شرح دعای افتتاح از سید محمد حسین فضل الله (بخش چهارم)
۰۷ تیر ۱۳۹۴ 0 فرهنگ و اجتماع
"اللَّهُمَّ إِنَّ عَفْوَكَ عَنْ ذَنْبِي وَ تَجَاوُزَكَ عَنْ خَطِيئَتِي وَ صَفْحَكَ عَنْ ظُلْمِي وَ سَتْرَكَ عَلَى قَبِيحِ عَمَلِي وَ حِلْمَكَ عَنْ كَثِيرِ جُرْمِي عِنْدَ مَا كَانَ مِنْ خَطَايَ وَ عَمْدِي، أَطْمَعَنِي فِي أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لاَ أَسْتَوْجِبُهُ مِنْكَ الَّذِي رَزَقْتَنِي مِنْ رَحْمَتِكَ وَ أَرَيْتَنِي مِنْ قُدْرَتِكَ، وَ عَرَّفْتَنِي مِنْ إِجَابَتِكَ . فَصِرْتُ أَدْعُوكَ آمِناً وَ أَسْأَلُكَ مُسْتَأْنِساً ، لاَ خَائِفاً وَ لاَ وَجِلاً ، مُدِلاًّ عَلَيْكَ فِيمَا قَصَدْتُ فِيهِ إِلَيْكَ، فَإِنْ أَبْطَأَ عَنِّي عَتَبْتُ بِجَهْلِي عَلَيْكَ ، وَ لَعَلَّ الَّذِي أَبْطَأَ عَنِّي هُوَ خَيْرٌ لِي لِعِلْمِكَ بِعَاقِبَةِ الْأُمُورِ"
تو خود را مرا در باره خود به طمع انداختی
"اللَّهُمَّ إِنَّ عَفْوَكَ عَنْ ذَنْبِي وَ تَجَاوُزَكَ عَنْ خَطِيئَتِي وَ صَفْحَكَ عَنْ ظُلْمِي وَ سَتْرَكَ عَلَى قَبِيحِ عَمَلِي" در مدتی که در پیشگاه تو زیسته ام، از طریق وعده ات عفو تو را، از طریق کرمت گذشت تو را، از طریق بردباریت بخشش تو را به خوبی احساس می نموده ام.
"وَ حِلْمَكَ عَنْ كَثِيرِ جُرْمِي" من در موارد متعددی دست به گناه زده ام و انواع گناهانی را که مرا از آنها برحذر داشته بودی، انجام دادم. با این حال خدایا! در برابر من صبر و بردباری به خرج دادی. بنابراین مرا به واسطه گناهم مجازات مکن و به خاطر کارهایم عذاب ننما.
"عِنْدَ مَا كَانَ مِنْ خَطَايَ وَ عَمْدِي" مدت زمانی که در آن دست به خطا زدم و عامدانه این کار را صورت دادم، باعث شده است که طمعم بیشتر شود. "أَطْمَعَنِي فِي أَنْ أَسْأَلَكَ" زیرا عطا و بخشندگی – خصوصاً اگر با گناه همراه باشد – به انسان چنین القا می نماید که درخواستهای خود را ادامه دهد. زیرا او احساس می نماید خداوند بخشنده، حتی در صورت اشتباهات کسی که به او عطا می نماید نیز دست از بخشندگی خود بر نمی دارد. زیرا او به هر کس که از او درخواست نماید می بخشد و عنایت می فرماید. "أَطْمَعَنِي فِي أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لاَ أَسْتَوْجِبُهُ مِنْكَ" زیرا من سزاوار این همه بخشندگی نیستم. زیرا این اطاعت کنندگان و پرهیزگاران و پیشی گیرندگان کسانی هستند که شایسته رحمت و مغفرت و بردباری و پوشندگی و بخشندگی هستند. اینان کسانی هستند که در خط قرب خداوند حرکت می کنند. در حالی که من بنده ای خطاکار هستم. از این رو "أَطْمَعَنِي فِي أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لاَ أَسْتَوْجِبُهُ مِنْكَ الَّذِي رَزَقْتَنِي مِنْ رَحْمَتِكَ وَ أَرَيْتَنِي مِنْ قُدْرَتِكَ، وَ عَرَّفْتَنِي مِنْ إِجَابَتِكَ" خدایا! به من بسیار عنایت داشته ای و از رحمت خود بسیار مرا روزی رسانده ای. تو به من رحمت وجود و همه جنبه های خوب آن را عنایت نموده ای. "وَ أَرَيْتَنِي مِنْ قُدْرَتِكَ" با قدرت خود بلا و مصایب و دشمنان را از من بازداشتی. " وَ عَرَّفْتَنِي مِنْ إِجَابَتِكَ" من در نیازهای ریز و درشت خود دست به دعا به درگاه تو بلند کرده ام و تو هم علی رغم همه اشتباهاتم، مرا مورد اجابت قرار داده ای.
روی آوردن بنده به سوی پروردگار
"فَصِرْتُ أَدْعُوكَ آمِناً وَ أَسْأَلُكَ مُسْتَأْنِساً ، لاَ خَائِفاً وَ لاَ وَجِلاً ، مُدِلاًّ عَلَيْكَ فِيمَا قَصَدْتُ فِيهِ إِلَيْكَ" خدایا! وقتی که کرم و رحمت و قدرت و اجابت تو را دیدم، در حالی که سزاوار آن نبودم، نوعی حالت خودمانی برایم ایجاد شد، حالتی که در آن انسان با فرد دیگری همین حالت برایش ایجاد می شود. بنابراین وقتی که در برابر تو می ایستم، حالت ترس و هراس ندارم. بلکه احساس جرأت و گشایش و انبساط خاطر دارم و همین باعث شده است که به درخواستهای خود از تو ادامه دهم. مانند انسانی که به دور از شایستگی و وضعیتی که خود در آن قرار دارد، خودمانی می شود.
"فَصِرْتُ أَدْعُوكَ آمِناً وَ أَسْأَلُكَ مُسْتَأْنِساً ، لاَ خَائِفاً وَ لاَ وَجِلاً ، مُدِلاًّ عَلَيْكَ" از عذاب نمی ترسم، از جهنم باکی ندارم . هراسی ندارم که مرا از خود برانی. خدایا! آمده ام که خیلی خودمانی با تو حرف بزنم.
" فَإِنْ أَبْطَأَ عَنِّي عَتَبْتُ بِجَهْلِي عَلَيْكَ" از تو درخواست کردم ولی اتفاقی نیفتاد. خواستم که مرا از بیماری شفا دهی ولی شفا نیافتم. از تو خواستم که مرا از ترس و ناامنی ایمن داری، ولی مرا ایمن نساختی. در چنین حالتهایی خشمگین شدم و تو را مورد عتاب قرار دادم. گفتم: چرا به من عطا نمی کنی؟ چرا به من سلامتی و عافیت نمی دهی؟ چرا به من روزی نمی دهی؟ چرا به من امنیت نمی دهی؟ با تو چه کردم؟ مانند کسی که پیش کسی حقی دارد و حق خود را با آزادی تمام مطالبه می نماید و او را مورد عتاب و بازخواست قرار می دهد. من بنده ای هستم که دیدی تنگ و محدود دارم و از حقیقت اشیاء بی خبرم. ولی تصورم این است همه خواسته هایی که در ذهن من خطور می نماید و همه نیازمندیهایی که در آن گرفتارم، به مصلحت من می باشند. ولی من فقط یک جنبه از مصالح کار خود را می شناسم. اما تو ای خدا! همه جوانب را می دانی و از آنها آگاه هستی. اگر گمان نمایم که در حال حاضر چیزی به مصلحت من می باشد، ممکن است در آینده برایم مفاسدی در پی داشته باشد. ممکن است در ابتدا برایم دستاوردهایی داشته باشد و لذتهایی را ببرم، ولی در نهایت ممکن است برایم ضررها و زیانهایی در پی داشته باشد. اما توی ای خدا که مرا آفریده ای و بیش از من و سایر مردم، مفاسد مرا می دانی. تو از همه عناصر داخلی و بیرونی زندگی من و روند آینده آن اطلاع داری.
"وَ لَعَلَّ الَّذِي أَبْطَأَ عَنِّي هُوَ خَيْرٌ لِي" چرا؟ "لِعِلْمِكَ بِعَاقِبَةِ الْأُمُورِ" زیرا من مانند کسی هستم که فقط به مسائل ابتدایی می اندیشد ولی تو از نهایت کارها اطلاع داری. من به ظواهر امور توجه دارم ولی تو از باطن آنها مطلع می باشی. این تفاوت علم بنده و پروردگار و آگاهی انسان از نیازهایش و معرفت خداوند به نیازهای اوست.
نکته ابتدایی که در عناوین دعا بدان اشاره داشتیم، مسأله دعاهایی را که مورد اجابت قرار نمی گیرند، برایمان تفسیر می نماید. زیرا خداوند عهده دار اجابت دعاهای انسان می باشد. «و إذا سألک عبادی عني فأنی قریب اجیب دعوة الدع إذا دعان» (بقره/186) . نیز در خطبه وارد شده از پیامبر گرامی اسلام می خوانیم که خدایا به من روزی بده! اما اتفاقی نمی افتد. خدایا! قرض مرا ادا کن ولی قرض من به همان حالت خود باقی می ماند. خدایا کید و مکر فلانی را از من دور نما ولی اتفاقی نمی افتد. خدایا ما را بر دشمنان پیروز گردان ولی اجابت نمی شود. در این صورت چگونه می تواند بگوید: «ادعونی استجب لکم» (غافر/60). پس حقیقت امر چیست؟
پاکی زبان
بعضی از احادیث می گویند که دعا برای خود شرایطی دارد. از امام صادق(ع) داستانی روایت شده است. می فرماید: "در بنی اسرائیل مردی بود که از خداوند می خواست فرزندی به او عنایت فرماید. سی و سه سال این دعا را می کرد. وقتی دید که خداوند دعای او را مورد اجابت قرار نمی دهد، گفت: خدایا! آیا من از تو آن قدر دورم که دعایم را نمی شنوی یا به تو نزدیکم ولی دعای مرا مورد اجابت قرار نمی دهی؟ در خواب دید که کسی به سراغ او آمد و به او گفت: تو خداوند را با زبانی بد و قلبی بسته و ناپاک و نیتی غیر صادقانه دعا می کنی. از بد زبانی دست بردار و قلب خود را برای خدا پاک کن و نیت خود را نیکو بساز. حضرت گوید: آن مرد این کار را کرد و آن گاه به درگاه خداوند دعا نمود. بعد از چندی صاحب فرزندی شد."
شرایط استجابت دعا
استجابت دعا نیازمند کار اصلاحی است. مردی که در این داستان بدان اشاره شد، زبان خود را اصلاح کرد و آن را از کلمات ناپسند پاکیزه گرداند و قلب خود را اصلاح کرد و آن را از تقوا و پرهیزگاری پُر ساخت و نیت خود را صادق کرد. خداوند هم دعای او را مورد اجابت قرار داد.
از طریق این حدیث چنین می فهمیم که استجابت دعا برای خود شرایطی دارد. ممکن است خداوند دعای ما را مورد اجابت قرار ندهد. زیرا زبانی که این دعا از آن بر می خیزد، شایستگی رفتن به سوی خداوند را ندارد. مانند غذای لذیذی که در ظرفی کثیف و ناخوشایند به فردی پیشکش شود. طبیعی است که پذیرفته نمی شود. تصور کن غذای لذیذی را به فردی داده ای ولی بشقاب آن پر از آلودگی و حشره و کثافت است. نظر خودت در این باره چیست؟ آیا آن را می پذیرد و به عنوان هدیه قبول می نماید؟ دعا نیز همین حالت را دارد. زبان همان بشقابی است که دعا از آن بالا می رود. اگر زبان پر از حشرات باشد، حرفهای زشت و ناروا و دشنام و نظایر آن همان حشرات هستند، چگونه این حرفها را در بشقاب زبانی دعای برای خداوند سبحانه و تعالی را در آن قرار می دهی؟
پاکی قلب
دعا پیش از این از زبان برآید، از قلب بر می آید. اگر در قلب تو تقوا جای نداشته باشد، دعا از قلبی فاسق و گناه آلود و قلبی پر از کینه و دشمنی بر می خیزد.
وقتی چیزی را به سوی فضا می فرستی، آیا به نیرویی برای پرتاب آن نیاز نیست؟ اگر نیروی قلبی وجود نداشته باشد که دعا را پرتاب نماید، اگر نیروی زبانی وجود نداشته باشد که آن را پرتاب نماید، دعا چگونه بالا برود؟ نیت نیز همین گونه است و زمینه را برای دعا فراهم می نماید.
تأخیر در اجابت به نفع دعا کننده است
عدم استجابت دعا جنبه های دیگری هم دارد. شاید علت این باشد که خداوند آن را به مصلحت انسان نمی بیند. برای مثال وقتی فردی از روی کینه و دشمنی، به کسی نفرین می نماید، معنا ندارد که خداوند دعای او را مورد اجابت قرار دهد. زیرا اگر چنین می شد همه مردم نابود می شدند.
نیز ممکن است که ما امری فردی و شخصی را از خداوند بخواهیم که به ضرر منافع عمومی باشد. مانند این که دعا کنی خداوند چیزی بر خلاف مصالح عمومی به تو بدهد. خداوند هستی را طبق قوانین خاصی تنظیم کرده است ولی در بسیاری از دعاها چیزهایی درخواست می شود که با قوانین هستی مغایرت دارند. برای مثال قوانین طبیعی شرایط معینی را ایجاب می کنند، در حالی که انسان چیزی را می خواهد که با این قوانین ضدیت دارند. خداوند برای انسان قوانین هستی را خراب نمی نماید. چرا که بعضی از قضایای فردی باید در برابر قضایای عمومی کنار گذاشته شوند.
ممکن است بعضی از درخواستها با یکدیگر در تناقض باشند. مانند داستان کسی که دو دختر داشت. یکی را به ازدواج کشاورزی در آورد و دیگری را به کوزه گری شوهر داد. روزی به خانه زن کشاورز رفت و از وضعیتش سؤال کرد. گفت: خداوند را سپاس، مقداری کشت کرده ایم. از خداوند بخواه که باران ببارد تا این که زمین سیراب شود و محصول خوبی بدست آید. سپس به خانه کوزه گر رفت. از احوال او جویا شد. گفت: خداوند را سپاس، کوزه های بسیاری ساخته ایم. از خداوند بخواه که آسمان صاف باشد تا این که کوزه ها خشک شوند. در این جا بود که پدر در کار خود دچار تحیر شد. این که چگونه دعا نماید؟ اگر دعا نماید که باران بیاید، کوزه ها خراب می شوند و اگر دعا نماید که باران نبارد، کشاورز ضرر می کند. از این رو کار را به تدبیر خدا واگذار کرد.
بعضی از مردم آرزو دارند که خداوند به آنها فرزند پسری عنایت نماید در حالی که خداوند به آنها فرزند دختر می دهد. از این رو آنان ناراحت و خشمگین می شوند و می گویند: چرا خداوند دعای مرا اجابت نکرده است و هر سه بار به او دختر عنایت کرده است.
فردی که به او دخترانی عنایت شده است، فرد دیگری او را ناراحت می بیند با این که مؤمن است. به او می گوید: اگر خداوند پیش از تولد دخترت به تو بگوید: آیا خودت انتخاب می کنی یا این که من برای تو انتخاب نمایم، چه می گویی؟ او در پاسخ می گوید: می گویم خدایا تو به مصلحت من داناتری. تو برای من انتخاب کن. گوید: خداوند ممکن است برای تو چنین انتخابی کرده است. بنابراین به چیزی که خداوند برای تو انتخاب کرده است روی بیاور. ممکن است در این موضوع برای تو مصلحتی وجود داشته باشد.
ممکن است درخواستهای بسیاری وجود داشته باشد که نتایج آن به مصلحت فردی انسان نباشد، هر چند که به صورت ابتدایی ممکن است مصالحی نیز دیده شود. ممکن است بعضی از درخواستها برای دیگر مردم ضرر داشته باشد. در حالی که خداوند رحمان و رحیم، برای تأمین سلیقه انسانی، به انسان دیگری آسیب نمی زند. و نیز ممکن است بعضی از درخواست های شخصی تو با قانون کلی که مورد خواست بشریت است، تفاوت داشته باشد. خداوند نیز مصلحت بشریت را به خاطر تو ویران نمی نماید.
خداوند بر همه چیز تواناست ولی معنایش این نیست که قوانین را ملغی نماید و قوانین تازه ای را ایجاد نماید و نیز معنایش این نیست که برای هر انسانی قانون خاصی را ایجاد نماید. بعضی از حالات نقص قدرت خداوند به شمار نمی آیند، بلکه به خاطر محدود بودن چیزهایی است که در زندگی وجود دارند. وقتی که می خواهی جنبه ای را بگشایی، باید جنبه دیگری را ببندی. زیرا زندگی حالت مطلق ندارد. قدرت خداوند محدودیت ندارد ولی آن چیزی که به قدرت الهی مربوط می شود از محدودیت برخوردار است.
فردی نزد امام صادق (ع) آمد و به آن حضرت عرض کرد: آیا خداوند می تواند دنیا را در تخم مرغی جای دهد به گونه ای که نه دنیا کوچک شود و نه تخم مرغ بزرگ؟ آیا چنین چیزی امکان دارد. زیرا شما می گویید که خداوند بر هر چیزی تواناست؟ حضرت به او فرمود: خداوند بر هر چیزی تواناست... با چشم خود به دنیا نگاه کن. چه می بینی؟ فرد گفت: آسمان و زمین و کوه ها و مردم را می بینم. حضرت به او فرمود: این خداوند است که توانایی دارد تصویر همه اینها را گرد آورد. او بر همه چیزی تواناست. ولی چیزی که تو گفتی امکان ندارد. زیرا مقدور محدودیت دارد. بعضی چیزها قابلیت لازم را ندارند.
وقتی فردی می گوید که من مهندسم و این توانایی را دارم که آسمان خراشی بی نظیر را بسازم. اگر تو به او بگویی که من نیز پنج سانتیمتر مربع زمین دارم و می خواهم که در آن آسمان خراش را بسازی. او به تو می گوید: نمی توانم. این نقص در توان مهندسی او به شمار نمی آید بلکه نقص در مقدور به شمار می آید. پنج سانتیمتر زمین قابلیت آن را ندارد که چیزی در آن ساخته شود. این را عجر در مقدور می دانند نه عجز در قادر.
معنایش آن نیست که خداوند توانا نیست، ولی خداوند حکیم است و از آن روی که حکیم و مهربان است، قادر است. از این رو باید قدرت او در راستای رحمت و حکمت او جریان یابد.
این همان چیزی است که آن را از دعا می فهمیم. اگر دعای تو مورد اجابت قرار نگرفت، نباید این گونه فکر کنی که خداوند تو را مجازات کرده است و به تو رحمت نیاورده است. بلکه باید این گونه بیندیشی که اگر خداوند دعای تو را مورد اجابت قرار نداده است برای این بوده است که مصلحت چنین ایجاب می کرده است. " فَإِنْ أَبْطَأَ عَنِّي عَتَبْتُ بِجَهْلِي عَلَيْكَ ، وَ لَعَلَّ الَّذِي أَبْطَأَ عَنِّي هُوَ خَيْرٌ لِي لِعِلْمِكَ بِعَاقِبَةِ الْأُمُورِ" در قرآن کریم نیز آمده است: «و عسی أن تکرهوا شیئاً و یجعل الله فیه خیراً کثیراً» (نساء/19)، «و عسی أن تحبوا شیئاً و هو شرّ لکم» (بقره/216).
چرا که اشیاء از همان ابتدا و از ظواهرشان شناخته نمی شوند. از این رو انسان نباید خیلی عجولانه در باره اشیاء قضاوت نماید و در باره اشیاء نظر قطعی ندهد. برای مثال ممکن است چیزهایی در زندگی زناشویی اتفاق بیفتد. زن و مرد با یکدیگر ازدواج می کنند و برایشان مشکلاتی پیش می آید. آنان فکر می کنند که این مشکل قطعاً به طلاق می انجامد و در این کار عجله به خرج می دهند. با این که اگر صبر کنند و مشکل را مورد بررسی قرار دهند و به صورت همه جانبه ای با مشکل روبرو شوند، در می یابند که چیزی که شر به نظر می آید، ممکن است در درون خویش خوبیهایی هم داشته باشد.
همه آن چیزهایی که دوست داری، خیر نیستند و همه آن چیزهایی که دوستشان نداری، بد نیستند. از این رو انسان دائماً نیازمند آن است که به مسائل خیلی دقیق و عمیق بیندیشد و حال را به آینده گره بزند. چه بسیار اموری که به جهت موارد منفی شان، در باره شان زود قضاوت کرده ایم. اما بعد پشیمان شده ایم. زیرا متوجه شده ایم مزایایی هم داشته است که جز با گذشت زمان آشکار نمی شده اند.
در این باره نکته ای وجود دارد که باید بدان فکر کنیم: در زندگی خیر مطلق و شر مطلق وجود ندارد. چیزی که خیر است، ولو به اندازه کمی در خود شرّ هم دارد و نیز شرّی است که در خود خیری هم دارد. قضیه حلال و حرام نیز همین گونه است. آیا معقول است در چیزی که خداوند حرام کرده است، خیری هم باشد؟
خداوند می فرماید: «یسألونک عن الخمر والمیسر قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس» در این صورت اگر منافعی در آن وجود دارد، چرا خداوند آن را حرام کرده است؟ «وإثمهما اکبر من نفعهما» (بقره/219).
از این رو نباید انسان به مجرد دیدن بعضی موارد منفی، در باره امور نظر قطعی بدهد و در صورت دیدن بعضی مزایا فوراً وارد آنها شود. بلکه باید سرانجام کارها را به درستی مورد بررسی قرار دهد. از رسول خدا(ص) وارد شده است که فردی از آن حضرت خواست به او توصیه ای نماید و این درخواست را سه مرتبه تکرار کرد. حضرت به او فرمود: "اگر به کاری عزم کردی به سرانجامش فکر کن. اگر ارشادی در آن دیدی بدان گام بنه و اگر فریب و نیرنگی در آن دیدی از آن امتناع کن." انسان باید مسائل را از طریق نتایجشان مورد بررسی قرار بدهد نه بخشهای ابتدایی آن که در این روش خیر بسیاری وجود دارد.
"فَلَمْ أَرَ مَوْلًى كَرِيماً أَصْبَرَ عَلَى عَبْدٍ لَئِيمٍ مِنْكَ عَلَيَّ يَا رَبِّ ، إِنَّكَ تَدْعُونِي فَأُوَلِّي عَنْكَ وَ تَتَحَبَّبُ إِلَيَّ فَأَتَبَغَّضُ إِلَيْكَ وَ تَتَوَدَّدُ إِلَيَّ فَلاَ أَقْبَلُ مِنْكَ ، كَأَنَّ لِيَ التَّطَوُّلَ عَلَيْكَ ، فَلَمْ يَمْنَعْكَ ذَلِكَ مِنَ الرَّحْمَةِ لِي وَ الْإِحْسَانِ إِلَيَّ وَ التَّفَضُّلِ عَلَيَّ بِجُودِكَ وَ كَرَمِكَ فَارْحَمْ عَبْدَكَ الْجَاهِلَ وَ جُدْ عَلَيْهِ بِفَضْلِ إِحْسَانِكَ ، إِنَّكَ جَوَادٌ كَرِيمٌ"
صبر آقا بر بنده
"فَلَمْ أَرَ مَوْلًى كَرِيماً أَصْبَرَ عَلَى عَبْدٍ لَئِيمٍ مِنْكَ عَلَيَّ يَا رَبِّ" به پروردگار عرض می نماید: وقتی با این ویژگیها در این جایگاه قرار گرفته ام و به نفس خودم مراجعه می نمایم، می گویم: چه بنده ای هستی ای انسان! و چقدر این خدا کریم است؟ تو با همه توان خود در راه نافرمانی خداوند گام بر می داری و او با همه رحمتی که دارد با تو با بردباری و گذشت و بخشش برخورد می نماید.
چه صبری بسیار و چه زمانی طولانی از وقار و تحمل تو وجود دارد. خداوند متعال رشته ای را در زندگی ما کشیده است. ما یک روز عصیان می کنیم و او روز دیگر به ما نعمت می بخشد. فردا عصیان می کنیم ولی او فردای دیگر به ما نعمت می بخشد. از این رو وقتی انسان در برابر این کلمات قرار می گیرد باید خود را سرزنش نماید و به نفس خود کاملاً آگاه باشد و جایگاه خود را در برابر خداوند به خوبی بشناسد. این که این خدا چقدر بزرگ است؟ و این بنده چه بنده ای است؟
به خدای خود عرض می نماید: در مسأله آقایی و بندگی، من تمام دنیا را جستجو کردم تا انسانی را ببیابم که در برابر آقای کریم به مانند تو این گونه حقیر و پست به مانند من باشد، نیافتم. "فَلَمْ أَرَ مَوْلًى كَرِيماً أَصْبَرَ عَلَى عَبْدٍ لَئِيمٍ مِنْكَ عَلَيَّ يَا رَبِّ" چه پستی و حقارت از این بالاتر که خداوند صبح و شام به او نعمت می دهد ولی او با همه این نعمتها، بر نافرمانی خود در برابر خداوند اصرار دارد. حقارت و پستی از من است و کرم و بزرگواری از تو. "إِنَّكَ تَدْعُونِي فَأُوَلِّي عَنْكَ". تو خود گفته ای: «و إذا سألک عبادی عني فأنی قریب اجیب دعوة الدع إذا دعان فلیستجیبوا لی ولیؤمنوا بی لعلهم یرشدون» (بقره/186)، «ادعونی استجب لکم» (غافر/60). تو مرا به سوی خود فراخوانده ای. مرا به سوی رحمت خویش دعوت کرده ای. ولی من هیچ توجهی به دعوت تو ندارم و از شیطان تبعیت می نمایم که مرا به فریب و عصیان می فریبد. "انك تدعوني فأولي عنك" تو مرا به سوی خود دعوت می نمایی اما من از تو دوری می گزینم و از تو روی می گردانم.
"وَ تَتَحَبَّبُ إِلَيَّ فَأَتَبَغَّضُ إِلَيْكَ" تو همه عشق و محبت خود را به من ارزانی می داری و به من می گویی ای بنده من به سوی من بیا. به سوی من بیا تا به یکدیگر مهر و محبت بورزیم. تا به مانند خدایی که بنده خود را دوست دارد به تو محبت بورزم و تو هم به مانند بنده ای که خدای خود را دوست دارد مرا دوست داشته باشی. «قل إن کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله» (آل عمران/31). خداوند ما را فرامی خواند و به ما محبت می ورزد تا این که دلهای ما را به روی محبت خویش بگشاید ولی ما نسبت به خدای خود بغض می ورزیم.
چگونه خداوند ما را دوست می دارد؟ هرگاه فردی بخواهد به شخص دیگری محبت بورزد، هدیه ها و خدمات و مواظبت خود را نثار او می نماید. همین طور خداوند نیز با نعمتها و کرم و عطوفت و لطف خویش به ما مهر می ورزد. با اینهاست که خداوند به ما محبت می نماید. زیرا وقتی مردم بخواهند به یکدیگر محبت بورزند، با بخشش به یکدیگر این کار را انجام می دهند و چه فضل و عنایتی از این بالاتر که خداوند به بندگانش ارزانی داشته است؟
اما ما به خداوند بغض می ورزیم همان گونه که به یکدیگر این کار را انجام می دهیم. برای مثال همه آن کارهایی را انجام می دهی که اسباب خشم او را فراهم آورد. کسی را که نسبت به تو تمرد کرده است، با عداوت با او ربرو شوی و با دشمنانش دوست شوی و با دوستانش دشمنی بورزی و از دستوراتش نافرمانی کنی و به همه کارهایی دست بزنی که او را ناراحت می نماید و چیزهایی را که دوست دارد، ترک نمایی. آیا همه اینها چیزهایی نیست که با آن بغض و نفرت خود را به یکدیگر نشان می دهیم؟
ما تلاش می کنیم که خداوند به ما خشم بگیرد. اما خداوند با همه رحمتی که دارد کاری می نماید که به ما محبت نماید. خداوند همه ابزارهای محبت و مهرورزی را به ما عنایت کرده است. اما ما تلاش می نماییم که خداوند را نسبت به خود عصبانی نماییم. به اعتبار این که تلاش می کنیم با عصیان و گناهکاری و اشتباهات و ارتکاب کارهایی که ما را از رضایت او دور و به خشم او نزدیک می سازند، کاری کنیم که او از دست ما عصبانی شود و ما مغضوب درگاه او باشیم.
"تَدْعُونِي فَأُوَلِّي عَنْكَ وَ تَتَحَبَّبُ إِلَيَّ فَأَتَبَغَّضُ إِلَيْكَ وَ تَتَوَدَّدُ إِلَيَّ" مهرورزی و مهربانی الهی این است که می فرماید: «و هو الذی یقبل التوبة عن عباده و یعفو عن السیئات و یعلم ما تفعلون» (شوری/25)، «قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمة الله إن الله » (زمر/53). خداوند برای این به ما مهرورزی می نماید که دلهای ما به مهرورزی و ولای محبت او آغاز کنند. ولی ما از خدا روی می گردانیم و به توبه و طاعت و نزدیک شدن به او روی نمی آوریم.
"تَدْعُونِي فَأُوَلِّي عَنْكَ وَ تَتَحَبَّبُ إِلَيَّ فَأَتَبَغَّضُ إِلَيْكَ وَ تَتَوَدَّدُ إِلَيَّ فَلاَ أَقْبَلُ مِنْكَ ، كَأَنَّ لِيَ التَّطَوُّلَ عَلَيْكَ"
فردی می آید و به تو محبت می نماید ولی تو نمی پذیری. او مهربانی می نماید و تو قبول نمی کنی. او تو را فرامی خواند و تو اجابت نمی نمایی. چه کسی اینها را انجام می دهد؟
در زندگی اجتماعی خود، شخصی که به او محبت می ورزی و مهربانی می نمایی و او را فرامی خوانی و همه چیز در اختیار او قرار می دهی و او نمی پذیرد. او کسی است که برای خود فضل و برتری قائل است و خود را از دیگران برتر می بیند. او می خواهد بگوید که من در موقعیت برتری قرار دارم که باعث می شود بر تو برتری بجویم.
اگر فردی باشد که به او محبت می ورزی و مهربانی می نمایی و او را فرامی خوانی ولی او اجابت نمی نماید، به او خواهی گفت که تو به راه خود برو و من نیز به راه خود خواهم رفت. من دیگر در برابر تو مسؤولیتی ندارم و نمی خواهم به تو چیزی بدهم. زیرا من همه چیز را در اختیار تو قرار دادم ولی خود تو نپذیرفتی. من به تو محبت کردم و تو با من بغض ورزیدی. من به تو مهربانی کردم و تو از من دوری گزیدی. من به تو عنایت کردم و تو را دعوت نمودم ولی تو نپذیرفتی. ولی تو خدایی هستی که: "فَلَمْ يَمْنَعْكَ ذَلِكَ مِنَ الرَّحْمَةِ لِي وَ الْإِحْسَانِ إِلَيَّ وَ التَّفَضُّلِ عَلَيَّ بِجُودِكَ وَ كَرَمِكَ" با همه عصیان و نافرمانی و خشونتی که از خود نشان دادم ولی تو با من همان پروردگار رحیم و مهربان و نیکوکار باقی ماندی و نعمت و رحمت و عفو و گذشت تو هم چنان با زندگی من همراه بود.
خدایای من در چنین فضایی در برابر تو می ایستم و احساس می کنم که من بنده ای نادان هستم که مصلحت خود را نمی شناسد. کسی که از مقام خدای خود اطلاعی ندارد و با مسؤولیت خود در برابر خدای خود آشنا نیست. "فَارْحَمْ عَبْدَكَ الْجَاهِلَ وَ جُدْ عَلَيْهِ بِفَضْلِ إِحْسَانِكَ" خدایا از جود و احسان خود به من ببخش. "إِنَّكَ جَوَادٌ كَرِيمٌ" زیرا من دارم با تو سخن می گویم. مانند بنده نادانی که با پروردگار کریم خود سخن می گوید. همان خدایی که برای کرم و جود او حد و اندازه ای وجود ندارد.
بعد از یک دوره بررسی مواضع منفی بنده در برابر پروردگار خود، اکنون به موضع مثبتی که در برابر پروردگار خود دارد می پردازد و به آن دسته از صفات الهی می پردازد که در حیات هستی و انسان جریان دارند: "الْحَمْدُ لِلَّهِ مَالِكِ الْمُلْكِ مُجْرِي الْفُلْكِ مُسَخِّرِ الرِّيَاحِ فَالِقِ الْإِصْبَاحِ دَيَّانِ الدِّينِ رَبِّ الْعَالَمِينَ"
سپاس خداوندی که همه چیز در دست اوست
اینها صفاتی هستند که باعث می شود انسان به موارد عظمت الهی که با زندگی او در ارتباط هستند، آگاهی یابد. ما وقتی به هستی چشم می دوزیم، سپس به این می اندیشیم که چه کسی صاحب اختیار این هستی است؟ چه کسی امور هستی به دست اوست؟ او همان خداوند است. زیرا این خداوند است که همه خلق و داشته های آنان آفریده است. او صاحب اختیار همه آن چیزهایی است که ما داریم. او مالک ماست از آن روی که ما را آفریده است. او صاحب اختیار همه اموال و داراییهای ماست. زیرا همه اینها را او به ما داده است. از این رو هر مُلکی از ملک او نشأت می گیرد و هیچ کس در کنار خداوند صاحب اختیار چیزی نیست.
اگر خداوند مالک ما و مالک داشته های ماست، اگر بخواهد ملک و نعمت جدیدی به ما بدهد، چگونه باید او برخورد نماییم؟ آیا معقولانه است که مالک و صاحب اختیار داشته های خود را انکار نماییم؟ این کار با عقل جور در نمی آید. همان عقلی که به انسان می گوید طبق مصلحت باید برخورد نماید.
اگر فهمیدیم که خداوند مالک ملک است، باید به همه کسانی که ادعای ملک و پادشاهی دارند، با دید حقارت بنگریم. زیرا ملک و زمامداری اینان عَرَضی و زائل شدنی هستند. «کل من علیها فان * و یبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام» (الرحمن/26-27) «قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن یشاء» (آل عمران/26). این واقعیتی است که ما در زندگی امروز خود داریم. هستند مردمانی که چیزی ندارند. ولی ممکن است خداوند به ایشان ملک و زمامداری بدهد و نیز هستند کسانی که دارای ملک و پادشاهی هستند ولی خداوند ملک و زمامداری را از ایشان می گیرد. از این رو بایسته است که با آگاهی داشتن نسبت به این صفت، روی آوردن ما به خداوند با توجه به جایگاه ما به خداوند سبحانه و تعالی در قضیه ملک و پادشاهی باشد.
"مُجْرِي الْفُلْكِ" فُلک کشتی است که در دریاها راه می شکافد. او همان خدایی است که کشتی را در دریاها از طریق قوانینی که در آنها به ودیعت نهاده و حرکت کشتی ها را آسان می گرداند به جریان می اندازد. ساختن کشتی را خداوند به انسان الهام کرده است و انسان را قادر می سازد که از کشتی برای طی راه های دریایی استفاده نماید.
"مُسَخِّرِ الرِّيَاحِ" بادها نیز برای خود نظمی دارند. این باد به صورت تندباد به این منطقه می وزد و آن باد به صورت نسیم به منطقه دیگر می وزد. این یکی سرد است و آن دیگری معتدل و آن یکی دیگر گرم. این خداوند است که بادها را به تسخیر در آورده است. زیرا خداوند قوانین و نیروهایی را در هستی ایجاد کرده است که به بادها نظم می دهد. بادها امری خود به خود و نابسامان نیستند. اگر چه ممکن است بعضی ها گمان کنند که بادها تابع قاعده ای نیستند. اما باید گفت که تندبادها تابع قوانین هستند همان گونه که بادهای ضعیف هم تابع قوانین می باشند. این قوانین در همه زمینه ها بدست خداوند قرار دارد.
"فَالِقِ الْإِصْبَاحِ " او کسی است که صبحها را می شکافد. یعنی صبح را از قلب شب بیرون می آورد. چه کسی به ما نور و روشنایی می دهد؟ چه کسی نور را از متن تاریکی بیرون می آورد؟ او همان خداوند سبحانه و تعالی است. اگر ما هر روز بعد از شبی طولانی، به سمت نور و روشنایی می رویم، باید بدانیم اصل و خاستگاه اولیه این نور، خداوند است. خداوند هستی را می شکافد و نور را از درون آن بیرون می آورد.
"دَيَّانِ الدِّينِ" او دیّان است. او حاکم در دین است و دین را تشریع می نماید و دین را اجرا می نماید و حاکم در دین است.
"رَبِّ الْعَالَمِينَ" او پروردگاری است که بر همه دنیاها و همه جوامع هیمنه دارد.
بعد از این چه؟ بعد از این که انسان صفاتی را که نشان دهنده عظمت الهی هستند، فراگرفت به صفات دیگری می پردازد که با مسأله مراقبت و مواظبت الهی از امور انسان ارتباط دارند. علی رغم این که خداوند سبحانه و تعالی، قادر و عالم است ولی در عین حال رحمن و رحیم نیز می باشد.
"الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى حِلْمِهِ بَعْدَ عِلْمِهِ ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى طُولِ أَنَاتِهِ فِي غَضَبِهِ وَ هُوَ قَادِرٌ عَلَى مَا يُرِيدُ."
مهلت می دهد ولی بی توجه نیست
در این فقرات، انسان متوجه خود می شود و در عین حال نحوه تعامل پروردگار با خود را نیز مد نظر دارد. زیرا خداوند سبحانه و تعالی آن چه از نیتهای بد و افکار شرارت آمیز را مخفی داشته ایم و یا آشکار ساخته ایم، می داند. همین طور آن چه را برای مردم مخفی است و یا آشکار است، مخفی داشته ایم و یا آشکار ساخته ایم، می داند. او از همه چیز با اطلاع است. او خیانتهای دیدگان و نهان داشته های درون سینه ها را به خوبی می داند. با این حال خداوند نسبت به ما بسیار بردبار است و ما را نسبت گناهانمان مورد مؤاخذه نمی نماید بلکه با ما مدارا می نماید و از ما در می گذرد و ما را مجازات نمی نماید.
اگر بعضی از کسانی که دارای مسؤولیت هستند بعضی از مردم را مجازات نمی کنند، برای این است که توانایی این کار را ندارند. زیرا این دسته از مردم در دسترس آنان قرار ندارند و یا بیرون از سلطه آنان قرار دارند. از آن روی که خداوند بر همه چیز تواناست، هیچ کس از بندگان او را ناتوان و عاجز نمی گرداند و هیچ کس از حیطه حاکمیت او بیرون نیست. هیچ کس نیز نمی تواند از او فرار نمای. اما خداوندبا همه قدرتی دارد که او را مجازات نمی نماید.
وقتی که گناهی می کنیم و یا دچار اشتباهی می شویم، خداوند خشمگین می شود و بر کسانی که گناه می کنند و اشتباه می کنند، غضبناک می شود، ولی به ما مهلت می دهد. غضب خداوند مانند غضب انسان نیست. انسان وقتی خشمگین می شود، واکنش نشان می دهد و عصبانی می شود و می کوشد که خشم خود را اعمال نماید و با حرف و یا عمل خود، غضب خود را منفجر سازد. ولی خداوند بندگان خطاکار خود را می بیند، در حالی که اینان در نهان و آشکار با خداوند سر جنگ دارند و به دور از رضایت و طاعت الهی حرکت می کنند. ولی خداوند با تأنی برخورد می نماید و مهلت می دهد. از این رو به خدا چشم می دوزیم، در حالی که او نسبت به ما بردبار است و از ما در می گذرد و غضب خود را ضد ما اعمال نمی نماید. بنابراین باید به خاطر همه اینها خداوند را سپاس بگوییم. زیرا این نیز نشان دهنده نعمت خداوند به ما می باشد.
بردباری خداوند نسبت به ما نعمت بزرگی است. عفو و گذشت خداوند از ما نیز نعمت بزرگی است. مهلت دادن خداوند به ما نیز نعمت بزرگی است. زیرا اینها باعث می شود که ما از مجازات الهی فاصله بگیریم و امکان توبه و بازگشت از گناه برایمان فراهم باشد و آثار معصیت و اشتباه از ما زائل شود.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیة الله العظمی سید محمد حسین فضل الله (قدس سره)