس همين كه سينه اش براى پذيرش اسلام حقيقى فراخ شد و هدايت و نور الهى شامل حال او گرديد آن گاه مى فهمد كه نور نه فقط همين است كه در مصداقهاى عرفى است و از جمله اعراضى است كه بجز در قسمت سطحى اجسام تاريك ظاهر نمى شود و بجز چشم، آن هم با شرايطى كه مقرر شده است حس ديگرى آن را درك نمى كند و ديگر حواس را از درك آن نصيبى نيست و خود را دو آن و دو لحظه نمى تواند باقى نگه دارد، بلكه براى او روشن مى شود كه علم نيز نورى است كه خداوند آن را در دل هر كس از بندگانش كه بخواهد مى افكند. و حقيقت نور كه عبارت است از اينكه خود در ذاتش ظهور داشته باشد و غير خود را نيز ظاهر سازد اين حقيقت در علم از طريقى تمامتر و راهى روشن تر و محكم تر جلوه گر است.
پس نور علم براى همه حواس و وسايل درك جلوه گر است، بلكه در مرآتهايى كه فوق حواس است جلوه گر است، از قبيل نفوس كليه الهيه و عقول مجرده قدسيه و فرشتگان پاك و پاكيزه. و به واسطه علم است كه باطنهاى اشياء همانند ظواهرشان منكشف مى شود. و علم نورى است كه به عمق زمين و آسمان دور دست نفوذ مى كند و خود نيز در طول مرور شبها و روزها باقى مى ماند، بلكه بعضى از مراتب علم بر زمان و زمانيات احاطه كرده و مكان و مكانيات در نزد آن درهم مى پيچد.
در مبدأ انوار و نور واجب
بلكه بعضى از مراتب علم، واجب است به وجوب او،[1] و بر آسمان و زمين ها گسترش دارد و اوست كه به همه چيز احاطه علمى دارد، و آن وقت است كه به فضل خدا و موهبت او بر قلب سالك منكشف مى شود كه نور عبارت است از وجود، و در دار هستى بجز او نورى و ظهورى نيست، و هر چه نور و ظهور است به او باز مى گردد (چنانكه در حديث وارد است): اى خدايى كه نور را نورانى كرده اى.
اى خدايى كه تاريكى ها و نور را قرار داده اى. (و در قرآن كريم است:) اللّه نور آسمان ها و زمين است. و نورانيت انوار عرفى و نورانيت علوم با همه مراتبش همه از آن نور گرفته شده و گر نه ماهيت آنها همه ظلمت است، تاريكى هايى كه به روى هم انباشته شده و كدورتهايى كه در هم فرو رفته. پس نورانيت عالم ملك و ملكوت، و ظهور پردگيان قدس و جبروت، همه به واسطه نور اوست و اوست نور مطلق و ظهور صرف، بدون آنكه با كمترين ظلمت و كدورتى آميخته باشد، و ديگر مراتب انوار همگى از نور اوست. و در دعاى كميل است:
بار الها، تو را مى خوانم به نور و جهت آن چنان نورى كه همه چيز براى آن روشن شده است. و در كافى از قمى، و او از حسين بن عبد اللّه صغير، و او از محمد بن إبراهيم جعفرى، و او از احمد بن على بن محمد بن عبد اللّه بن عمر بن على بن أبي طالب، و او از امام صادق عليه السّلام نقل مى كند كه فرمود: همانا خداى تعالى بود هنگامى كه بودى نبود، پس بود و مكان را آفريد، و نورها را آفريد، و نور الانوار را كه همه انوار از آن نورانى شد آفريد، و از نور خودش كه انوار از آن نورانى است در آن جارى كرد، و آن همان نورى است كه از آن محمد و على را آفريد، پس آن دو بزرگوار همواره دو نورهاى نخستين بودند چون پيش از آن دو چيزى پا به عرصه وجود نگذاشته بود، پس آن دو نور پاك و پاكيزه در صلب هاى پاك در جريان بود تا آنكه در پاكترين صلب هاى پاك كه عبارت از عبد اللّه و ابى طالب بود از هم جدا شدند. سخنى از نور نقل كلام منسوب به محيى الدين، و اينكه نور اسم صفت است يا اسم فعل؟
داود بن محمود قيصرى در شرح فصوص الحكم و محمد بن حمزة ابن فنّارى در شرح مفتاح غيب الجمع و الوجود تأليف محقق عارف محمد بن اسحاق قونوى، به شيخ بزرگ محيى الدين عربى اندلسى نسبت داده اند كه: نور از اسماء ذات است، و محيى الدين هر اسمى را كه دلالتش بر ذات ظاهر باشد اسم ذات، و هر اسمى را كه دلالتش بر صفات روشن تر باشد اسم صفت، و اگر بر افعال روشن تر باشد اسم فعل قرار داده است.
ابن فنارى گويد: من مى گويم: شيخ كبير پس از آنكه اسماء را در اين جدول ضبط كرده (آن گاه جدولى نوشته و در آن جدول نور را در رديف اسماء ذات نوشته است) گفته: اين ها كه اسماء حسنى هستند بعضى از آن بر ذات او (جلّ جلاله) دلالت دارد، و گاهى با اينكه بر ذات دلالت دارد بر صفات او و يا افعال او و يا بر هر دو نيز دلالت دارد. پس هر آن اسمى كه دلالتش بر ذات ظاهرتر بود ما آن را اسم ذات قرار داديم و همين كار را در اسماء صفات و افعال كرديم، يعنى هر اسمى كه دلالتش بر صفت يا فعل ظاهرتر بود اسم همان قرار داديم. و اين نه به آن معناست كه اسم هايى كه در جدول اسم ذات نوشته شده در غير آن مدخليتى ندارند؛ مانند اسم رب كه اگر به معناى ثابت باشد اسم ذات است، و اگر به معناى مصلح و سازنده باشد اسم فعل است، و اگر به معناى مالك باشد اسم صفت است.
و نيز شيخ در همانجا گفته: بدان كه مقصود ما از ذكر اين اسماء (يعنى اسمائى كه در جدول ذكر شده) آن نيست كه اسماء اللّه را منحصر در اين ها كرده باشيم و نه اينكه بگوييم بجز اين ها اسم ديگرى براى ثبت در اين جدول يافت نمى شود، بلكه اين ترتيب چيزى بود كه به ذهن ما گذشت. پس اگر تو اسمى از اسماء حسنى را ديدى بر اين جدول بيفزا، و هر اسمى را در آنچه ظاهرتر است از اسم و فعل و صفت منظور بدار.(پايان آنچه به شيخ نسبت داده شده بود).
من مى گويم: اظهر آن است كه نور از اسماء صفات و بلكه از اسماء افعال باشد، زيرا ظاهر ساختن نور چيز ديگرى را در مفهوم آن اخذ شده. پس اگر آن غير را اسماء و صفات در حضرت الهيه دانستيم نور از اسماء صفات خواهد بود. و اگر آن غير عبارت باشد از مراتب ظهورات عينيه، در اين صورت نور از اسماء افعال خواهد شد چنانكه در آيه شريفه مى فرمايد: اللّه نور آسمان ها و زمين است. و مى فرمايد:خدا هر كسى را كه بخواهد به نورش هدايت مى فرمايد.
و سيد الموحدين امير المؤمنين عليه السّلام در دعاى كميل عرض مى كند: بار الها، تو را مى خوانم به آن نور و جهت كه همه چيز براى آن روشن شده است. و در دعاى سمات است: بار الها تو را مى خوانم به آن نور و جهت كه به واسطه آن به كوه تجلى كردى و كوه را از هم پاشيدى و موسى مدهوش بر زمين افتاد. پس اسم نور در تحت اسم ظاهر است و رب شهادت مطلق و يا شهادت مقيد است. و همچنين اسم رب كه شيخ آن را در رديف اسماء ذات تعيين كرد، آن نيز به اسم فعل شبيه تر است.
و اين گونه مطالب را توضيحات بيشترى است كه مناسب با وضع اين اوراق نيست و تنگى مجال و وقت، و كثرت هجوم گرفتاريها و ناراحتى ها نيز اجازه بيش از اين را نمى دهد. بار الها، عاقبت ما را اصلاح فرما، و ريشه درخت ظلمت و تاريكى را از دل ما بر كن (يا ريشه ستمكاران را بر كن).
[1] ) مانند صور مرتسمه بنا بر مذهب شيخ، و اعيان ثابته بنابر مسلك عرفا. (مترجم)
منبع: مرکز تعلیمات اسلامی