تحلیل وصیتنامه امام حسین (ع) ( بخش سوم ) - سید محمد مهدی میرباقری (صوت + متن)
۰۸ شهریور ۱۳۹۶ 0 صوتی و تصویری
خلاصه
برای جلوگیری از تحریف حادثه عاشورا و ارائه تحلیل صحیح از این حادثه باید به کلمات سیدالشهداء علیه السلام رجوع کنیم. تحریف این واقعه عظیم اقسامی دارد؛ یکی از تحریفات عاشورا این است که آن را ناچیز جلوه داده و عظمت آن را نادیده گرفت. حضرت بیاناتی دارند که گویای هدف، برنامه و اقدام ایشان است؛ یکی از این بیانات، نامه ایشان به محمد حنیفه است که به منزله وصیتنامه حضرت می باشد.
این نامه سه قسمت دارد؛
قسمت نخست
شامل شهادت های حضرت است؛ «أَنَّ الْحُسَيْنَ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ»(1) شهادت به توحید و مقام رسالت وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و معاد است. هر یک از این ها که مخدوش شود، قیام بی معنا می شود؛ اگر توحید نباشد قیام حضرت توجیهی ندارد؛ همه دنیا هم ارزش ندارد که کسی خون خود را در جنگ بر سر خاک و آب و نژاد و قوم و قبیله بدهد؛
قسمت دوم
وصیتنامه براساس آن مبانی، نفی برخی موارد است؛ آنجا که می فرمایند: «وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي» اگر حرکت انسان بر مدار توحید و رسالت نبی اکرم صلی الله علیه و آله نباشد حتماً بر مدار فساد و ظلم و نفس پرستی و خودبینی است؛
قسمت سوم
و بعد در بخش بعد حضرت می فرمایند: خروج من برای اصلاح در امت جدم می باشد. این اصلاح از طریق امر به معروف و نهی از منکر و احیاء سیره نبی اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام واقع می شود.
هدف عاشورا اصلاح امت پیامبر (ص)
در امت تاریخی نبی اکرم صلی الله علیه و آله فسادی در امت پیامبر (ص) نفوذ کرده است که امت را که با وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام بر مدار صلاح قرار داده است از مدار توحید خارج کرده است. امام حسین (ع) می خواهند این امت تاریخی را به مدار خودش یعنی به مدار ولایت حقه برگردانند. البته نتایج قیام حضرت در عصر ظهور و رجعت آشکار می شود.
اصلاح حقیقی، حرکت بر مدار ولی خدا
در عصر ظهور همه جا ظهور اراده امام هست؛ همه قلوب تسلیم امام هستند؛ همه افکار در خدمت امام هستند؛ همه قوای انسان ها در محور ولیشان حرکت می کنند؛ این همان هدفی است که امام حسین علیه السلام دنبال می کردند. اگر انسان بر مدار امام باشد، درحقیقت بر مدار خداست؛ وگرنه بر مدار خدا بودن جز از این طریق، توهم است. کسی نمی تواند بر مدار خودش بندگی کند؛ بندگی مدار خود را می خواهد؛ بندگی، حرکت بر مدار عبد مطلق خداست؛ یعنی حرکت بر مدار رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام.پس اصلاح یعنی برگرداندن جامعه به مدار حق؛ یعنی وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام؛ «الْحَقُّ بَعْدِي مَعَ عَلِيٍّ، يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ»(2)
تقسیم بندی عمل به سه سطح ارتکاب، اشاعه و اقامه
معروف و منکر سه مرحله دارد؛ مرحله نخست ارتکاب است؛ مرحله دوم اشاعه است و مرحله سوم اقامه است؛ در مرحله ارتکاب انسان عامل به معروف است و به خوبی ها عمل می کند؛ اهل صلاح و زکات و حج و جهاد و احسان است؛ این معنی عمل به خوبی هاست؛ بعضی علاوه بر اینکه عمل می کنند، آن را اشاعه هم می دهند؛ یعنی مسجد می سازند؛ نه فقط خودش نماز می خواند، بلکه مسجد هم می سازد؛ مرحله بالاتر نیز مرحله اقامه است که براساس آن فرهنگ بندگی را در جامعه احیاء می کنند؛ از طریق اقامه، بندگی خدا شناخته می شود، جاذبه پیدا می کند، عزت می یابد و معصیت در نگاه مردم تحقیر می شود؛ این همان مرحله اقامه است.
اقامه منکر مهم ترین سطح منکر
در دوره رضا خان سعی کردند با توسل به زور فرهنگ حجاب را از بین ببرند؛ ولی در دوره محمدرضا با شیطنت و برنامه ریزی سعی کردند فرهنگ بی عفتی را اقامه کنند؛ در این برنامه حجاب تحقیر می شود و دیگر نیازی به اعمال تهدید و زور علیه حجاب زنان نیست؛ بلکه بسترهای اجتماعی انسان را وادار به بی حجابی می کند؛ دهه 50 در دانشگاه تهران و در مهد تشیع، جوانان با حجاب وارد دانشگاه می شدند و بی حجاب خارج می شدند؛ بدون اینکه کسی بی حجابی را به آن ها تحمیل کند؛ فضای اجتماهی آن دوران فضای سنگینی بود که در آن، حجاب و عفاف و روابط تعریف شده دینی تحقیر می شد و روابط غیر دینی علامت روشنفکری و تجدد و پیشرفت و تمدن بود.
اقامه یعنی ایجاد فضایی که ارزش های دینی و معنوی در آن تحقیر شده و ارزش های مادی تجلیل می شود؛ در چنین جامعه ای اگر کسی طبق اخلاق مادی عمل کند، تکریم می شود و اگر طبق اخلاق الهی عمل کند، تحقیر. این به معنی اقامه منکر، اقامه بت پرستی و اقامه دنیا پرستی است؛ منکری که اتفاق افتاده این است که اقامه منکر شده است؛ یعنی ارزش هایی که نبی اکرم صلی الله علیه و آله آورده اند، تحقیر شده و ارزش های دیگری حاکم شده است.اولیاء طاغوت بار دیگر بت پرستی را به شکل جدید احیاء کردند تا ارزش های مادی احیاء شود.
برای مثال در تمدن غربی، که با ایده توسعه همه دنیا را گرفته، خداپرستی را تحقیر می کند. آن ها در تحلیل روان شناختی خود عزاداری سیدالشهداء علیه السلام را مازوخیسم می نامند؛یعنی عزاداری را نوعی خودآزاری و عزاداران را بیمارانی می دانند که از آزار خود لذت می برند، بی دلیل گریه می کنند و به سر و سینه می زنند؛ این معنی اقامه است. بنابراین اقامه منکر یعنی ارزش ها به ضد ارزش تبدیل شوند و ضد ارزش ها به ارزش؛ نبی اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: در آخر الزمان کار به جایی می رسد که معروف به منکر تبدیل می شود و منکر به معروف؛
کسی که مواد مخدر مصرف می کند، کار بدی انجام داده است؛ این به معنی ارتکاب است؛ گاهی کسی شبکه توزیع مواد مخدر ایجاد می کند و منکر را اشاعه می دهد؛ ولی گاهی کسی فرهنگ عیاشی و خوشگذرانی و فرهنگ نیهیلیسم را اشاعه می دهد؛ این به معنی اقامه منکر است؛ پایان پوچی گری هم این است که فرد خودش را از هر چیزی رها کند؛ مثلاً مواد روان گردان استفاده کند تا از نگرانی رها شود؛ کسانی که فرهنگ پوچی گری را احیاء می کنند، در حقیقت فیلسوفان غرب هستند
بسترهای اجتماعی این گونه هستند؛ بعضی ساختارهای اجتماعی ارتکاب به گناه را آسان می کنند و عبادت را سخت؛ مرحله نخست، سختی فیزیکی است؛ سپس ساختارهای نرم است؛ فرهنگ نوعی ساختار نرم اجتماعی است؛ جاده ای ایجاد می کنند که جاده فرهنگی است؛ اگر کسی نخواهد از این جاده عبور کند، مدام با مانع مواجه می شود.
محور حقیقی معروف و منکر
کسانی که معروف را اقامه می کنند خود، عین کلمه معروف هستند؛ یعنی همه خوبی ها فرع آن هاست؛ «نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِه»(3)؛ نیت مؤمن از عملش بهتر است و خودش از نیتش بهتر؛ همچنان که نیت کافر از عملش بدتر و خودش هم از نیتش بدتر است؛ منکر حقیقی اراده ای است که در برابر خدا استکبار کرده و مستکبر الی الله شده است؛ طاغوت می خواهد این منکر را اشاعه دهد و برای خودش طرف دار جمع کند؛ آن ها می خواستند بت پرستی را در قالبی جدید دوباره احیاء کنند؛ مثل بت پرستی امروز؛ آدم در دوره گذشته یک تکه چوب را می پرستید ولی امروز بتی به وسعت دنیای مدرن را می پرستد؛ این اقامه منکر است.
درگیری سیدالشهداء علیه السلام با اقامه کنندگان منکر
امام حسین علیه السلام در نهی از منکر خود کسی را هدف قرار داده که تاریخ را آلوده می کند؛ روزی ابوحنیفه به امام صادق علیه السلام عرض کرد: ابوحنیفه سپس پرسید: «منکرچیست؟»؛ در پاسخ فرمودند: «آن دو نفری که حق امیرالمؤمنین علیه السلام را غصب کردند و مردم را با زور بر دوش امیرالمؤمنین اهرم کردند؛ امام حسین علیه السلام با این منکر می جنگند.
حضرت با جریان ضلالت سقیفه و به عبارتی با مصداق آیه ظلمات می جنگند؛ ایشان می خواهند معروف را اقامه کنند و عالم را بیت النور نبی اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام نمایند. در این میان گریه بر سیدالشهداء علیه السلام بالاترین نهی از منکر است؛ «نَفَسُ الْمَهْمُومِ لَنَا الْمُغْتَمِّ لِظُلْمِنَا تَسْبِيح»(4)؛ گریه بر حضرت اعتراف به این حقیقت است که ما با دشمنان حضرت همراه نیستیم و آن منکر محوری را قبول نداریم؛ یعنی از اساس دشمنان حضرت را منکر می دانیم؛
پی نوشت ها:
(1) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج44، ص: 329
(2) الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 479
(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص: 84
(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص: 226