قصیده غدیریه مرحوم ثقفی (پدر خانم امام خمینی)

قصیده غدیریه مرحوم ثقفی (پدر خانم امام خمینی)

۰۴ مهر ۱۳۹۴ 0

مرحوم حجه الاسلام ثقفی تهرانی (پدر خانم حضرت امام (ره)) قصیدیه ای دارند با نام قصیده غدیریه که به همراه چند قصیده دیگر در پایان تفسیر گرانقدر روان جاوید آورده اند. به مناسبت ایام روز غدیر شایسته دیدیم این قصیده را برای استفاده عموم منتشر نماییم. خداوند با امیر المومنین علیه السلام محشورشان فرماید. روحشان شاد

قصیده غدیریه مشتمل بر عمده فضائل و مناقب مولاى متقيان از آن بحر بى‏ پايان

اگر ترا است بسر شور عشق حى قدير

بنوش جام مى معرفت ز خم غدير

ز غير دوست نگردد دل تو پاك مگر

به آب مهر ولى خدا شود تطهير 

على عالى اعلى كه نام او مشتق

ز نام حق شد و بر ساق عرش شد تحرير

ز نور حق چو تجلّى نمود گشت بحق

ولى امر قضا و قدر گه تقدير

خدا چو خواست كند آشكار شأنش را

حبيب خود را فرمود اين چنين تحذير

كه كن مقام على را عيان و گر نه بدان

نموده ‏اى تو در امر رسالتت تقصير

ز خلق بيم مكن چونكه حافظ تو منم

بامر من رود از مكر ماكران تأثير

چو شد نبى مكرم بامر حق ملزم

روا نديد در ابلاغ آن دگر تأخير

گرفت بازوى آن شاه را و كرد بلند

بروى دست خود آنگه براى خلق كثير

ز بعد حمد خدا و گرفتن اقرار

بر اولويت خود، كرد اينچنين تقرير

كه من به هر كه بُدم صاحب اختيار و ولى

پس اين على است بر او صاحب اختيار و امير

دعا نمود از آن پس بدوستانش و كرد

بدشمنانش نفرين كه بد بشير و نذير

عدوش بخ بخ گفتا و رخ ز حكم بتافت

كه بد بظاهر تعظيم و باطنش تحقير

بمرّ حق چو على حكم كرد تلخ آمد

بكام خلق ولايش خصوص نفس شرير

ولى مطلق حق آن بود كه در همه عمر

نكرد سجده مگر بهر كردگار قدير

نه آنكه سجده به بت كرد و از جهاد فرار

نبود فكرش جز مكر و حيله و تزوير

ولى حق بود آنكس كه شد سلونى گوى

نه آنكه جهلش شد عذر او ز هر تقصير

چو باب علم نبى بود غير او نگشود

بروى خلق در دانش از يسير و عسير

كسيكه لايق يك سوره خواندن از قرآن

نبود كى بود او قابل مقام خطير

و ليك دست ز حقش كشيد تا كه كند

قلوب قاسيه را در حصار دين پا گير

كسى نبود در ايّام چون على مظلوم

اگر چه گشته سليلش بدين خصيصه شهير

حديث دار و ضيافت چو بنگرى دانى

كه منصبش شده تقرير از زمانى دير

بقول اقضا كم پيغمبرش چو وصف نمود

براى منكر فضلش نماند جاى نكير

حديث طائر مشوى و منزلت مشهور

شد و نداشت در آنقوم بد سير

تأثير بيان شان على از نبى مكرر شد

ولى رسيد بحد كمال روز غدير

بلى بوقت وفات عزم بر كتابت داشت

اگر نميكرد آن رذل منعش از تحرير

نصوص بالغه اتمام حجّت است بخلق

دگر چگونه پذيرد خداى عذر عذير

على است مظهر اسماء حق بعين ظهور

على است مخزن اسرار حق به سر ستير

على است اسعد و اتقى ز هر سعيد و تقى

على است اعلم و اشجع ز هر عليم و دلير

ز زهد او نتوان دم زدن كه دنيا را

طلاق داد و برون كرد ياد آن ز ضمير

على نكرد بتن جز قميصى از كرباس

على نخورد مگر قرصه‏اى ز نان شعير

على ولى و على والى و على مولى

على است ساقى كوثر قسيم خلد و سعير

على وصى رسول و على است زوج بتول

ابو الائمه و بر مؤمنان يگانه امير

بوقت مهر على مهربان و حاتم بخش

بگاه قهر على قهرمان و افسر گير

فزود رونق اسلام چون گرفت علم

زدود كفر ز گيتى كشيد چون شمشير

گشود باب معارف چو رفت بر منبر

ببست راه مظالم نشست چون بسرير

على است مالك ملك وجود و منبع جود

براى طاعت او گشته مهر و مه تسخير

ببين بوقت نمازش نمود شمس رجوع

بدان گرفته ز حق اختيار هر تدبير

ز معجزات پياپى كه شد از او ظاهر

شدند قومى بر قول ناروا تعزير

خداش خواند غالى بعذر آنكه نديد

براى او بخلائق شبيه و مثل و نظير

خداش مى نتوان خواند و از خداش جدا

ندان كه قابل بخشش نباشد اين تقصير

ببين كه در شب معراج وقت گفت و شنيد

شود بصوت على از مراد حق تعبير

على است نقطه اولى ز فوق ايديهم

كه باء بسمله آرد كه نزول بزير

نكرده احصا فضلش مگر خدا در ذكر

از آن شده است امام مبين بدو تفسير

اگر چه قرآن در مدح او است يكسره ليك

بما عطا نشود از كثير غير يسير

ز حق كسى ننموده است چون على تقديس

چو حق كسى ننموده است از على تقدير

على ز بعد نبى اشرف است از همه خلق

اطاعتش شده مفروض بر صغير و كبير

بنص انفسنا شد ز انبيا افضل

ز عيب و نقص مبرى بآيه تطهير

بافضليتش از انبيا مشو قانع

كه شد سليمان سلمان او پس از تصغير

كسيكه گويد او افضل است از اصحاب

نموده سوء ادب گشته مورد تعيير

اگر صفات خدائى براى او اثبات

كنند، بشنو و بر عارفان تو خورده مگير

كه او است واسطه فيض بى‏نهايت حق

از او رسيده بخلق و بسوى او است مصير

قبول حق نشود بى‏ولايتش اعمال

ثواب كى برد آنكو است مستحق سعير

حجر قبول ولايت چو كرد گشت عقيق

مدر نكرد و شد آويزه گلوى حمير

شجر ز يمن ولايت فواكه آرد بار

و گر نه شد بطعام اثيم از آن تعبير

على معين همه انبيا بدى در سرّ

چنانچه بهر محمّد شد آشكار نصير

على ز روز ازل بود با نبى توام

شدند خلق ز يك نور پادشاه و وزير

نبى براى على بد مربى و استاد

على براى نبى بود پشتبان و ظهير

نبى بنص نبى منذر است و او هادى

مزيتى نبود بيش از اين بنزد بصير

على است آنكه كند حل مشكلات بدست

على است كاشف هر معضلى بقلب منير

بحب او شده تعيين شخص پاك نژاد

ز بغض او شده تشخيص هر پليد سرير

شبى بجاى نبى خفت و حيرت آور گشت

چو شد بچشم ملايك مصور آن تصوير

بروز خندق زد ضربتى بعمرو كه شد

فزون ز طاعت جن و بشر بنص شهير

على بود اسد اللّه و حيدر كرار

نمود حمله بدشمن چو شير بر نخجير

سه روز از خود و اهلش طعام باز گرفت

از آن نمود يتيم و اسير و مسكين سير

غذا نخورد و غزى كرد و از قضا گرديد

حبيب خاص خدا و امير خيبر گير

چو پا نهاد بدوش رسول در كعبه

نمود مولد خود را از لوث بت تطهير

ببام رفت و اذان گفت و شد منزه از آن

حرم ز هر چه در آن بود از صفير و نفير

ثناى او شده واجب بهر وضيع و شريف

عطاء او شده و اصل بهر غنى و فقير

اگر چه نيست در انظار دوستان ظاهر

بشو باو متوسل كه حاضر است و خبير

بخاك درگه او نه جبين و دل خوش دار

كه بهتر است از آب حيات در تأثير

مس وجود خود از آن طلا نما و بدان

كه جز مودت او نيست در جهان اكسير

بگير از در فضلش سعادت دو سراى

كه هست در بر افضال او متاع حقير

مرا اميد شفاعت از او است در محشر

كه خاك من شده با آب مهر او تخمير

مديح من نرسد گر بپايه فضلش

نخواهم عذر كه پيدا و او است عذر پذير

من آنكسم كه جوان بودم و ثنا گويش

چگونه دم نزنم حاليا كه گشتم پير

ولى ز مدحش يك از هزار گفته نشد

كه بود فضلش بى‏انتهاء و عمر قصير

محمّد است كه دست نياز كرده دراز

بدامنش كه امانش بود ز يوم عسير

مرا چه باك ز اهداء شعر ناقابل

كه نيست هديه مور ضعيف غير شعير

و ليك دلخوشم از آنكه مدح او مشك است

كه مى‏ برند از آن ارمغان بنزد امير


منبع: تفسیر روان جاوید، ثقفی تهرانی، انتشارات برهان، جلد 5، صص461-467

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث