شعر گلستان غریب (درباره شهادت امام باقر علیه السلام)
۲۲ شهریور ۱۳۹۴ 0اي گلستان غريب عالم
جوشد از خاک تو درياها غم
از سرو روي تو غربت پيداست
مرکز غربت عالم اينجاست
تربت چهار امام معصوم
آن امامان غريب و مظلوم
همه يکسان شده با خاک بقيع
اي حرم خانهي افلاک، بقيع
نه چراغي و نه مشعي است تو را
پشت ديوار تو شوري است به پا
سوزد آنجا دل زوار بقيع
همه سرهاست به ديوار بقيع
عاشقان با تو سخن ميگويند
تربت فاطمه را ميجويند
دل شبها که حرم خاموش است
ناله ي فاطمه اندر گوش است
ناله وا ابتا مي آيد
سوختم فضه بيا مي آيد
قبر مظلوم حسن در يک سو
ميدهد شرح غمش موي به مو
قبر ويران امام سجاد
آورد خاطره هايي در ياد
زنگ يک قافله اي مي آيد
پاي در سلسله اي مي آيد
غربت قبر امام باقر
داغها زنده کند در خاطر
مي شود تازه غم کرب و بلا
پاي پر آبله و شام بلا
تربت پاک امام صادق
زند آتش به دل هر عاشق
از بقيع است و امامان بقيع
داغها در دل ياران بقيع
مرکز محنت و غمها اينجاست
دل شب يوسف زهرا اينجاست
ننهد گل به قبورش دستي
نيست گل جز گل اشک مهدي
موسوي خار گلستان حرم
آن گلستان غريب عالم
شاعر:سيد محمد تقي ساداتيه
منبع:چهارده آینه، محمد خرم فر، انتشارات عصرحضور،1385، صص462-463.