داستانهایی از امام علی علیه السلام: قضاوت با اره
۱۳ تیر ۱۳۹۴ 0 اهل بیت علیهم السلاممحدّثين و مورّخين حكايت كرده اند:
در زمان حكومت عمر بن خطّاب ، دو نفر زن بر سر كودك شيرخواره اى نزاع واختلاف كردند؛ و هر يك مدّعى بود كه كودك فرزند او است ، بدون آن كه دليلى بر ادّعاى خود داشته باشند.
عمر در قضاوت اين مساءله و بيان حكم فرو ماند، كه آيا كودك را به كدام يك از آن دو زن بدهد.
به همين جهت از اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام در خواست كرد تا چاره اى بينديشد و براى رفع مشكل اقدامى نمايد.
حضرت اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام هر دو زن را دعوت به صبر و سكوت نمود؛ و با موعظه از ايشان خواست تا حقيقت امر را بازگو نمايند، ليكن آن ها قانع نشدند و هر كدام بر ادّعاى خود پافشارى نموده و متقاضى دريافت كودك بودند.
حضرت با توجّه به اهميّت قصّه ، دستور داد تا ارّه اى بياورند، زن ها تا چشمشان به ارّه افتاد اظهار داشتند: يا علىّ! مى خواهى چه كنى ؟
امام علىّ عليه السلام فرمود: مى خواهم كودك را با ارّه از وسط جدا نمايم و سهم هر يك را بدهم .
هنگامى كه كودك را آوردند، يكى از آن دو زن ساكت و آرام ماند و ديگرى گفت : خدايا! به تو پناه مى برم ، يا علىّ! من از حقّ خود گذشتم و كودكم را به آن زن بخشيدم .
در همين لحظه ، حضرت امير عليه السلام اظهارنمود: ((اللّه اكبر!))؛ و خطاب به آن زن كرد و فرمود: اين كودك براى تو و فرزند تو است .
و سپس افزود: چنانچه اين بچّه مال آن ديگرى مى بود، مى بايست دلش به حال كودك خود مى سوخت و اظهار ناراحتى مى كرد.
در اين هنگام زنى كه آرام و ساكت بود، به دروغ و بى محتوائى ادّعاى خود اعتراف كرد؛ و گفت : كه من حقّى در اين كودك ندارم .
و در نهايت عمر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به جهت حلّ اين مشكل مهمّ، تشكّر و قدردانى كرد.(1)
1-كتاب سلونى : ج 2، ص 253، فضائل قمّى : ص 95،إ رشاد مفيد:110، س 5.
منبع:چهل داستان و چهل حدیث از امام علی علیه السلام، حجه الاسلام و المسلمین عبدالله صالحی