داستانهای ائمه: امام صادق (ع): در سرزمین منا
۰۷ شهریور ۱۳۹۴ 0 اهل بیت علیهم السلاممردمی كه به حج رفته بودند، در سرزمین منا جمع بودند. امام صادق علیه السلام و گروهی از یاران، لحظه ای در نقطه ای نشسته از انگوری كه در جلوشان بود می خوردند.
سائلی پیدا شد و كمك خواست. امام مقداری انگور برداشت و خواست به سائل بدهد. سائل قبول نكرد و گفت: «به من پول بدهید». امام گفت: «خیر است، پولی ندارم». سائل مأیوس شد و رفت.
سائل، بعد از چند قدم كه رفت پشیمان شد و گفت: «پس همان انگور را بدهید». امام فرمود: «خیر است» و آن انگور را هم به او نداد.
طولی نكشید سائل دیگری پیدا شد و كمك خواست. امام برای او هم یك خوشه ی انگور برداشت و داد. سائل انگور را گرفت و گفت: «سپاس خداوند عالمیان را كه به من روزی رساند». امام با شنیدن این جمله او را امر به توقف داد و سپس هر دو مشت را پر از انگور كرد و به او داد. سائل برای بار دوم خدا را شكر كرد.
امام باز هم به او گفت: «بایست و نرو». سپس به یكی از كسانش كه آنجا بود روكرد و فرمود: «چقدر پول همراهت هست؟» او جستجو كرد، در حدود بیست درهم بود. به امر امام به سائل داد. سائل برای سومین بار زبان به شكر پروردگار گشود و گفت: «سپاس منحصرا برای خداست. خدایا منعم تویی و شریكی برای تو نیست».
امام بعد از شنیدن این جمله جامه ی خویش را از تن كند و به سائل داد. در اینجا سائل لحن خود را عوض كرد و جمله ای تشكرآمیز نسبت به خود امام گفت. امام بعد از آن دیگر چیزی به او نداد و او رفت.
یاران و اصحاب كه در آنجا نشسته بودند گفتند: «ما چنین استنباط كردیم كه اگر سائل همچنان به شكر و سپاس خداوند ادامه می داد، باز هم امام به او كمك می كرد، ولی چون لحن خود را تغییر داد و از خود امام تمجید و سپاسگزاری كرد، دیگر كمك ادامه نیافت». [1]
[1] . بحارالانوار ، ج 11، حالات امام صادق، ص 116.
منبع: داستان راستان،شهید مطهری،جلد اول.