داستانهای ائمه: امام جواد (ع): عیادت

داستانهای ائمه: امام جواد (ع): عیادت

۰۸ شهریور ۱۳۹۴ 0 اهل بیت علیهم السلام
- کجا مي‏ رويد ؟  
- به عيادت.  
- عيادت چه کسي ؟  
- عبدالله ! شنيده ‏ايم چند روزي است که به شدت بيمار است . اگر تو هم دوست داري ، بيا ، خوشحال مي‏ شود .  
سه نفري به سمت خانه‏ ي مريض به راه افتاديم . در طول مسير بازار تا خانه‏ ي او ، دوستم گفت : 
- مي‏ گويند روحيه ‏اش را باخته . اميدي هم به زنده ماندنش نيست !  
وقتي بر بالين مريض حاضر شديم ، ابتدا به ديدن من ، هاشم و امام جواد عليه ‏السلام خوشحال شد ، اما بعد گريه کرد . با همان حالت گفت:
- دوستان ! دارم مي‏ ميرم . حلالم کنيد . به قدري از مردن مي ‏ترسم که حد و حسابي ندارد . چه کنم ؟ ! گفتم :  
- خدا نکند ، دشمنانت بميرند ! اين چه حرفي است ؟ !  
هاشم گفت :  
- زبانت را گاز بگير مرد ! چرا مثل بچه ‏ها حرف مي‏زني ؟ مطمئنم که خوب مي ‏شوي !  
امام جواد که تا آن لحظه ساکت بود ، او را دلداري داد و گفت :  
- بنده‏ ي خدا ! ترس تو به خاطر اين است که نمي ‏داني مرگ چيست !  
- وقتي فکرش را مي‏کنم ديوانه مي‏شوم . خيلي مي ‏ترسم .  
- ببين برادر ! اگر به خاطر چرک و کثافت بدنت ، در معرض بيماري قرار بگيري و بداني که حمام و شست‏وشو ، آلودگي‏ها را از بين مي‏ برد ، به حمام مي‏روي يا از آن فرار مي‏ کني ؟  
- البته که دوست دارم کثيفي‏هاي بدنم را بشويم .  
- مردن هم براي مؤمن ، درست مثل حمام است . مردن آخرين ايستگاه پيراستگي و مرحله‏ ي نهايي شست‏ وشو ، از آلودگي گناهان است . اگر به سمت مرگ مي‏ روي ، بدان که غم‏ها و اندوه‏هايت پايان مي ‏يابد . پس نترس و خود را ناراحت نکن !  
با حرف‏هاي آرام‏بخش امام ، چهره ‏اش تغيير کرد . ديگر از اضطراب چند دقيقه پيش خبري نبود و حالت چشم‏هايش خبر از آرامش مي‏ داد .  
به خاطر اين که مزاحم او و خانواده ‏اش نشويم ، برخاستيم و خداحافظي کرديم . فرداي آن روز باخبر شديم که عبدالله از دنيا رفته است . [1] . 
 

منبع: حیات پاکان،مهدی محدثی،بوستان کتاب:1385،صص62-64.

 

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث