شعر مباهله پيامبر با هيئت نجرانى
۱۴ مهر ۱۳۹۴ 0 اهل بیت علیهم السلامبشنو از دلبر در اين دار السلام
قصه مى گويد ز دلبر در خيام
شرحى از احمد بگويد در سرا
گويد از لطفش به عالم خوش نوا
قصه اين باشد نبى در اين بلد
مى كند بر هر كسى آن جا مدد
مى رسد بر او ز نجرانى خبر
دينشان باشد مسيحى در گذر
زين سبب آنجا فرستد يك سفير
تا برد آنجا پيامى چون خبير
او به اسقف مى نويسد نامه اى
تا به تن پوشد ز دين نو جامه اى
مى رود قاصد به آن سو با شتاب
مى رسد قاصد به آنجا چون شهاب
عرضه دارد نامه را بر پيرشان
نامه را خواند در آنجا ميرشان
نامه از احمد به اسقف آن حبيب
به بود بر دين ما گردى مجيب
از درون رو سوى خالق رخ گشا
تا شود خالق به كارت ملتجا
گر كنى از ما تمرد در جهان
خشم ما را مى خرى در اين زمان
نامه را خواند پريشان آن عدو
او دو راهى ديده آن دم پيش رو
مى دهد تشكيل شورا با كسان
ماجرايش را بگويد بى گمان
شد مقرر رايشان بر اين سبو
هيأتى عازم شود در كوى او
شصت تن از عالمان در اين سفر
گشته عازم سوى احمد با نظر
ميرشان باشد بدان عبد المسيح «1»
آنكه باشد در فصاحتها فصيح
مى رسد هيأت به آنجا باغرور
نزد احمد بىگمان يابد حضور
ديده احمد جملگى را غرق مال
مى كند با مال خود در خانه حال
دستشان انگشترى جنسش طلاست
هم لباس پير ابريشم نماست
مى كند هر يك به پيغمبر سلام
ليك احمد رو بتابد از حرام
هر كسى تا وضع را اينگونه ديد
همچو مارى در كنارى خود خزيد
گشته عازم جملگى رو سوى عوف «2»
تا ز علت باخبر گردد ز خوف
ابن عوفى مى شود حيران ز نور
سوى حيدر مى رود اينجا به شور
مرتضى گويد به آنان در جواب
سادگى خواهد نبى زين پيچ و تاب
هر سفيرى پاك شد از مال و پول
بىريا آيد عيان سوى رسول
مى كند هر يك سلامى بر نبى
مصطفى پاسخ دهد با يك تبى
گفتگو در بينشان آغاز گشت
راز عيسى با جوابش بازگشت
ليك باشد گفتگوها بى اثر
حرف گل بر دل نمى كارد ثمر
اين زمان گويد مسيحى بي قرار
بى ثمر باشد سخن در اين مدار
اى ابو القاسم كلامم گوش دار
بند بندش را كنون در دل بكار
بهتر آن باشد به جان عادل شويم
بى گمان اينجا به هم باهل شويم «3»
اين كلامش را كند احمد قبول
تا كند ثابت سخن را در حصول
شب فرا خواند على را سوى خويش
شرح حالش را به او گويد پريش
با دو نورش فاطمه آيد به پيش
قلب او باشد در اينجا ريش ريش
مى كند او را نبى دعوت به صبر
دخترش صابر شود آن دم به جبر
مى كند اينجا عبايش را ظلال
جمله را خواند به زيرش ذو الجلال
ماجرا شد شهره بر آل عبا
دور بادا اين سخن از هر خطا
پنج گل گردد روان بر آن قرار
مى سرايد نغمه اى چونان هزار «4»
شادمان داماد او آيد به پيش
دخترش با كودكان آيد پريش
تا عدو بيند نبى را با گلان
مى شود نادم ز كارش بى گمان
بىامان افتد به پاى مصطفى
تا ببخشد جمله را بر اين خطا
وضع سازد بر يهودى ماليات
تا بپردازد به مسلم در حيات
مى شود ديگر سخن بر من حرام
پس كنم مجمل حكايت و السلام
پی نوشت ها:
(1)- شصت تن از داناترين مردم نجران انتخاب گرديدند كه در راس آنان سه تن پيشواى مذهبى قرار داشت: 1- ابو حارثه بن علقمه 2- عبد المسيح 3- أيهم
(2)- عبد الحرمن بن عوف از انصار پيامبر
(3)- سرگذشت مباهله پيامبر اسلام با هيئت نمايندگى نجران از حوادث جالب و تكان دهنده تاريخ اسلام مىباشد. كه آنها با هم توافق نموده كه مراسم مباهله در نقطهاى خارج از مدينه انجام بگيرد.
(4)- خاندان پنج تن آل عبا كه عبارتند از: 1- حضرت رسول (ص)، على (ع)، فاطمه (س)، حسن (ع)، و حسين (ع)
منبع: تاريخ منظوم چهارده معصوم(ع)، مجتبى رضا نژاد، تهران :1381، صص277-280.