شعر جامی درباره رحلت پیامبر اکرم (ص)
۲۵ شهریور ۱۳۹۴ 0 تا به خواب اجل اى گوهر پاك!
خوابگه ساختى از بستر خاك
فلك از غيرت خاك، آشفته ست
(ليتنى كنت ترابا) [1] گفته ست [2]
چند در حجله به تنها خفتن؟
حجره از گرد فنا، نارفتن؟
چند در سرِّ خفا بنشستن؟
در بر اين خاكنشينان بستن؟
چند از سنبل تو بيگانه
دل به صد شاخ نشيند شانه [3]؟
چند بىنرگس پاكت، ز غبار
خانه سرمه بود تيره و تار؟
چند نعلين ز پابوس تو، فرد
جفت باشد به هزاران غم و درد؟
شانه زن، سلسله مشكين را
سرمه كش، نرگس عالمْ بين را
سرو را، خلعت ناز اندر پوش
حلّه لعلْ طراز، اندر پوش
طاق محراب، تهى كن ز خسان
سرش از فخر به كيوان برسان
منبر از بىقدمان، خالى ساز
قدرش از مقدم خود، عالى ساز
خطبه ملّت و دين از سرگير
كشف اسرار يقين، از سرگير
پنجه ور كن اسد اللّهى را
پوست بركن دو سه روباهى را
ظالمان را پى كارى بنشان
آبشان ريز [4] و، غبارى بنشان
ور نخواهى كه ز اقليم بقا
آورى روى بدين شهر فنا
تازه كن عهد نكو عهدى را
ده وليعهدى خود، مهدى را
علَمش بر حرم بطحا زن
تيغ قهرش به سر اعدا زن
بار دجّال و شان بر خرنه
به بيابان عدم سر در ده [5]
عاصيان، بيسر و سامان توانَد
دست اميّد به دامان توانَد
خاصه (جامى) كه كمين بنده توست
چشمْ گريان به شكر خنده توست
پی نوشت:
[1] اشاره به آيه (41) از سوره مباركه (نبأ) دارد: در روز قيامت هنگامى كه مرد به نامه اعمال و حاصل كردار خود نگاه مىكند از سر شرمسارى آرزو مىكند كه اى كاش، خاك بودم و در اين محضر حاضر نمىشدم.
[2] كنايه از اينكه آسمان از هنگامى كه خاك، بدن مطهرّ رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را در بر گرفته است، آرزو مىكند كه اى كاش منهم خاك بودم تا به اين فيض بزرگ نايل مى آمدم.
[3] يعنى تا كى دل مسلمانان دور از سنبل زلف تو همانند شانه، چاك چاك باشد؟ در قديم، شانه را از استخوان و يا چوب مىساختند.
[4] آبروى مدّعيان مسجد و محراب خود را بريز.
[5] نهايت بىانصافى است كه امثال (جامى) ها را دشمن اهل بيت عصمت عليهم السّلام معرّفى كنم. از امثال اين-
منبع: گنجينه نور،(مدائح و مراثى خمسه طيبه)، محمد علی مجاهدی، صص:187-186