داستانهای ائمه: امام جواد (ع): حد سارق
۰۸ شهریور ۱۳۹۴ 0 اهل بیت علیهم السلامزرقان دوست صميمي ابن ابي داود نقل مي کند که: روزي ابن ابي داود در حالي که اندوه و حزن بر چهره اش نمايان بود از نزد معتصم باز مي گشت. از وي علت حزنش را جويا شدم، که او گفت: امروز آرزو کردم که کاش بيست سال قبل مرده بودم. به او گفتم به چه دليل؟ گفت: به خاطر اينکه امروز ابي جعفر محمد بن علي بن موسي (ع) نزد اميرالمؤمنين خود را تثبيت کرد.
گفتم: چگونه؟ گفت: دزدي به سرقتش اعتراف کرده بود و خليفه هم براي روشن شدن مسئله و اجراي حد بر وي، فقها را در مجلس جمع کرد و محمد بن علي را نيز دعوت نمود.
از ما سؤال کرد: از کجا دست دزد واجب است قطع شود؟ من گفتم: از مچ دست.
خليفه گفت: به چه دليل؟ گفتم: براي اينکه دست همان انگشتان و کف دست تا مچ است و بدين خاطر خداوند سبحان درباره ي تيمم مي فرمايند: فاغسلوا وجوهکم و ايديکم الي المرافق وامسحوا برؤسکم و ارجلکم الي الکعبين.[1] .
در خصوص اين فتوي برخي از فقها در مجلس با من همراه شدند. برخي نيز گفتند: قطع دست از آرنج واجب است.
خليفه از آنان علتش را پرسيد. گفتند: چون خداوند در قرآن مي فرمايد: وايديکم الي المرافق و اين دلالت دست از نوک انگشتان تا مرفق و آرنج است.
ابن ابي داود ادامه داد: سپس خليفه رو به امام جواد (ع) کرد و گفت: اي اباجعفر نظر تو دربارهي اين موضوع چيست؟ اباجعفر گفت: اي خليفه اين جماعت در اين باره نظر دادند. مامون گفت: راي آنها را ناديده بگير، راي خود را بيان کن.
او گفت: اي خليفه مرا معاف کن. خليفه گفت: تو را به خدا سوگند مي دهم که نظر و راي خود را بيان کني.
اباجعفر گفت: حال که سوگند دادي، مي گويم. تمام اقوال بيان شده، اشتباه است. در دين وسنت واجب است دست از نقطه پيوند استخوانها، انگشتان قطع و کف دست به حال خود باقي بماند. خليفه گفت: دليلش چيست؟
اباجعفر گفت: اين سخن رسول اکرم (ص) که فرمود: سجده بر هفت عضو واجب است. پيشاني، دو دست، دو زانو و دو پا، پس اگر دستش از مچ و يا آرنج بريده شود براي دزد دستي باقي نمي ماند تا با آن سجده کند و خداي متعال مي فرمايند و ان المساجد لله [2] مسجدها از آن خداوند است يعني اعضاي هفت گانه سجده و مسجد از خدايند و آنچه از آن خداست قطع نمي شود.
ابن ابي داود گويد: معتصم از اين حکم خوشش آمد و آن را پذيرفت و دستور داد تا دست دزد را از مفصل انگشتان دست قطع کنند نه کف دست. ابن ابي داود مي گويد: در آن لحظه گويي براي من قيامتي برپا شد و آرزو کردم کاش زنده نبودم.
ابن ابي داود مي گويد: پس از سه روز به نزد معتصم رفتم و به او گفتم: همانا خيرخواهي براي اميرالمؤمنين بر من واجب است. هرچند که بدانم به سبب آن بر آتش داخل شوم.
خليفه گفت: اين خيرخواهي چيست؟ گفتم: وقتي اميرالمؤمنين فقها، رعيت و دانشمندان آنها را براي امري از امور دين در مجلس خويش گرد هم مي آورد، از آنها درباره حکمي پرسش مي کند و آنان نيز آنچه مي دانند بر زبان مي رانند، در حالي که در مجلس خليفه، خاندان او، فرماندهان، وزراء و کاتبان حضور دارند. سخنان مجلس خليفه به گوش مردم مي رسد و آنان پي مي برند که خليفه به خاطر فتوي و قول مردي که عده اي از اين امت به امامت وي قائل هستند و ادعا مي کنند، که او امام جواد (ع) به مقام خلافت سزاوارتر است، قول و فتواي همه را کنار مي زند، حکم او را بر حکم فقها ترجيح مي دهد، اين چه عواقبي را در پي خواهد داشت؟
ابن ابي داود گفت: در اين لحظه رنگ خليفه به خاطر آنچه به وي تذکر داده بودم تغيير کرد و گفت: خداوند به خاطر اين خيرخواهي به تو جزاي خير عطا کند. چهار روز پس از اين واقعه حضرت به شهادت رسيد... [3] .
گفتم: چگونه؟ گفت: دزدي به سرقتش اعتراف کرده بود و خليفه هم براي روشن شدن مسئله و اجراي حد بر وي، فقها را در مجلس جمع کرد و محمد بن علي را نيز دعوت نمود.
از ما سؤال کرد: از کجا دست دزد واجب است قطع شود؟ من گفتم: از مچ دست.
خليفه گفت: به چه دليل؟ گفتم: براي اينکه دست همان انگشتان و کف دست تا مچ است و بدين خاطر خداوند سبحان درباره ي تيمم مي فرمايند: فاغسلوا وجوهکم و ايديکم الي المرافق وامسحوا برؤسکم و ارجلکم الي الکعبين.[1] .
در خصوص اين فتوي برخي از فقها در مجلس با من همراه شدند. برخي نيز گفتند: قطع دست از آرنج واجب است.
خليفه از آنان علتش را پرسيد. گفتند: چون خداوند در قرآن مي فرمايد: وايديکم الي المرافق و اين دلالت دست از نوک انگشتان تا مرفق و آرنج است.
ابن ابي داود ادامه داد: سپس خليفه رو به امام جواد (ع) کرد و گفت: اي اباجعفر نظر تو دربارهي اين موضوع چيست؟ اباجعفر گفت: اي خليفه اين جماعت در اين باره نظر دادند. مامون گفت: راي آنها را ناديده بگير، راي خود را بيان کن.
او گفت: اي خليفه مرا معاف کن. خليفه گفت: تو را به خدا سوگند مي دهم که نظر و راي خود را بيان کني.
اباجعفر گفت: حال که سوگند دادي، مي گويم. تمام اقوال بيان شده، اشتباه است. در دين وسنت واجب است دست از نقطه پيوند استخوانها، انگشتان قطع و کف دست به حال خود باقي بماند. خليفه گفت: دليلش چيست؟
اباجعفر گفت: اين سخن رسول اکرم (ص) که فرمود: سجده بر هفت عضو واجب است. پيشاني، دو دست، دو زانو و دو پا، پس اگر دستش از مچ و يا آرنج بريده شود براي دزد دستي باقي نمي ماند تا با آن سجده کند و خداي متعال مي فرمايند و ان المساجد لله [2] مسجدها از آن خداوند است يعني اعضاي هفت گانه سجده و مسجد از خدايند و آنچه از آن خداست قطع نمي شود.
ابن ابي داود گويد: معتصم از اين حکم خوشش آمد و آن را پذيرفت و دستور داد تا دست دزد را از مفصل انگشتان دست قطع کنند نه کف دست. ابن ابي داود مي گويد: در آن لحظه گويي براي من قيامتي برپا شد و آرزو کردم کاش زنده نبودم.
ابن ابي داود مي گويد: پس از سه روز به نزد معتصم رفتم و به او گفتم: همانا خيرخواهي براي اميرالمؤمنين بر من واجب است. هرچند که بدانم به سبب آن بر آتش داخل شوم.
خليفه گفت: اين خيرخواهي چيست؟ گفتم: وقتي اميرالمؤمنين فقها، رعيت و دانشمندان آنها را براي امري از امور دين در مجلس خويش گرد هم مي آورد، از آنها درباره حکمي پرسش مي کند و آنان نيز آنچه مي دانند بر زبان مي رانند، در حالي که در مجلس خليفه، خاندان او، فرماندهان، وزراء و کاتبان حضور دارند. سخنان مجلس خليفه به گوش مردم مي رسد و آنان پي مي برند که خليفه به خاطر فتوي و قول مردي که عده اي از اين امت به امامت وي قائل هستند و ادعا مي کنند، که او امام جواد (ع) به مقام خلافت سزاوارتر است، قول و فتواي همه را کنار مي زند، حکم او را بر حکم فقها ترجيح مي دهد، اين چه عواقبي را در پي خواهد داشت؟
ابن ابي داود گفت: در اين لحظه رنگ خليفه به خاطر آنچه به وي تذکر داده بودم تغيير کرد و گفت: خداوند به خاطر اين خيرخواهي به تو جزاي خير عطا کند. چهار روز پس از اين واقعه حضرت به شهادت رسيد... [3] .
1. سوره مائده، آیه 6.
2.جن،18
3.تفسیر عیاشی،ج1،ص319،موسوعه الامام جواد علیه السلام-ج2،ص410،بحارالانوار،ج50،صص5-7.
منابع: 1.نگاهی گذرا به سیره قرآنی حضرت جواد الائمه (ع)،پاسدار اسلام ، آبان 1388 ، شماره 335
2.جایگاه علمی امام جواد،محمدجوادشاهرودی