سفر امام رضا (ع) به خراسان
۲۶ تیر ۱۳۹۴ 0 ادعیه و زیاراتاز محوّل سجستانى روايت شده است: چون مأمون حضرت رضا عليه السّلام را از مدينه به خراسان خواست. حضرت براى وداع با قبر پيامبر صلى اللّه عليه و آله وارد مسجد شد، و مكرّر با قبر آن حضرت وداع مى كرد، و بيرون مى آمد و نزد قبر برمى گشت و هر بار صداى مباركش به گريه بلند بود، من نزديك آن حضرت رفته و سلام كردم و آن جناب جواب داد، آنگاه حضرت را به آن سفر تهنيت گفتم، فرمود: مرا زيات كن، همانا از جوار جدّم بيرون مى شوم، و در غربت مى ميرم، و مجاور هارون مدفون مى شوم. شيخ يوسف بن حاتم شامى در كتاب «درّ النظيم» فرموده: جماعتى از اصحاب امام رضا عليه السّلام روايت كردند كه آن حضرت فرمود: زمانى كه خواستم از مدينه به جانب خراسان بيرون بيايم، عيال خود را جمع كردم آنان را دستور دادم كه بر من گريه كنند، تا گريه آنان را بشنوم، آنگاه دوازده هزار دينار بين ايشان تقسيم كردم، و به آنها گفتم من هرگز به سوى عيالم برنمى گردم، سپس ابو جعفر جواد را برگرفتم و او را به مسجد پيامبر صلى اللّه عليه و آله بردم، و دست او را كنار قبر گذاشتم، و وى را به آن قبر شريف چسبانيدم، و حفظ او را به سبب رسول خدا صلى اللّه عليه و آله خواستم، و جميع وكلا و خدمتكاران خود را به شنيدن، و اطاعت فرمايش اوامر كردم، و اينكه با او مخالفت نكنند و به آنان فهماندم كه او قائم مقام (جانشين) من است. سيّد عبد الكريم بن طاووس روايت كرده: زمانى كه مأمون امام رضا عليه السّلام را از مدينه به خراسان طلبيد، حضرت از مدينه به جانب بصره حركت كرد، و به كوفه نرفت و از بصره بر طريق كوفه به بغداد توجّه نمود، و از آنجا به شهر قم و سپس وارد قم شد، اهل قم به استقبال حضرت آمدند، و براى مهمانى كردن آن حضرت با هم مخاصمه مى نمودند، و هركدام ميل داشتند، آن بزرگوار به خانه او وارد شود، حضرت فرمود: شتر من مأمور است! يعنى هر كجا زانو زد، من آنجا وارد مى شوم، پس آن شتر آمد تا در يك خانه خوابيد، و صاحب آن خانه، در شب آن روز خواب ديده بود كه حضرت رضا عليه السّلام فردا ميهمان او خواهد بود! چندى نگذشت كه آن محلّ مقام رفيعى يافت و در زمان ما مدرسه اى آباد است. شيخ صدوق به سند خود از اسحاق بن راهويه نقل كرده: چون حضرت رضا عليه السّلام به نيشابور آمد، و خواست از آنجا حركت كند، اصحاب حديث خدمت آن حضرت جمع شدند، و عرضه داشتند: يا بن رسول اللّه از نزد ما مى روى و براى ما حديثى نمى فرمايى كه با واسطه آن از حضورتان استفاده كنيم؟ آن حضرت در آن هنگام در عمارى نشسته بود، سر خود را بيرون كرد و فرمود: شنيدم پدرم موسى بن جعفر عليهما السّلام فرمود: شنيدم پدرم جعفر بن محمّد فرمود: شنيدم پدرم محمّد بن على فرمود: شنيدم پدرم على بن الحسين فرمود: شنيدم پدرم حسين بن على فرمود: شنيدم پدرم امير مؤمنان على بن ابيطالب عليهم السّلام فرمود: شنيدم رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: شنيدم جبرئيل مى گفت: شنيدم خدا عزّ و جلّ فرمود:
لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي.
توحيد قلعه من است،هركه وارد قلعه من شد از عذابم ايمن گشت.
اين حديث شريف را فرمود و حركت كرد، چون شتر به راه افتاد، ما را خواند و فرمود:
بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا
به شرط هاى آن، و من از از شرط هاى آن هستم
ابو الصلت روايت كرده: امام رضا عليه السّلام زمانىكه به نزد مأمون مىرفت چون به منطقه ده سرخ رسيد، گفتند: يابن رسول اللّه ظهر شده، نماز مى خوانيد؟ حضرت پياده شد و آب طلبيد، عرضه داشتند آب به همراه نداريم، پس به دست مبارك خود، زمين را كاويد، به اندازه اى آب جوشيد، كه آن حضرت و هركه با او بود وضو ساختند، و اثرش تا امروز باقى است، چون وارد سناباد شد، پشت مبارك خود را به كوهى گذاشت، كه از آن ديگ ها مى تراشند، و فرمود: خدايا به اين كوه سود ببخش، و در ظرفى از اين كوه تراشند، هرچه گذارند، بركت ده، و فرمود: براى آن حضرت ديگ ها از سنگ تراشيدند، و دستور داد طعامش را جز در آن ديگ ها نپزند، مردم از آنروز به بعد، ديگ ها و ظرف ها از آن تراشيدند و بركت يافتند.