داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): لگد به افتاده
۰۷ شهریور ۱۳۹۴ 0عبد الملك بن مروان، بعد از بیست و یك سال حكومت استبدادی، در سال 86 هجری از دنیا رفت. بعد از وی پسرش ولید جانشین او شد. ولید برای آنكه از نارضاییهای مردم بكاهد، بر آن شد كه در روش دستگاه خلافت و طرز معامله و رفتار با مردم تعدیلی بنماید. مخصوصا در مقام جلب رضایت مردم مدینه- كه یكی از دو شهر مقدس مسلمین و مركز تابعین و باقیماندگان صحابه ی پیغمبر و اهل فقه و حدیث بود- برآمد. از این رو هشام بن اسماعیل مخزونی پدر زن عبد الملك را كه قبلا حاكم مدینه بود و ستمها كرده بود و مردم همواره آرزوی سقوط وی را می كردند از كار بركنار كرد.
هشام بن اسماعیل در ستم و توهین به اهل مدینه بیداد كرده بود. سعیدبن مسیب، محدث معروف و مورد احترام اهل مدینه را به خاطر امتناع از بیعت، شصت تازیانه زده بود و جامه ای درشت بر وی پوشانده، بر شتری سوارش كرده، دورتا دور مدینه گردانده بود. به خاندان علی علیه السلام و مخصوصا مهتر و سرور علویین، امام علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام، بیش از دیگران بدرفتاری كرده بود.
ولید، هشام را معزول ساخت و به جای او عمربن عبد العزیز، پسرعموی جوان خود را كه در میان مردم به حسن نیت و انصاف معروف بود حاكم مدینه قرار داد. عمربرای بازشدن عقده ی دل مردم دستور داد هشام بن اسماعیل را جلو خانه ی مروان حكم نگاه دارند و هركس كه از هشام بدی دیده یا شنیده بیاید و تلافی كند و داد دل خود را بگیرد. مردم دسته دسته می آمدند. دشنام و ناسزا و لعن و نفرین بود كه نثار هشام بن اسماعیل می شد.
خود هشام بن اسماعیل بیش از همه نگران امام علی بن الحسین و علویین بود. با خود فكر می كرد انتقام علی بن الحسین در مقابل آنهمه ستمها و سبّ و لعنها نسبت به پدران بزرگوارش كمتر از كشتن نخواهد بود. ولی از آن طرف، امام به علویین فرمود :خوی ما بر این نیست كه به افتاده لگد بزنیم و از دشمن بعد از آنكه ضعیف شد انتقام بگیریم، بلكه برعكس، اخلاق ما این است كه به افتادگان كمك و مساعدت كنیم.
هنگامی كه امام با جمعیت انبوه علویین به طرف هشام بن اسماعیل می آمد، رنگ در چهره ی هشام باقی نماند. هر لحظه انتظار مرگ را می كشید. ولی برخلاف انتظار وی، امام طبق معمول- كه مسلمانی به مسلمانی می رسد- با صدای بلند فرمود: «سلام علیكم» و با او مصافحه كرد و بر حال او ترحم كرده به او فرمود: «اگر كمكی از من ساخته است حاضرم».
بعد از این جریان، مردم مدینه نیز شماتت به او را موقوف كردند [1]
[1] . بحارالانوار ، ج /11ص 17 و 27، و الامام الصادق ، ج /1ص 111، و الامام زین العابدین ، تألیف عبد العزیز سیدالاهل، ترجمه ی حسین وجدانی، صفحه ی 92.
منبع: داستان راستان،شهید مطهری،جلد اول.