شعر غنچه ی حسین
۳۰ شهریور ۱۳۹۴ 0خون خورم در غم آن طفل،که جان لبش
ریخت،دست ستم حرمله،خون در دهنش
کودکی کآب ،ز سرچشمه ی وحدت می خورد
گشت از سوز عطش،آب، روان در بدنش
گر تن نوگل لیلا،نبود لاله ی سرخ
از چه آغشته به خون گشت،چنین پیرهنش
غنچه ای از چمن زاده ی زهرا،بشکفت
که شد از زخم سنان،چون گل صد برگ،تنش
گلشنی ساخته در دشت بلا گشت،که بود
غنچه اش اصغر و گل،قاسم و ،اکبر سمنش
تشنه لب کشته شد آن شاه،که با خنجر و تیر
گشت،ببریده و شد دوخته ،بر تن،کفنش
ان که باشد نظرش داوری هر درد «سنا»
چشم دارم،که فتد گوشه چشمی به منش
شاعر: استاد جلال الدین همایی«سنا»
منبع: من می گویم،شما بگریید (مراثی عاشورائی)،علیرضا قزوه،تهران،شرکت انتشارات سوره مهر،1384،ص97.