داستانهای ائمه: امام جواد (ع): از خدا بپرهیز
۰۸ شهریور ۱۳۹۴ 0محمد بن ريان - که يکي از علاقهمندان به ائمهي اطهار عليهمالسلام است - حکايت کند:
مأمون - خليفه ي عباسي - در طي حکومت خويش، نيرنگ و حيله هاي بسياري به کار گرفت تا شايد بتواند امام محمد تقي عليهالسلام را در جامعه بد نام و تضعيف کند.وليکن او هرگز به هدف شوم خود دست نيافت، به اين جهت نيرنگ و حيلهاي ديگر در پيش گرفت.
روزي به مأمورين خود دستور داد تا امام جواد عليه السلام را احضار نمايند؛ و از طرفي ديگر نيز دويست کنيز زيبا را دستور داد تا خود را آرايش کردند و به دست هر يک ظرفي از جواهرات داد، که هنگام نشستن حضرت جوادالأئمه عليه السلام در جايگاه مخصوص خود، بيايند و حضرت را متوجه خود سازند.
وقتي مجلس مهيا شد و زنها با آن شيوه و شکل خاص وارد شدند، حضرت کوچکترين توجهي به آنها نکرد.
چند روزي بعد از آن، مأمون شخصي به نام مخارق - که نوازنده و خواننده و به عبارت ديگر دلقک بود و ريش بسيار بلندي داشت - را به حضور خود فرا خواند. هنگامي که مخارق نزد مأمون قرار گرفت او را مخاطب قرار داد و گفت: اي خليفه! هر مشکلي را که در رابطه با مسائل دنيوي داشته باشي، حل خواهم کرد. و سپس آمد و در مقابل امام محمد جواد عليه السلام نشست و ناگهان نعرهاي کشيد، که تمام اهل منزل اطراف او جمع شدند و او مشغول نوازندگي و ساز و آواز شد. آن مجلس ساعتي به همين منوال سپري گشت؛ و حضرت بدون کمترين توجهي سر مبارک خويش را پائين انداخته بود و کوچکترين نگاه و اعتنائي به آنها نميکرد. پس نگاهي غضبناک به آن دلقک نوازنده نمود و سپس با آواي بلند او را مخاطب قرار داد و فرمود: «اتق الله يا ذالعثنون» از خدا بترس؛ و تقواي الهي را رعايت نما.
ناگهان وسيله ي موسيقي که در دست مخارق بود از دستش بر زمين افتاد و هر دو دستش نيز خشک شد؛ و ديگر قادر به حرکت دادن دستهايش نبود.
و با همين حالت شرمندگي از آن مجلس، و از حضور افراد خارج گشت؛ و به همين شکل - فلج و بيچاره - باقي ماند تا به هلاکت رسيد و از دنيا رفت.
و چون مأمون علت آن را از خود مخارق، جويا شد، که چگونه به چنين بلائي گرفتار شد؟ مخارق در جواب مأمون گفت: آن هنگامي که ابوجعفر، محمد جواد عليه السلام فريادي بر من زد، ناگهان چنان لرزهاي بر اندام من افتاد که ديگر چيزي نفهميدم؛ و در همان لحظه، دستهايم از حرکت باز ايستاد؛ و در چنين حالتي قرار گرفتم. [1] .
(1)کافی،جلد اول،ص494-مناقب ابن شهر آشوب،ج4،ص396-اثبات الهداه :ج3،ص332،ح7-مدینه المعاجز:ج7،ص303،ح32.
منابع: (1)چهل داستان و چهل حدیث،عبدالله صالحی،نشرمهدی یار، صص58-60.
(2)امام جواد غریب بغداد،محمد عابدی(برگرفته از مبلغان،بهمن1382،ش49)