داستانهای پیامبر اکرم (ص): مهاجران حبشه

داستانهای پیامبر اکرم (ص): مهاجران حبشه

۰۷ شهریور ۱۳۹۴ 0

سال به سال و ماه به ماه بر عده ی مسلمین در مكه افزوده می شد. فشارها و سختگیریهای مكیان نه تنها نتوانست افرادی را كه به اسلام گرویده بودند از اسلام برگرداند، بلكه نتوانسته بود جلو هجوم مردم را از مرد و زن به سوی اسلام بگیرد.

هجوم روزافزون مردم به سوی اسلام و بعد دلسردنشدن و سرنخوردن مسلمانان از اسلام، و اصرار و سماجت و محكم چسبیدن آنان كه با هیچ وسیله ای برنمی گشتند بیشتر قریش را عصبی و خشمگین می كرد و روز به روز بر شدت عمل و آزار و اذیت مسلمین می افزودند.

كار بر مسلمین تنگ شد و همچنان صبر می كردند. رسول اكرم برای اینكه موقتا دست قریش را از سر مسلمانان كوتاه كند، به مسلمانان پیشنهاد كرد از مكه خارج شوند و به سوی حبشه مهاجرت كنند. فرمود چون فرمانروای فعلی حبشه مرد عادل و دادگستری است، می توانید مدتی در جوار او به سر برید، تا بعد خدای متعال فرجی برای همه فراهم سازد.
عده ی زیادی از مسلمانان به حبشه هجرت كردند. در آنجا راحت و آسوده زندگی می كردند و اعمال و فرائض مذهبی خویش را كه در مكه به هیچ نحو نمی توانستند آزادانه انجام دهند در آنجا آزادانه انجام می دادند.
قریش همینكه از رفتن مسلمانان به حبشه و آسایش آنها مطلع شدند، از ترس اینكه مبادا كانونی برای اسلام در آنجا تشكیل شود، در میان خود شورا كردند و نقشه كشیدند كه كاری كنند تا مسلمانان را به مكه برگردانند و مثل همیشه تحت نظر بگیرند. برای این منظور دو مرد شایسته و زیرك از میان خود انتخاب كردند و همراه آنها هدایای زیادی برای «نجاشی» پادشاه حبشه، و هدایای زیاد دیگری برای سران و شخصیتها و اطرافیان نجاشی كه سخنانشان در پادشاه مؤثر بود فرستادند. به این دو نفر دستور دادند كه بعد از ورود به حبشه اول به سراغ رؤسا و اطرافیان نجاشی بروید و هدایای آنها را بدهید و به آنها بگویید: «جمعی از جوانان بی تجربه و نادان ما اخیرا از دین ما برگشته اند و به دین شما نیز وارد نشده اند و حالا آمده اند به كشور شما. اكابر و بزرگان قوم ما، ما را پیش شما فرستاده اند كه از شما خواهش كنیم اینها را از كشور خود بیرون كنید و به ما تسلیم نمایید. خواهش می كنیم وقتی این مطلب در حضور نجاشی مطرح می شود شما نظر ما را تأیید كنید».
فرستادگان قریش یك یك بزرگان و شخصیتها را ملاقات كردند و به هر یك هدیه ای دادند و از همه ی آنها قول گرفتند كه در حضور پادشاه نظر آنان را تأیید كنند.
سپس به حضور خود نجاشی رفتند و هدایای عالی و نفیس خود را تقدیم كردند و حاجت خویش را بیان داشتند.
طبق قرار قبلی، حاشیه نشینان مجلس همه به نفع نمایندگان قریش سخن گفتند، همه نظر دادند كه فورا دستور اخراج مسلمانان و تسلیم آنها به نمایندگان قریش داده شود.
ولی خود نجاشی تسلیم این فكر و نظر نشد. گفت: «مردمی از سرزمین خود به كشور من پناه آورده اند، این صحیح نیست كه من تحقیق نكرده و ندیده، حكم غیابی علیه آنها صادر كنم و دستور اخراج بدهم. لازم است آنها را احضار كنم و سخنشان را بشنوم، تا ببینم چه باید بكنم؟»
وقتی كه این جمله ی آخر از دهان نجاشی خارج شد، رنگ از صورت نمایندگان قریش پرید و قلبشان تپیدن گرفت، زیرا چیزی كه از آن می ترسیدند همان روبرو شدن نجاشی با مسلمانان بود. آنان ترجیح می دادند مسلمانان در حبشه بمانند و با نجاشی روبرو نشوند، چون مگر نه این است كه این كیش جدید هرچه دارد از «سخن» و «كلام» دارد و هركس كه مفتون این دین شده، از شنیدن یك سلسله سخنان بخصوصی است كه محمد می گوید از جانب خدا به من وحی شده؟ مگر نه این است كه جاذبه ای سحرآمیز در آن سخنان نهفته است؟ حالا كه می داند؟ شاید مسلمانان آمدند و از همان سخنان كه همه شان حفظ دارند در این مجلس خواندند و در این مجلس نیز همان اثر را كرد كه در مجالس مكه می كرد و می كند. ولی چه باید كرد، كار از كار گذشته است. نجاشی دستور داد این عده را كه می گویند به كشور حبشه پناه آورده اند در موقع معین به حضور وی بیاورند.
مسلمانان از آمدن نمایندگان قریش و هدیه های آنان و رفت و آمدشان به خانه های رجال و حاشیه نشینان دربار نجاشی و منظورشان از آمدن به حبشه كاملا آگاه بودند، و البته بسیار نگران بودند كه مبادا نقشه ی آنها كارگر شود و مجبور شوند به مكه برگردانده شوند.
وقتی كه مأمور نجاشی آمد و آنان را احضار كرد، دانستند كه خطر تا بالای سرشان آمده. جمع شدند و شورا كردند كه در آن مجلس چه بگویند؟ رأیها و نظرها همه متفق شد كه جز حقیقت چیزی نگویند، یعنی وضع خودشان را در جاهلیت تعریف كنند و بعد حقیقت اسلام و دستورهای اسلام و روح دعوت اسلامی را تشریح كنند، هیچ چیزی را كتمان نكنند و یك كلمه برخلاف واقع نگویند.
با این فكر و تصمیم به مجلس وارد شدند. از آن طرف نیز، چون موضوع تحقیق در اطراف یك دین جدید مطرح بود، نجاشی دستور داد كه عده ای از علمای مذهب رسمی آن وقت حبشه كه مذهب مسیح بود در مجلس حاضر باشند. عده ی زیادی از «اسقف» ها با تشریفات مخصوصی شركت كردند. جلو هر كدام یك كتاب مقدس گذاشته شد. مقامات دولتی نیز هر یك در جای مخصوص خود قرار گرفتند.
تشریفات سلطنتی و تشریفات مذهبی دست به دست یكدیگر داده، شكوه و جلال خاصی به مجلس داده بود. خود نجاشی در صدر مجلس نشسته بود و دیگران هر كدام، به ترتیب درجات، در جای خود قرار گرفته بودند. هر بیننده ای بی اختیار در مقابل آنهمه عظمت و تشریفات خاضع می شد.
مسلمانان كه ایمان و اعتقاد به اسلام وقار و متانت خاصی به آنان داده بود و خود را «خشت زیر سر و بر تارك هفت اختر پای» می دیدند، با طمأنینه و آرامش و وقار وارد آن مجلس باعظمت شدند. جعفربن ابی طالب در جلو و سایرین به دنبال او، یكی پس از دیگری وارد شدند. ولی مثل اینكه هیچ توجهی به آنهمه جلال و شكوه ندارند.
بالاتر از همه اینكه رعایت ادب معمول زمان را نسبت به مقام سلطنت، كه اظهار خاكساری و به خاك بوسه زدن است، نكردند. وارد شدند و سلام كردند.
این جریان كه به منزله ی اهانتی تلقی می شد مورد اعتراض قرار گرفت، اما آنها فورا جواب دادند: «دین ما كه به خاطر آن به اینجا پناه آورده ایم به ما اجازه نمی دهد در مقابل غیر خدای یگانه اظهار خاكساری كنیم».
دیدن آن عمل و شنیدن این سخن در توجیه آن عمل، رعبی در دلها انداخت و هیبت و عظمت و شخصیت عجیبی به مسلمانان داد كه سایر عظمتها و جلالهای مجلس همه تحت الشعاع قرار گرفت.
نجاشی شخصا عهده دار بازپرسی از آنها شد، پرسید: «این دین جدید شما چه دینی است كه هم با دین قبلی خود شما متمایز است و هم با دین ما؟»
ریاست و زعامت مسلمانان در حبشه با جعفر بن ابی طالب برادر بزرگتر امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود و قرار بر این بود كه او عهده دار توضیحات و جوابده سؤالات باشد.
جعفر گفت: «ما مردمی بودیم كه در نادانی به سر می بردیم، بت می پرستیدیم، مردار می خوردیم، مرتكب فحشاء می شدیم، قطع رحم می كردیم، به همسایگان بدی می كردیم، اقویای ما [حق ] ضعفای ما را می خوردند. در چنین حالتی به سر می بردیم كه خداوند پیغمبری به سوی ما مبعوث فرمود كه نسب و پاكدامنی او را كاملا می شناسیم. او ما را به توحید و عبادت خدای یكتا خواند و از پرستش بتها و سنگها و چوبها باز داشت. ما را فرمان داد به راستی در گفتار، و ادای امانت، و صله ی رحم، و خوش همسایگی، و احترام نفوس. ما را نهی كرد از ارتكاب فحشاء، و سخن باطل، و خوردن مال یتیم، و متهم ساختن زنان پاكدامن. ما را فرمان داد به شریك نگرفتن در عبادت برای خدا و به نماز و زكات و روزه و. . .
«ما هم به او ایمان آوردیم و او را تصدیق كردیم و از این دستورها كه برشمردم پیروی كردیم. ولی قوم ما، ما را مورد تعرض قرار دادند و به ما پیچیدند كه این دستورها را رها كنیم و برگردیم به همان وضعی كه در سابق داشتیم، باز برگردیم به بت پرستی و همان پستیها كه داشتیم. و چون امتناع كردیم، ما را عذاب كردند و تحت شكنجه قرار دادند. این بود كه ما آنجا را رها كردیم و به كشور شما آمدیم و امیدواریم كه در اینجا قرین امن باشیم».
سخن جعفر كه به اینجا رسید، نجاشی گفت: «از آن كلماتی كه پیغمبر شما می گوید وحی است و از جهان دیگر به سوی او آمده، چیزی حفظ هستی؟»
جعفر: «بلی».
نجاشی: «مقداری بخوان».
جعفر با درنظرگرفتن وضع مجلس، كه همه مسیحی مذهب بودند و خود پادشاه هم شخصا مسیحی بود و «اسقف» ها همه كتاب مقدس انجیل را جلو گذاشته بودند و مجلس از احساسات مسیحیت موج می زد، سوره ی مباركه ی مریم را كه مربوط به مریم و عیسی و یحیی و زكریاست آغاز كرد و آیات آن سوره را كه فاصله های كوتاه و خاتمه های یكنواخت آنها آهنگ مخصوصی پدید می آورد، باطمأنینه و استحكام خواند. جعفر ضمنا خواست با خواندن این آیات منطق معتدل و صحیح قرآن را درباره ی عیسی و مریم برای مسیحیان بیان كند، و بفهماند كه قرآن در عین اینكه عیسی و مریم را به منتها درجه تقدیس می كند، آنها را از حریم الوهیت دور نگاه می دارد. مجلس وضع عجیبی به خود گرفت، اشكها همه بر گونه ها جاری شد.
نجاشی گفت: «به خدا حقیقت آنچه عیسی گفته همینهاست. این سخنان و سخنان عیسی از یك ریشه است».
بعد رو كرد به نمایندگان قریش و گفت: «بروید دنبال كارتان. » هدایای آنها را هم به خودشان رد كرد.

نجاشی بعدا رسما مسلمان شد و در سال نهم هجری از دنیا رفت. رسول اكرم از دور بر جنازه اش نماز خواند [1]


[1] . سیره ی ابن هشام، جلد 1، صفحات 321 338، و شرح ابن ابی الحدید بر نهج البلاغه ، جلد 4، چاپ بیروت، ص 175 177، و ناسخ التواریخ ، وقایع قبل از هجرت.

منبع: داستان راستان، شهید مطهری، جلد اول

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث