شعر درباره شهادت امام علی علیه السلام (جان من فدای علی)
۰۹ تیر ۱۳۹۴ 0ز شهر كوفه، به گوشم رسد صداى على
غريوِ گريه و آواى ناله هاى على
سكوت غربت دلتنگ كوفه مى داند
كه چاه بود و شب و بانگ هاىْهاى على
رسول گفت: پس از من بسوز و لب مگشا
بدين نشانه، گلوگير شد صداى على
به عشق، جان پيمبر به سوى مرگ شتافت
به ببين چه مايه صفا بود در وفاى على!
به نام دين خدا بس كه حيله ورزيدند
زمانه همچو قفسْ تنگ شد براى على
ز پيروان دروغين بسا به ناله نشست
وَلاى مردمِ صد رنگ شد، بلاى على!
گروهِ مردمِ تقوى فروشِ نفْسْ پرست
گره زدند به دست گرهْگشاى على
ز راه خدعه، چو قرآن به نيزهها كردند
دگر نداد كسى تن به اقتداى على
همان كسان كه على را به خانه بنشاندند
به گريه ها به نشستند در عزاى على
نگر به پستى دنيا، كه چون معاويه يى
لب پليد گشايد به ناسزاى على!
برو به كوفه و با گوش دل به ظلمت شب
ز چاهها بشنو بانگ رَبّناى على
ز خطبه هاى على، دل به لرزه مى افتد
بليغتر ز على كيست جز خداى على؟
گل مدينه و فرزند مكه را كشتند
مگر چه بود به جز عدل، مدَّعاى على؟
شبى كه قاتل خود را گرسنه مى پنداشت
نخواست شير بنوشد، ببين حياى على!
اگر كه حال مناجات نيمهْ شب دارى
به نالهْ لب بهگشا همره دعاى على
به جانْفدايىِ او، زنده شد شريعت حق
ز فقر خود خجلم، جان من فداى على!
به ادّعا نتوان شيعه بود، شيعه كسىست
كه پاى خود بگذارد به جاى پاى على
منبع:گنجينه نور- مدائح و مراثى خمسه طيبه،محمد على مجاهدى( پروانه)،صص347-348