ابن سعد گوید: مردی از شامیان علی بن حسین اکبر علیه السلام را - که مادرش آمنه دختر ابی مره ی ثقفی و مادر او دختر ابوسفیان بود - فراخواند و گفت: تو با خلیفه خویشاوندی داری. اگر می خواهی، برایت امان نامه بگیریم و هر جا که دوست داشتی برو. گفت: به خدا قسم خویشاوندی رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم از خویشاوندی ابوسفیان لازمتر بود که مراعات شود. سپس بر او حمله کرد، در حالی که رجزمی خواند:من علی فرزندحسین بن علی هستم. به خانه ی خدا سوگند ما به پیامبر سزاوارتریم از شمر و عمر سعد و ابن زیاد. [1] .سید بن طاووس گوید:کسی جز دودمان حسین علیه السلام با او نمانده بود. علی اکبر علیه السلام که از زیباترین مردم بود بیرون آمد و از پدرش اذن میدان گرفت. آن حضرت هم اجازه داد. آنگاه به او نگریست، نگاه کسی که از او ناامید شده است. چشمانش را فروافکند و گریست و فرمود: «خدایا شاهد باشد! جوانی به سوی آنان می رود که شبیه ترین مردم در خلقت و اخلاق و گفتار به پیامبر توست و هرگاه مشتاق دیدن پیامبرت می شدیم، به او نگاه می کردیم.» آنگاه فریاد کشید: «ای پسر سعد! خدا رشته ی خویشاوندی ات را قطع کند، آن گونه که رحم مرا قطع کردی» [2] .
خوارزمی گوید:علی اکبر که مادرش لیلی دختر ابی مره ی ثقفی بود، به میدان رفت. آن هنگام هجده ساله بود. چون حسین علیه السلام او را دید، چهره به آسمان گرفت و گفت:
خدایا شاهد باش! جوانی به سوی این قوم می رود که در خلقت و اخلاق و گفتار شبیه ترین مردم به پیامبر توست و هرگاه مشتاق سیمای رسول تو می شدیم به چهره اش می نگریستیم. خداوندا! برکات زمین را از آنان بگیر و اگر برخوردارشان ساختی، دچار تفرقه شان ساز و حاکمان را هرگز از آنان خرسند مکن. اینان دعوتمان کردند که یاری مان کنند، آنگاه بر ما تاختند و به جنگ ما آمدند. آنگاه امام خطاب به عمر سعد فریاد کشید: تو را چه می شود؟ خداوند رشته ی خویشاوندی ات را قطع کند و کارت را برکت ندهد و کسی را بر تو مسلط سازد که تو را در رختخوابت بکشد، آنگونه که خویشاوندی مرا قطع کردی و حرمت نزدیکی مرا با پیامبر پاس نداشتی. آنگاه با صدای بلند این آیه را تلاوت نمود: «خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید، دودمانی که برخی از برخی دیگرند و خداوند شنوای داناست. [3] [4]» .
گوید:آنگاه علی اکبر علیه السلام حمله کرد، در حالی که این گونه رجز می خواند: من علی بن الحسینم. به کعبه سوگند! ما به پیامبر سزاوارتریم. به خدا پسر حرامزاده بر ما حکومت نخواهد کرد. آن قدر با نیزه با شما می جنگم تا خم شود؛ با شمشیر با شما می ستیزم تا بشکند؛ ستیز جوانی هاشمی و علوی.پیوسته با آنان می جنگید تا آنکه شیون کوفیان از فزونی کشته هایشان بالا رفت و با آنکه تشنه بود، 1200 نفر از آنان را کشت. نزد پدر برگشت، با زخمهای فراوان که داشت و گفت: پدر جان! تشنگی هلاکم کرد و سنگینی زره بی تابم نمود. آیا جرعه ای آب هست تا نیرو بگیرم و با دشمنان بجنگم؟ امام حسین علیه السلام گریست و گفت: فرزندم! بر محمد و علی و پدرت ناگواراست که از آنان کمک بخواهی و نتوانند کمک کنند. پسرم! زبانت را بیاور. زبان او را مکید و انگشتر خویش را به وی داد و فرمود: این انگشتر را در دهانت بگذار و به میدان نبرد برگرد. امیدوارم پیش از غروب، جدت با جام سرشار خود سیرابت کند، آنگونه که پس از آن هرگز تشنه نشوی. [5] .سید بن طاووس گوید:نزد پدر برگشت و گفت: پدرجان! تشنگی مرا کشت و سنگینی زره بی تابم کرد. آیا آبی هست؟ امام گریست و فرمود: «پسرجان! از کجا آب بیاورم؟ اندکی دیگر بجنگ. بزودی جدت رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم را ملاقات می کنی و از جام سرشار او سیراب می شوی که دیگر پس از آن تشنه نگردی.» [6] .خوارزمی گوید:علی اکبر علیه السلام رجزخوانان دوباره به میدان رزم شتافت. دویست نفر را کشت. مره بن منقذ عبدی ضربتی بر فرق سرش زد. فروافتاد. مردم با شمشیرهایشان بر او حمله آوردند. او که دست بر گردن اسب انداخته بود، اسب او را به لشکرگاه دشمن برد. دشمنان با شمشیر او را قطعه قطعه کردند. چون جانش به گلو رسید، با صدای بلند فریاد زد: پدرجان! اینک این جدم رسول خداست که با جام گوارایش سیرابم کرد که پس از آن تشنگی نخواهم داشت و می گوید: تو زود بشتاب که جامی هم برای تو آماده است. [7] .طریحی گوید:صدا زد: پدرجان! این جدم محمد مصطفی است، این جدم علی مرتضی و این جده ام فاطمه ی زهرا و این جده ام خدیجه ی کبری، و همه مشتاق تواند. [8] .
در روایتی است:حسین علیه السلام به بالین علی اکبر آمد، صورت به صورت او گذاشت و می گفت: پس از تو خاک بر سر دنیا! اینان چه قدر گستاخند نسبت به خدا و هتک حرمت پیامبر. بر جد و پدرت سخت است که آنان را بخوانی و جواب ندهند و کمک بخواهی و نتوانند یاری کنند. آنگاه مشتی از خون پاک او برگرفت و به آسمان افشاند. قطره ای هم برنگشت. به جوانان دستور داد او را به خیمه بیاورند. او را به خیمه ای آوردند که در جلو آن می جنگیدند. [9] .سید بن طاووس گوید:امام فرمود: خدا بکشد قومی را که تو را کشتند. چه قدر بر خدا و هتک حرمت رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم گستاخند. پس از تو خاک بر سر دنیا باد! [10] .
طبری با سند خود از حمید بن مسلم نقل می کند:آن روز با گوش خودم شنیدم که حسین علیه السلام می گفت: پسرم! خدا بکشد کشندگان تو را. چه قدر گستاخند به خدا و هتک حرمت پیامبر! پس از تو خاک بر سر دنیا! گوید: گویا می بینم زنی را که مثل خورشید می درخشد، شتابان از خیمه بیرون آمد و ندا داد: برادرجان! برادرزاده! پرسیدم: او کیست؟ گفتند: زینب دختر فاطمه ی زهرا علیهاالسلام است. آمد و خود را روی جسد علی اکبر افکند. حسین علیه السلام آمد و دست او را گرفت و به خیمه برگرداند. حسین علیه السلام به طرف فرزندش رفت. جوانان هم به طرف او آمدند. فرمود: برادرتان را بردارید. او را از محل شهادتش برداشته، جلو خیمه ای بردند که در برابر آن می جنگیدند. [11] .در روایتی است که:حسین علیه السلام سر علی اکبر را بر دامن گرفت و گفت: پسرم! اما تو از غم و غصه ی دنیا راحت شدی و به رحمت و راحت رسیدی، ولی پدرت تنها ماند و بزودی به تو ملحق خواهد شد. [12] .ابوالفرج اصفهانی ابیاتی در سوک علی اکبر علیه السلام آورده است که بیانگر فضایل والای اوست و بیت آخر آن چنین است:دنیا را بر دینش ترجیح نمی دهد و حق را به باطل نمی فروشد. [13] .
خون پاک
به نقل ابن قولویه:امام صادق علیه السلام فرمود: هرگاه خواستی به سوی قبر امام حسین علیه السلام بروی، روزهای چهارشنبه، پنج شنبه و جمعه را روزه بگیر... تا آنجا که فرمود: سپس به طرف قبر علی بن الحسین (علی اکبر) برو که پایین پای امام حسین علیه السلام است. چون آنجا ایستادی بگو:
«سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو ای پسر پیامبر و پسر جانشین پیامبر و دختر پیامبر، و رحمت و برکات الهی چند برابر بر تو باد، تا وقتی که خورشید طلوع و غروب می کند. سلام بر تو و بر جسم و جان تو. پدر و مادرم فدای تو ای سر بریده و کشته ی بی گناه! پدر و مادرم فدای خون تو که با آن خون به سوی حبیب خدا پرکشیدی. پدر و مادرم فدای تو که پیش روی پدرت تقدیم خدا شدی، در حالی که شهادت تو را به حساب خدا می گذاشت و بر تو می گریست، دلش بر تو می سوخت، خون تو را با دستانش به اوج آسمان می پاشید که یک قطره هم برنمی گشت و هرگز آن سوز لحظه ی خداحافظی و وداع از پدرت آرام نمی گرفت. جایگاه شما نزد خداست، همراه نیاکان گذشته و مادرانت که در بهشت الهی برخوردارند. به درگاه الهی بیزاری می جویم از آنکه تو را کشت و سر برید.»[14] .
پی نوشت ها:
[1] طبقات، شرح حال امام حسین علیه السلام، ص 73.
[2] لهوف، ص 166.
[3] سوره ی آل عمران، آیه ی 33 و 34.
[4] مقتل الحسین، ج 2، ص 30.
[5] همان.
[6] لهوف، ص 166.
[7] مقتل الحسین، ج 2، ص 31.
[8] المنتخب، ص 432.
[9] مقتل ابی الاحرار، ص 221.
[10] لهوف، ص 167.
[11] تاریخ طبری، ج 3، ص 331.
[12] مقتل الحسین و مصرع اهل بیته، ص 129.
[13] مقاتل الطالبیین، ص 81.
[14] کامل الزیارات، ص 393، حدیث 23 و ص 415.
منبع: مقتل امام حسین علیه السلام،گردآورنده گروه حدیث پژوهشکده باقر العلوم علیه السلام ؛ ترجمه جواد محدثی، صص228-233.