شعر خونخواهی آب (درباره کربلا)
۲۴ شهریور ۱۳۹۴ 0جاده و اسب مهیا است؛ بیا تا برویم
کربلا، منتظر ماست؛ بیا تا برویم
ایستاده ست،به تفسیرِ قیامت،زینب
آن سوی واقعه ،پیداست؛بیا تا برویم
خاک - در خون خدا- می شکفد، می بالد
آسمان ،غرقِ تماشاست؛
بیا تا برویم
تیغ در معرکه می اُفتد و بر می خیزد
رقص شمشیر چه زیباست
بیا تا برویم
از سراششیبی تردید اگر برگردیم
عرش، زیر قدم ماست؛ بیا تا برویم
دست عباس به خونخواهی آب، آمده است
آتش معرکه ،برپاست؛ بیا تا برویم
زره از موج بپوشیم و ،ردا از توفان:
راهِ ما، از دلِ دریاست بیا تا برویم
کاش،ای کاش
که دنیای عطش می فهمید
آب مهریه ی زهراست
بیا تا برویم
چیزی از راه ،نمانده سن؛
چرا برگردیم؟
آحرِراه ،همین جاست ؛بیا تا برویم !
فرصتی باشد اگر
-باز در این آمد و رفت
تا همین امشب، و فرداست ؛
بیا
تا
برویم
منبع: جغرفیای رازها(مجموعه اشعار عاشورایی)،ابواقاسم حسینجانی،هزاره ققنوس،تهران:1387،صص23-25