داستانهای ائمه: امام جواد (ع): پاداش محبت
۰۸ شهریور ۱۳۹۴ 0 اهل بیت علیهم السلاممحمد بن وليد کرماني مي گويد :
به امام جواد عرض کردم: «دوستان، دوستداران و خدمتکاران شما را چه پاداشي است؟»
فرمود: «امام صادق عليه السلام خدمتکاري داشت که وقت رفتن به مسجد، استر آن حضرت را نگاه مي داشت. روزي به نگاهباني استر نشسته بود که عده اي از اهل خراسان به ديدن امام آمدند. يکي از آنها به خدمتکار گفت: من مال و ثروت زيادي در خراسان دارم. بيا و جاي خودت را با من عوض کن. هر چه من دارم از آن تو و اين نگهباني استر امام از آن من.
خدمتکار خرسند از اين پيشنهاد، گفت: بگذار از امام رخصت بگيرم.
سپس پيش امام آمد و عرض کرد: فدايتان شوم اگر خداوند خيري براي من پيش آورده باشد، شما از آن ممانعت مي کنيد؟
امام فرمود: من که خود به تو احسان مي کنم، چگونه ممکن است مانع احسان ديگران شوم؟
خدمتکار پيشنهاد مرد خراساني را عرض کرد و از امام رخصت رفتن گرفت.
امام فرمود: اگر تو از مصاحبت ما سير شده اي و او به اين مصاحبت راغب است، او را به جاي تو قبول مي کنيم.
خدمتکار، خرسند از اين رخصت، برخاست که برود. امام او را صدا کرد و فرمود از آنجا که مدت مصاحبت ما با هم زياد بوده است، دوست دارم تو را نصيحتي کنم و آن گاه انتخاب را به خودت واگذارم.
خدمتکار عرض کرد: بفرماييد.
امام فرمود: روز قيامت، پيامبر اکرم به نور خدا چنگ مي زند، اميرالمؤمنين به نور رسول الله متوسل مي شود و امامان به نور اميرالمؤمنين و شيعيان با توسل به نور امامان وارد بهشت مي شوند.
خدمتکار پس از شنيدن اين سخن امام عرض کرد: يابن رسول الله! من در خدمت شما ميمانم و آخرت را بر دنيا برميگزينم.
خدمتکار وقتي به نزد مرد خراساني برگشت، از حال او ماجرا را دريافت، گفت: برگشتي ولي نه با آن حال که رفته بودي.
خدمتکار، فرمايش امام و علت انصراف خود را براي مرد خراساني باز گفت.
امام صادق، اما از اخلاص و محبت آن مرد خراساني تقدير کرد و دعايش فرمود.
«هزار دينار نيز به خدمتکار فهيم خود هديه کرد.»
محمد بن وليد کرماني مي گويد: «به امام جواد عرض کردم: اگر زن و فرزندانم در مکه نبودند، هرگز دوست نداشتم آستان شما را ترک کنم.»
امام ما، جواد فرمودند: «من هم عليرغم اندوه دوري با رفتنت موافقم» .
سپس فرمودند: «پولي را که آورده بودم، بردارم.»
عرض کردم: «اجازه بدهيد باشد».
امام با لبخندي شيرين فرمودند: «بردار! به آن احتياج پيدا ميکني»
وقتي به مکه بازگشتم، ديدم که بخش بزرگي از داراييام از بين رفته است و به آن پول محتاج شده ام. [1] .
(1)بحارالانوار،ج55،ص88.
منبع: آسمانی ترین مهربانی،مهدی شجاعی،کتاب نیستان:1385،صص112-115.